در حال پالایش مطالب میباشیم تا اطلاع ثانوی مطلب قرار نخواهد گرفت.
    توجه : تمامی مطالب این سایت از سایت های دیگر جمع آوری شده است. در صورت مشاهده مطالب مغایر قوانین جمهوری اسلامی ایران یا عدم رضایت مدیر سایت مطالب کپی شده توسط ایدی موجود در بخش تماس با ما بالای سایت یا ساماندهی به ما اطلاع داده تا مطلب و سایت شما کاملا از لیست و سایت حذف شود. به امید ظهور مهدی (ع).

    شرح حال یا خاطره ی یکی از کسانی را که در راه دفاع از میهن فداکاری کرده اند بنویسید کوتاه

    1 بازدید

    شرح حال یا خاطره ی یکی از کسانی را که در راه دفاع از میهن فداکاری کرده اند بنویسید کوتاه را از سایت نکس درجه دریافت کنید.

    شرح حال یا خاطره ی یکی از کسانی را که در راه دفاع از میهن فداکاری کرده اند بنویسید صفحه 46 نگارش فارسی پنجم

    منبع مطلب : nexload.ir

    مدیر محترم سایت nexload.ir لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.

    شرح حال یا خاطره کسانی که در راه دفاع از میهن فداکاری کردند

    شرح حال یا خاطره کسانی که در راه دفاع از میهن فداکاری کردند


    شرح حال فداکاران راه دفاع از میهن

    ۱. خاطره‌ ای از شهید عباس بابایی

    ۲. خاطره‌ ای از شهید دکتر مصطفی چمران


    ۳. دو خاطره از شهید محمدعلی جهان آرا

    به روایت از پدر او: سید محمد از پانزده سالگی مبارزه با رژیم سابق را شروع کرد. او، سیدعلی و تعدادی از بچه‌‏های خرمشهر، گروه حزب‏ الله را تشکیل دادند و طوماری از خواست‏ه‌های خود را که نام تمامی آن‌ها در آن ذکر شده بود، با خون خود امضا کردند. در همان سال‌‏ها سیدمحمد دستگیر شد و شش ماه در زندان بود که پس از آزادی‏ او زندگی مخفی خود را همراه با سیدعلی در گروه منصوریون شروع کردند. سیدعلی پس از اندکی دستگیر شد و به شهادت رسید. پس از پیروزی انقلاب سیدمحمد به عضویت سپاه درآمد که در زمان فتح خرمشهر و چندی پیش از آن فرمانده سپاه خرمشهر بود.

    به روایت از پدر او: داماد من می‏‌گوید شب‌‏هایی که در خرمشهر مستقر بودیم، یک شب نوبت سیدمحمد بود که دو ساعتی پاس دهد؛ او علی‌رغم وضع جسمی نامناسب عازم محل نگهبانی شد. در همان حال فردی از بچه‏‌های بسیجی با او همکلام می‏‌شود از او می‏‌پرسد جهان‌آرا کیست؟ تو او را می‏‌شناسی و سیدمحمد جواب می‏‌دهد پاسداری است مثل تو. او می‏‌گوید نه جهان‏ آرا ۴۵ روز است که با تعداد کمی نیرو جلوی دشمن را گرفته است و سیدمحمد جواب می‏‌دهد گفتم که او هم یک پاسدار معمولی است. فردای آن روز آن فرد برای گرفتن امضا،با برگه مرخصی‏ خود راهی اتاق فرماندهی می‏‌شود و می‏‌بیند که او همان پاسدار در حال پاس شب گذشته است.

    شرح حال یا خاطره کسانی که در راه دفاع از میهن فداکاری کردند

    ... شرح حال فداکاران راه دفاع از میهن ...

    ۴. خاطره‌ ای از شهید ابراهیم هادی

    قبل از عملیات مطلع الفجر بود. جهت هماهنگی بهتر، بین فرماندهان سپاه و ارتش جلسه‌ای در محل گروه اندرزگو برگزار شد. من و ابراهیم و سه نفر از فرماندهان ارتش و سه نفر از فرماندهان سپاه در جلسه حضور داشتیم. اواسط جلسه بود، همه مشغول صحبت بودند که ناگهان از پنجره اتاق یک نارنجک به داخل پرت شد! دقیقا وسط اتاق افتاد. از ترس رنگم پرید. همان‌طور که کنار اتاق نشسته بودم سرم را در بین دستانم قرار دادم و به سمت دیوار چمباتمه زدم! بقیه هم مانند من، هر یک به گوشه‌ای خزیدند. لحظات به سختی می‌گذشت، اما صدای انفجار نیامد! خیلی آرام چشمانم را باز کردم. از لابه لای دستانم به وسط اتاق نگاه کردم. صحنه‌ای که می‌دیدم باورکردنی نبود! با چشمانی که از تعجب بزرگ شده بود گفتم: آقا ابرام ...!
    بقیه هم یکی یکی از گوشه و کنار اتاق سرهای خود را بلند کردند. همه با رنگ پریده وسط اتاق را نگاه می‌کردند. در حالی که همه ما در گوشه و کنار اتاق خزیده بودیم، ابراهیم روی نارنجک خوابید بود. در همین حین مسئول آموزش وارد اتاق شد. با کلی معذرت خواهی گفت: خیلی شرمنده‌ام، این نارنجک آموزشی بود، اشتباه افتاد داخل اتاق!

    گویی این نارنجک آمده بود تا مردانگی ما را بسنجد.

    شرح حال یا خاطره کسانی که در راه دفاع از میهن فداکاری کردند

    ... شرح حال فداکاران راه دفاع از میهن ...


    ۵. خاطره ای از شهید ردانی پور از زبان شهید صیاد شیرازی

    بعد از اینکه در عملیات طریق‌القدس که به اهداف خود رسیدیم، آن زمان در سمت فرماندهی نیروی زمینی ارتش بودم. دشمن در چزابه با ریختن آتش بسیار سنگین شبانه‌روزی روی نیرو‌های ما که در سه خط پشت سر هم مستقر شده بودند، تلفات سنگینی به ما وارد کرد و هدفش این بود که نیرو‌های ما را در آنجا از هم بپاشد و مجددا برای باز پس‌گیری بخشی که ما آزاد کرده بودیم پیشروی کرده و آنجا‌ها را دوباره متصرف شود. برای رهایی از این بن‏‌بست، شب قرار گذاشتیم که یک جلسه فوق‏‌العاده بین ارتش و سپاه یعنی قرارگاه خودمان در سوسنگرد داشته باشیم. یکی از این ساختمان‌هایی را که سالم‌تر بود، انتخاب کرده و مستقر شدیم. بیش از سه، چهار ساعت بحث ادامه پیدا کرد، ولی هیچ نتیجه مثبتی از بحث‌ها گرفته نشد.
    طلبه جوانی بود به نام شهید مصطفی ردّانی‏‌پور و ایشان در محور چزابه مسئولیت داشت. چهره خیلی مخلصی بود که بعد‌ها هم از فرماندهان لشکر امام حسین (ع) شد. ایشان که در جلسه شرکت داشت، گفت: برادرها، شما حرفهای خود را زدید، بحث‏ کردید، دیگر فکر نمی‏‌کنم چیز جدیدی داشته باشید، اگر موافق باشید به یک دعای توسل بنشینیم. همه قلبا برای این کار آمادگی داشتیم، چون واقعا درمانده شده بودیم و دعای توسل هم همیشه برای همین شرایط است که واقعا انسان از همه جا می ‏بُرَد و در می‌یابد باز هم همان خداست که باید او را یاری کند، باز هم همان کسانی که در نزد خدا آبرویی و عزتی دارند مثل ائمه اطهار (ع) هستند که باید دست ما را بگیرند. جای شما خالی، چراغ‌ها خاموش شد، خود شهید ردّانی‌پور شروع کرد به دعا خواندن؛ آن اتفاق آن شب حال همه‌ ما را عوض کرد.

    شرح حال یا خاطره کسانی که در راه دفاع از میهن فداکاری کردند

    ... شرح حال فداکاران راه دفاع از میهن ..


    ۶. دو خاطره کوتاه از شهید مهدی باکری

    - بد وضعی داشتیم. از همه جا آتش می‌آمد روی سرمان؛ نمی‌فهمیدیم تیرو ترکش از کجا می‌آید. فقط یک دفعه می‌دیدم نفر بغل دستی افتاد روی زمین. قرارمان این بود که توی درگیری بی سیم‌ها روشن باشد، اما ارتباط نداشته باشیم. خیلی از بچه‌ها شهید شده بودند. زخمی هم زیاد بود. توی همان گیر و دار، چند تا اسیر هم گرفته بودیم. به یکی از بچه‌ها گفتم «ما مواظب خودمون نمی‌تونیم باشیم، چه برسه به این بدبختا. برو یه بلایی سرشون بیار.» همان موقع صدا از بی سیم آمد «این چه حرفی بود تو زدی؟ زود اسیرهاتون رو بفرستید عقب» صدای آقا مهدی بود. روی شبکه صدای ما را شنیده بود. خودش پشت سر ما بود؛ صد و پنجاه متر عقب تر!

    - اولین روز عملیات خیبر بود. از قسمت جنوبی جزیره، با یک ماشین داشتم برمی‌گشتم عقب. توی راه دیدم یک ماشین با چراغ روشن داشت می‌آمد. این طور راه رفتن توی آن جاده، آن هم روز اول عملیات، یعنی خودکشی. جلوی ماشین را گرفتم. راننده آقا مهدی بود. به او گفتم «چرا این جوری می‌ری؟ می‌زننت‌ها» گفت: «می‌خوام به بچه‌ها روحیه بدم. عراقی‌ها رو هم بترسونم. می‌خوام یه کاری کنم اونا فکر کنن نیروهای ما خیلی زیاده.»

    شرح حال یا خاطره کسانی که در راه دفاع از میهن فداکاری کردند

    ... شرح حال فداکاران راه دفاع از میهن ..


    ۷. شهیده مریم فرهانیان از نگاه خواهرش

    شهیده مریم فرهانیان یک انسان معمولی با اندیشه‌های بلند بود. او در هنگام دفاع از میهن در سن نوجوانی و جوانی قرار داشت، اما آنقدر به خودسازی و تهذیب نفس پرداخته بود که در سن ۲۱ سالگی به درجه شهادت نائل آمد. این شهیده بزرگوار با تأسی از حضرت فاطمه زهرا (س) در جوانی به شهادت رسید و همواره در رفتار و کردار خویش ایشان را الگو قرار داده بود.
    شهیده مریم همواره در زندگی به دنبال شناخت تکلیف و وظیفه دینی و شرعی خود بود و با جدیت به وظایف خود عمل می‌کرد. مریم توجه ویژه‌ای به مبدا و مقصد خلقت انسان داشت و از عادات پسندیده ایشان این بود که در جمع‌های دوستانه با گریز به مسئله معاد این موضوع را برای دیگران هم یادآور می‌شد.
    مریم هنگام نماز خواندن به گونه‌ای بود که اطرافیان به خوبی متوجه خشوع و خضوع ایشان بودند. همچنین گذشت و فداکاری، مهربانی و ایثار و گذشتن از حق خود در زمانی که حق با اوست از جمله دیگر ویژگی‌های شخصیتی شهیده مریم فرهانیان بود.
    مریم همواره گناهان کوچک را زمینه‌ای برای انجام گناهان بزرگ می‌دانست و ابراز می‌داشت باید از گناهان کوچک ترسید چراکه کوچک شمردن گناهان صغیره باعث بروز بسیاری از مشکلات و گناهان کبیره می‌شود. وی در خصوص شجاعت این شهیده دفاع مقدس می‌گوید در روز‌های نخستین جنگ و در حالی که تنها ۲۰ روز از شهادت برادر ما، مهدی، گذشته بود و مادرم شرایط روحی نامساعدی داشت مریم قضیه بازگشت به آبادان را مطرح کرد. هیچ کس جرأت مطرح کردن بازگشت به جبهه‌های جنگ را به مادر نداشت، اما مریم بهترین تصمیم را گرفت و مجوز بازگشت هشت نفر از اعضای خانواده را نیز به همراه خود به جبهه از مادرم گرفت.

    شرح حال یا خاطره کسانی که در راه دفاع از میهن فداکاری کردند

    ... شرح حال فداکاران راه دفاع از میهن ..


    ۸. شرح حال جوان ترین شهید دوران دفاع مقدس علی جرایه

    فکر دفاع از ناموس و آب و خاک و اسلام آن چنان روان شهید جرایه را به خود مشغول کرده بود که درس و بحث و مشق و مدرسه را رها کرده و برای دفاع از میهن اقدام می‌کند. کوچک‌ترین شهید دوران دفاع مقدس پس از نبردی دلیرانه و نابرابر در مصاف با متجاوزان بعثی، سرانجام در تاریخ یکم اسفند سال ۱۳۶۲ در عملیات والفجر پنج در منطقه عملیاتی چنگوله مهران، از ناحیه سر مورد اصابت مستقیم گلوله خمپاره قرار گرفت؛ وی در سن ۱۲ سالگی به درجه رفیع شهادت نائل آمد تا نام زیبای خود را به عنوان کم سن و سال‌ترین شهید دوران هشت سال جنگ رژیم بعث صدام علیه ایران اسلامی در دفتر زرین و سراسر افتخار این نظام الهی به ثبت رساند.
    شهادت جرایهف این نوجوان رزمنده و اسوه شهامت و شجاعت چنان موجی در میان جوانان و همکلاسی‌های او در آموزشگاه‌های شهرستان آبدانان و حتی استان ایلام به پا کرد که پس از شهادت وی صد‌ها نفر از جوانان و نوجوانان استان برای ادامه راه پر فروغ او عازم جبهه‌های جنگ حق علیه باطل شدند.

    شرح حال یا خاطره کسانی که در راه دفاع از میهن فداکاری کردند

    ... شرح حال فداکاران راه دفاع از میهن ..


    ۹. روایتی از محمد بروجردی

    روز اول خرداد سال ۱۳۶۲، محمد به همراه پنج تن دیگر از فرماندهان به قصد انتخاب محلی مناسب برای استقرار «تیپ ویژه شهدا» شهرستان «مهاباد» را ترک کرد و به روایت یکی از همسفران بین راه، برادری که کنار ایشان نشسته بود، از مشکلات خودش صحبت می‌کرد.
    حاج آقا در جواب او گفتند: این دنیا ارزشی ندارد. ما باید همه چیز را در راه خدمت به مکتب خود بدهیم. همان‌طور که امام حسین (ع) و اصحاب ایشان با تمام سختی‌ها مبارزه کردند، ما هم مکلف به صبرو مبارزه‌ایم. با عبور از سه راهی «مهاباد – نقده» خودرو حامل محمد و دوستان او، به مین برخورد کرد. صدای انفجار مهیبی بلند شد. ماشین از زمین کنده شد و تمام سرنشینان، از آن به بیرون پرتاب شدند، حاج آقا حدود ۷۰ قدم دورتر از ماشین به زمین افتادند. وقتی بالای سرش رسیدیم، همان تبسم گرم همیشگی را بر لب داشت، اما شهید شده بود.

    شرح حال یا خاطره کسانی که در راه دفاع از میهن فداکاری کردند

    ... شرح حال فداکاران راه دفاع از میهن ..

    سخن پایانی

    در این مطلب نمونه‌هایی زیبا و تاثیرگذار، از شرح حال فداکاران راه دفاع از میهن را خواندیم. با خواندن این داستان‌ها به این نتیجه می‌رسیم که هیچ کدام از ما نمی‌توانیم شجاعت و رشادت این بزرگ مردان را انکار کنیم. این داستان‌ها تنها بخش بسیار کوچک و ناچیزی از اتفاقات زمان جنگ است. خواندن این روایت‌ها می‌تواند حال ما را تغییر داده و برای بهتر زندگی کردن ما را تشویق کنند. امیدواریم از خواندن این داستان‌ها لذت برده باشید. نظرات خود را با ما و سایر کاربران ستاره در میان بگذارید. همچنین پیشنهاد می‌کنیم ۲۷ تک بیتی زیبا در مورد شهدا را نیز در ستاره بخوانید.

    منبع مطلب : news.armanin.ir

    مدیر محترم سایت news.armanin.ir لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.

    خاطره ی یکی از کسانی که در راه دفاع از میهن فداکاری کرده اند

    خاطره ی یکی از کسانی که در راه دفاع از میهن فداکاری کرده اند

    خاطره ی یکی از کسانی که در راه دفاع از میهن فداکاری کرده اند را از سایت پشتوک دریافت کنید.

    شرح حال یا خاطره ی یکی از کسانی را که در راه دفاع از میهن فداکاری کرده اند بنویسید صفحه 46 نگارش فارسی پنجم

    منبع مطلب : nexload.ir

    مدیر محترم سایت nexload.ir لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.

    شرح حال یا خاطره کسانی که در راه دفاع از میهن فداکاری کردند

    شرح حال یا خاطره کسانی که در راه دفاع از میهن فداکاری کردند


    شرح حال فداکاران راه دفاع از میهن

    ۱. خاطره‌ ای از شهید عباس بابایی

    ۲. خاطره‌ ای از شهید دکتر مصطفی چمران


    ۳. دو خاطره از شهید محمدعلی جهان آرا

    به روایت از پدر او: سید محمد از پانزده سالگی مبارزه با رژیم سابق را شروع کرد. او، سیدعلی و تعدادی از بچه‌‏های خرمشهر، گروه حزب‏ الله را تشکیل دادند و طوماری از خواست‏ه‌های خود را که نام تمامی آن‌ها در آن ذکر شده بود، با خون خود امضا کردند. در همان سال‌‏ها سیدمحمد دستگیر شد و شش ماه در زندان بود که پس از آزادی‏ او زندگی مخفی خود را همراه با سیدعلی در گروه منصوریون شروع کردند. سیدعلی پس از اندکی دستگیر شد و به شهادت رسید. پس از پیروزی انقلاب سیدمحمد به عضویت سپاه درآمد که در زمان فتح خرمشهر و چندی پیش از آن فرمانده سپاه خرمشهر بود.

    به روایت از پدر او: داماد من می‏‌گوید شب‌‏هایی که در خرمشهر مستقر بودیم، یک شب نوبت سیدمحمد بود که دو ساعتی پاس دهد؛ او علی‌رغم وضع جسمی نامناسب عازم محل نگهبانی شد. در همان حال فردی از بچه‏‌های بسیجی با او همکلام می‏‌شود از او می‏‌پرسد جهان‌آرا کیست؟ تو او را می‏‌شناسی و سیدمحمد جواب می‏‌دهد پاسداری است مثل تو. او می‏‌گوید نه جهان‏ آرا ۴۵ روز است که با تعداد کمی نیرو جلوی دشمن را گرفته است و سیدمحمد جواب می‏‌دهد گفتم که او هم یک پاسدار معمولی است. فردای آن روز آن فرد برای گرفتن امضا،با برگه مرخصی‏ خود راهی اتاق فرماندهی می‏‌شود و می‏‌بیند که او همان پاسدار در حال پاس شب گذشته است.

    شرح حال یا خاطره کسانی که در راه دفاع از میهن فداکاری کردند

    ... شرح حال فداکاران راه دفاع از میهن ...

    ۴. خاطره‌ ای از شهید ابراهیم هادی

    قبل از عملیات مطلع الفجر بود. جهت هماهنگی بهتر، بین فرماندهان سپاه و ارتش جلسه‌ای در محل گروه اندرزگو برگزار شد. من و ابراهیم و سه نفر از فرماندهان ارتش و سه نفر از فرماندهان سپاه در جلسه حضور داشتیم. اواسط جلسه بود، همه مشغول صحبت بودند که ناگهان از پنجره اتاق یک نارنجک به داخل پرت شد! دقیقا وسط اتاق افتاد. از ترس رنگم پرید. همان‌طور که کنار اتاق نشسته بودم سرم را در بین دستانم قرار دادم و به سمت دیوار چمباتمه زدم! بقیه هم مانند من، هر یک به گوشه‌ای خزیدند. لحظات به سختی می‌گذشت، اما صدای انفجار نیامد! خیلی آرام چشمانم را باز کردم. از لابه لای دستانم به وسط اتاق نگاه کردم. صحنه‌ای که می‌دیدم باورکردنی نبود! با چشمانی که از تعجب بزرگ شده بود گفتم: آقا ابرام ...!
    بقیه هم یکی یکی از گوشه و کنار اتاق سرهای خود را بلند کردند. همه با رنگ پریده وسط اتاق را نگاه می‌کردند. در حالی که همه ما در گوشه و کنار اتاق خزیده بودیم، ابراهیم روی نارنجک خوابید بود. در همین حین مسئول آموزش وارد اتاق شد. با کلی معذرت خواهی گفت: خیلی شرمنده‌ام، این نارنجک آموزشی بود، اشتباه افتاد داخل اتاق!

    گویی این نارنجک آمده بود تا مردانگی ما را بسنجد.

    شرح حال یا خاطره کسانی که در راه دفاع از میهن فداکاری کردند

    ... شرح حال فداکاران راه دفاع از میهن ...


    ۵. خاطره ای از شهید ردانی پور از زبان شهید صیاد شیرازی

    بعد از اینکه در عملیات طریق‌القدس که به اهداف خود رسیدیم، آن زمان در سمت فرماندهی نیروی زمینی ارتش بودم. دشمن در چزابه با ریختن آتش بسیار سنگین شبانه‌روزی روی نیرو‌های ما که در سه خط پشت سر هم مستقر شده بودند، تلفات سنگینی به ما وارد کرد و هدفش این بود که نیرو‌های ما را در آنجا از هم بپاشد و مجددا برای باز پس‌گیری بخشی که ما آزاد کرده بودیم پیشروی کرده و آنجا‌ها را دوباره متصرف شود. برای رهایی از این بن‏‌بست، شب قرار گذاشتیم که یک جلسه فوق‏‌العاده بین ارتش و سپاه یعنی قرارگاه خودمان در سوسنگرد داشته باشیم. یکی از این ساختمان‌هایی را که سالم‌تر بود، انتخاب کرده و مستقر شدیم. بیش از سه، چهار ساعت بحث ادامه پیدا کرد، ولی هیچ نتیجه مثبتی از بحث‌ها گرفته نشد.
    طلبه جوانی بود به نام شهید مصطفی ردّانی‏‌پور و ایشان در محور چزابه مسئولیت داشت. چهره خیلی مخلصی بود که بعد‌ها هم از فرماندهان لشکر امام حسین (ع) شد. ایشان که در جلسه شرکت داشت، گفت: برادرها، شما حرفهای خود را زدید، بحث‏ کردید، دیگر فکر نمی‏‌کنم چیز جدیدی داشته باشید، اگر موافق باشید به یک دعای توسل بنشینیم. همه قلبا برای این کار آمادگی داشتیم، چون واقعا درمانده شده بودیم و دعای توسل هم همیشه برای همین شرایط است که واقعا انسان از همه جا می ‏بُرَد و در می‌یابد باز هم همان خداست که باید او را یاری کند، باز هم همان کسانی که در نزد خدا آبرویی و عزتی دارند مثل ائمه اطهار (ع) هستند که باید دست ما را بگیرند. جای شما خالی، چراغ‌ها خاموش شد، خود شهید ردّانی‌پور شروع کرد به دعا خواندن؛ آن اتفاق آن شب حال همه‌ ما را عوض کرد.

    شرح حال یا خاطره کسانی که در راه دفاع از میهن فداکاری کردند

    ... شرح حال فداکاران راه دفاع از میهن ..


    ۶. دو خاطره کوتاه از شهید مهدی باکری

    - بد وضعی داشتیم. از همه جا آتش می‌آمد روی سرمان؛ نمی‌فهمیدیم تیرو ترکش از کجا می‌آید. فقط یک دفعه می‌دیدم نفر بغل دستی افتاد روی زمین. قرارمان این بود که توی درگیری بی سیم‌ها روشن باشد، اما ارتباط نداشته باشیم. خیلی از بچه‌ها شهید شده بودند. زخمی هم زیاد بود. توی همان گیر و دار، چند تا اسیر هم گرفته بودیم. به یکی از بچه‌ها گفتم «ما مواظب خودمون نمی‌تونیم باشیم، چه برسه به این بدبختا. برو یه بلایی سرشون بیار.» همان موقع صدا از بی سیم آمد «این چه حرفی بود تو زدی؟ زود اسیرهاتون رو بفرستید عقب» صدای آقا مهدی بود. روی شبکه صدای ما را شنیده بود. خودش پشت سر ما بود؛ صد و پنجاه متر عقب تر!

    - اولین روز عملیات خیبر بود. از قسمت جنوبی جزیره، با یک ماشین داشتم برمی‌گشتم عقب. توی راه دیدم یک ماشین با چراغ روشن داشت می‌آمد. این طور راه رفتن توی آن جاده، آن هم روز اول عملیات، یعنی خودکشی. جلوی ماشین را گرفتم. راننده آقا مهدی بود. به او گفتم «چرا این جوری می‌ری؟ می‌زننت‌ها» گفت: «می‌خوام به بچه‌ها روحیه بدم. عراقی‌ها رو هم بترسونم. می‌خوام یه کاری کنم اونا فکر کنن نیروهای ما خیلی زیاده.»

    شرح حال یا خاطره کسانی که در راه دفاع از میهن فداکاری کردند

    ... شرح حال فداکاران راه دفاع از میهن ..


    ۷. شهیده مریم فرهانیان از نگاه خواهرش

    شهیده مریم فرهانیان یک انسان معمولی با اندیشه‌های بلند بود. او در هنگام دفاع از میهن در سن نوجوانی و جوانی قرار داشت، اما آنقدر به خودسازی و تهذیب نفس پرداخته بود که در سن ۲۱ سالگی به درجه شهادت نائل آمد. این شهیده بزرگوار با تأسی از حضرت فاطمه زهرا (س) در جوانی به شهادت رسید و همواره در رفتار و کردار خویش ایشان را الگو قرار داده بود.
    شهیده مریم همواره در زندگی به دنبال شناخت تکلیف و وظیفه دینی و شرعی خود بود و با جدیت به وظایف خود عمل می‌کرد. مریم توجه ویژه‌ای به مبدا و مقصد خلقت انسان داشت و از عادات پسندیده ایشان این بود که در جمع‌های دوستانه با گریز به مسئله معاد این موضوع را برای دیگران هم یادآور می‌شد.
    مریم هنگام نماز خواندن به گونه‌ای بود که اطرافیان به خوبی متوجه خشوع و خضوع ایشان بودند. همچنین گذشت و فداکاری، مهربانی و ایثار و گذشتن از حق خود در زمانی که حق با اوست از جمله دیگر ویژگی‌های شخصیتی شهیده مریم فرهانیان بود.
    مریم همواره گناهان کوچک را زمینه‌ای برای انجام گناهان بزرگ می‌دانست و ابراز می‌داشت باید از گناهان کوچک ترسید چراکه کوچک شمردن گناهان صغیره باعث بروز بسیاری از مشکلات و گناهان کبیره می‌شود. وی در خصوص شجاعت این شهیده دفاع مقدس می‌گوید در روز‌های نخستین جنگ و در حالی که تنها ۲۰ روز از شهادت برادر ما، مهدی، گذشته بود و مادرم شرایط روحی نامساعدی داشت مریم قضیه بازگشت به آبادان را مطرح کرد. هیچ کس جرأت مطرح کردن بازگشت به جبهه‌های جنگ را به مادر نداشت، اما مریم بهترین تصمیم را گرفت و مجوز بازگشت هشت نفر از اعضای خانواده را نیز به همراه خود به جبهه از مادرم گرفت.

    شرح حال یا خاطره کسانی که در راه دفاع از میهن فداکاری کردند

    ... شرح حال فداکاران راه دفاع از میهن ..


    ۸. شرح حال جوان ترین شهید دوران دفاع مقدس علی جرایه

    فکر دفاع از ناموس و آب و خاک و اسلام آن چنان روان شهید جرایه را به خود مشغول کرده بود که درس و بحث و مشق و مدرسه را رها کرده و برای دفاع از میهن اقدام می‌کند. کوچک‌ترین شهید دوران دفاع مقدس پس از نبردی دلیرانه و نابرابر در مصاف با متجاوزان بعثی، سرانجام در تاریخ یکم اسفند سال ۱۳۶۲ در عملیات والفجر پنج در منطقه عملیاتی چنگوله مهران، از ناحیه سر مورد اصابت مستقیم گلوله خمپاره قرار گرفت؛ وی در سن ۱۲ سالگی به درجه رفیع شهادت نائل آمد تا نام زیبای خود را به عنوان کم سن و سال‌ترین شهید دوران هشت سال جنگ رژیم بعث صدام علیه ایران اسلامی در دفتر زرین و سراسر افتخار این نظام الهی به ثبت رساند.
    شهادت جرایهف این نوجوان رزمنده و اسوه شهامت و شجاعت چنان موجی در میان جوانان و همکلاسی‌های او در آموزشگاه‌های شهرستان آبدانان و حتی استان ایلام به پا کرد که پس از شهادت وی صد‌ها نفر از جوانان و نوجوانان استان برای ادامه راه پر فروغ او عازم جبهه‌های جنگ حق علیه باطل شدند.

    شرح حال یا خاطره کسانی که در راه دفاع از میهن فداکاری کردند

    ... شرح حال فداکاران راه دفاع از میهن ..


    ۹. روایتی از محمد بروجردی

    روز اول خرداد سال ۱۳۶۲، محمد به همراه پنج تن دیگر از فرماندهان به قصد انتخاب محلی مناسب برای استقرار «تیپ ویژه شهدا» شهرستان «مهاباد» را ترک کرد و به روایت یکی از همسفران بین راه، برادری که کنار ایشان نشسته بود، از مشکلات خودش صحبت می‌کرد.
    حاج آقا در جواب او گفتند: این دنیا ارزشی ندارد. ما باید همه چیز را در راه خدمت به مکتب خود بدهیم. همان‌طور که امام حسین (ع) و اصحاب ایشان با تمام سختی‌ها مبارزه کردند، ما هم مکلف به صبرو مبارزه‌ایم. با عبور از سه راهی «مهاباد – نقده» خودرو حامل محمد و دوستان او، به مین برخورد کرد. صدای انفجار مهیبی بلند شد. ماشین از زمین کنده شد و تمام سرنشینان، از آن به بیرون پرتاب شدند، حاج آقا حدود ۷۰ قدم دورتر از ماشین به زمین افتادند. وقتی بالای سرش رسیدیم، همان تبسم گرم همیشگی را بر لب داشت، اما شهید شده بود.

    شرح حال یا خاطره کسانی که در راه دفاع از میهن فداکاری کردند

    ... شرح حال فداکاران راه دفاع از میهن ..

    سخن پایانی

    در این مطلب نمونه‌هایی زیبا و تاثیرگذار، از شرح حال فداکاران راه دفاع از میهن را خواندیم. با خواندن این داستان‌ها به این نتیجه می‌رسیم که هیچ کدام از ما نمی‌توانیم شجاعت و رشادت این بزرگ مردان را انکار کنیم. این داستان‌ها تنها بخش بسیار کوچک و ناچیزی از اتفاقات زمان جنگ است. خواندن این روایت‌ها می‌تواند حال ما را تغییر داده و برای بهتر زندگی کردن ما را تشویق کنند. امیدواریم از خواندن این داستان‌ها لذت برده باشید. نظرات خود را با ما و سایر کاربران ستاره در میان بگذارید. همچنین پیشنهاد می‌کنیم ۲۷ تک بیتی زیبا در مورد شهدا را نیز در ستاره بخوانید.

    منبع مطلب : news.armanin.ir

    مدیر محترم سایت news.armanin.ir لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.

    زندگی‌نامه مفصل شهید محمد حسین فهمیده وعکسهایی ازخانواده اش

    زندگینامه شهید حسین فهمیده

    شهید محمد حسین فهمیده در اردیبهشت ماه سال ۱۳۴۶ در شهر مذهبی قم متولد شد. دوران کودکی را به همراه سایر فرزندان خانواده ( بخصوص برادرش داوود که وی نیز در جبهه ها به شهادت رسید) با صفا و صمیمیت سپری کرد. در سال ۱۳۵۲ در قم پا به مدرسه نهاد و کلاس اول ابتدایی را با معلمی روحانی گذراند که با آموختن نکات فراوان علمی و اجتماعی تأثیر زیادی در ساختن شخصیت او داشت. کلاسهای دوم، سوم و چهارم ابتدایی را نیز در شهر قم و در همان مدرسه پشت سر گذاشت و سالهای بعدی تحصیلاتش را بدلیل انتقال خانواده به کرج در این شهر ادامه داد.

    شهید محمد حسین فهمیده که همیشه او را حسین صدا می کردندکلاسهای اول و دوم راهنمایی را در مدرسه راهنمایی خیابانی کرج طی کرد و در همین دوران به واسطه حوادث مربوط به وقوع انقلاب اسلامی در ایران او نیز مانند میلیونها نوجوان و جوان ایرانی تحت تأثیر جو عمومی انقلاب و مسائل مربوط به آن قرار گرفت که تأثیر فراوانی بر او داشت.
     با وجود سن کم، در تظاهرات مردمی علیه رژیم ظالم پهلوی شرکت می کرد و با مبارزین و انقلابیون همکاری داشت و با پیروزی انقلاب اسلامی به طور مرتب در محل، نمازهای جمعه و پایگاههای بسیج حضور پیدا می کردکه فضای معنوی حاکم بر این مراکز، نوجوان پرشور ونشاط و فعالی نظیر حسین را به انسانی متدین ، متعهد و فداکار تبدیل کرده بود .

    حماسه فهمیده

    در روزهای نخست شروع جنگ شهید محمد حسین فهمیده که به زحمت خود را به جبهه های جنوب رسانیده بود تلاش کرد تا به هر شکلی خود را به خطوط مقدم جبهه برساند اما فرماندهان و مسئولان جبهه ها بدلیل سن کم، به او اجازه حضور در خط مقدم را نمی دادند تا اینکه با اصرارهای مکرر، یکی از فرماندهان را متقاعد می کند که او را برای مدت یک هفته همراه خود به خرمشهر ببرد.
     دراین مدت کوتاه، هر کاری که پیش می آمد حسین پیشقدم شده و استعداد و قابلیت خود را در همه کارها نشان می دهد.
     حسین با نوجوان دیگری به نام محمد رضا شمس آشنا می شود که با هم در یک سنگر قرار داشتند. با هجوم عراقی ها و شدت یافتن جنگ، آن دو بهمراه گروه دیگری از رزمندگان در محاصره دشمن قرار می گیرند و محمد رضا زخمی می شود. حسین با سختی و زحمت زیاد او را به پشت خط می رساند و خود بر می گردد تا انتقام دوست و سایر همرزمانش را از عراقی ها بگیرد. او به خط مقدم و جایگاه قبلی برگشته و مشاهده می کند که تانکهای عراقی ( ظاهرا ۵ تانک) به طرف آنها که در محاصره قرار داشتند هجوم آورده اند. حسین در حالی که تعدادی نارنجک به کمر بسته و دردستش گرفته بود به طرف تانکهای عراقی حرکت می کند. تیری به پای او می خورد .

    او از ناحیه پا مجروح می شود ولی نمی تواند از اراده محکم و عزم پولادین او جلوگیری کند. در حالی که رگبار تیرهای دشمن به طرف او در حال شلیک بود، خود را به یکی از تانکها می رساند و با رفتن زیر آن و با استفاده از نارنجک موفق میشود تانک دشمن را منفجر کند خود نیز به شهادت می رسد.
    با انفجار این تانک، دشمنان روحیه خود را از دست داده و به گمان اینکه حمله ای از سوی ایرانیان صورت گرفته، تانکهای دیگر را رها کرده و پا به فرار می گذارند. در نتیجه این اقدام حماسی شهید فهمیده حلقه محاصره شکسته شده و پس از مدتی نیروهای کمکی هم می رسند و آن قسمت را از دشمنان پاک سازی می کنند.
    از آنجا که این دانش آموز بسیجی، با ایمان و بینش عمیق و استوار خویش در جنگ با دشمن پیشقدم شد و با اقدام حماسی خود درس شجاعت، فداکاری و مقاومت را به همه بسیجیان و مردم ایران آموخت، رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی«ره» در وصف او فرمودند : « رهبر ما آن طفل دوازده ساله ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم بزرگتر است با نارنجک خود رازیر تانک دشمن انداخت و آنرا منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید»
    نام « شهید محمد حسین فهمیده»و فداکاری و شجاعت او در تاریخ انقلاب اسلامی جاودانه شد و این نوجوان دانش آموز الگویی ممتاز برای دانش آموزان بسیجی کشور شد تا در راه اعتلاء و دفاع از آرمانها و کشور خود تا حد شهادت تلاش و مجاهدت نمایند.
     محل دفن شهید فهمیده

    در روز هشتم آبانماه ۱۳۵۹ بقایای جسد حسین را به همراه ۲۴ شهید دیگر به تهران آوردند و مردم قدر شناس و انقلابی تهران این الگوی فداکاری، ایثار و شجاعت را همچون نگینی در میان گرفته و طی تشییع جنازه پر شکوهی وی را در بهشت زهرا دفن کردند و به این ترتیب موقعیت شهید فهمیده به قطعه ۲۴، ردیف ۴۴، شماره ۱۱ انتقال یافت. همان مکانی که سه سال بعد پذیرایی برادر بزرگترش شهید داوود فهمیده شد.

    مجلس شورای اسلامی در سال ۱۳۷۵ برای ارج نهادن به حرکت شجاعانه و انقلابی شهید فهمیده، روز هشتم ابانماه هر سال را بعنوان روز تجلیل از شهید فهمیده و روز بسیج دانش آموزی نامگذاری کرد.

    روحیات و اخلاق شهید فهمیده


    هر انسانی دارای روحیات و خلق و خویی است که بیانگر بینش ها و گرایشات او می باشد. در واقع رفتارهای انسانها ناشی ار اعتقاد، باور و اندیشه آنان است. برای شناخت شهیدمحمد حسین فهمیده نیز می توان از طریق مطالعه اعمال و رفتار او پی به شخصیتش برد. در این بخش بطور مختصر به برخی از صفات و روحیات آن شهید عزیز اشاره می کنیم:
     
     ۱- برخورد اجتماعی
    شهید فهمیده بسیار خوش برخورد و خنده رو بود و با همه با چهره ای گشاده و باز برخورد می کرد. خیلی زود با افراد می جوشید و گرم و صمیمی می شد، نسبت به همه مؤدب بود و احترام می گذاشت. خیلی رک و صریح بود، اگر نمی خواست کاری انجام دهد صریحاٌ می گفت انجام نمی دهم. اگر بنا داشت چیزی را بپذیرد و یا تعهدی بدهد بطور واضح و روشن آن را قبول می کرد.قولی را که می داد به آن عمل می کرد و نسبت به وفای به عهد حساس بود. او دورغ نمی گفت و بسیار با تربیت بود. از حرف زشت و ناسزا بسیار بدش می آمد و می گفت اگر احتمالاٌ با کسی دعوا می کنید کتک بخورید ولی به هم فحش ندهید.
    2- تحصیل و مطالعه
    او فردی باهوش بود. معمولاٌ در کلاس، درس را یاد می گرفت و کمتر احتیاج به درس خواندن در خانه داشت. همیشه شاگرد اول و دوم و یا سوم کلاس بود. به درس خواندن و مطالعه علاقه وافری داشت. تمام تکلیف مدرسه اش را خودش انجام می داد و از کسی کمک نمی گرفت. هنگامی که درس داشت، حاضر
    نمی شد به کار دیگری بپردازد و می گفت تا درسم را نخوانم و تکلیفم را انجام ندهم جایی نمی روم و کار دیگری نمی کنم. غیر از کتابهای درسی، کتابهای دیگر را نیز مطالعه می کرد و به نقاشی هم علاقه داشت
     
    3- عبادت و شعائر دینی
    حسین با آنکه شرعاٌ به سن تکلیف نرسیده بود، نماز می خواند و به مساجد می رفت. قرآن  تلاوت می کرد و اذان نیز می گفت. در مجالس روضه خوانی که همسایگان آنها بر پا می کردند شرکت می کرد. سعی می کرد در نمازهای جمعه شرکت کند و خطبه های نماز جمعه تهران که از تلویزیون پخش می شد را می شنید. در ایام عزاداری و محرم و صفر به همراه خانواده اش به قم می رفت و در مراسمات مذهبی شهر قم شرکت می کرد. حسین غیرت دینی خاصی داشت.
    مثلاٌ نسبت به حجاب خیلی حساس بود و به خواهرانش در مورد حجاب به شدت تأکید می کرد و معتقد بود که دختر بچه ها از کودکی باید رعایت حجاب عادت کنند.
    4 - احترام به پدر و مادر
    او در غیبت و حضور برای پدر و مادر خود حرمت خاصی قائل بود. هرگز در مقابل پدرش بی احترامی نمی کرد و به مادرش بیشتر احترام می گذاشت. حتی گاهی اوقات خواهرانش را وادار می کرد که کارهای خانه را انجام دهند تا مادرش زیاد به زحمت نیفتد.

     5  – کمک به خانواده
    شهید فهمیده نوجوانی فعال و کوشا بود. در خانه نیز بسیاری از کارها را بر عهده داشت. برای انجام هر کاری آماده بود و سعی می کرد بیشتر کارهای خانه را خود انجام دهد. اصلاٌ نمی گذاشت خواهران و یا مادرش برای خریدهای معمول زندگی بیرون بروند. دوست داشت در تمام کارها دخالت کند و به اصطلاح کارهای بزرگترها را انجام دهد. با توجه به اینکه تأمین مخارج خانواده ای با هفت فرزند توسط پدرش، که شغل رانندگی داشت سخت بود، در تابستانها برای کمک اقتصادی به خانواده در مغازه ای که برای او تهیه کرده بودند به هندوانه فروشی می پرداخت.
     
    6 - رشادت و شجاعت
    حسین نوجوانی شجاع و نترس بود. وقتی می خواست کاری انجام دهد، از موانع و مشکلات سر راه نمی ترسید و جرأت عمل و جسارت داشت. در اوایل انقلاب و قبل از شروع جنگ تحمیلی که گروهک های ضد انقلاب در کردستان آشوب به پا کرده بودند شهید فهمیده در عین کم سن و سالی ، خود را به کردستان می رساند و در آنجا چند روزی به رزمندگان کمک می کند تا اینکه پاسداران او را با زحمت زیاد به کرج بر می گردانند تا تحویل خانواده اش نمایند. مادرش را فراخوانده و در حضور او می خواهند از حسین تعهد بگیرند تا دیگر به کردستان نیاید ولی هر کاری می کنند او تعهد نمی دهد و می گوید: بی خود خودتان را زحمت ندهید، اگر امام بگوید هر جا که باشد آماده رفتن هستم  « من باید به مملکت خود خدمت کنم» .  با شروع جنگ هم تصمیم می گیرد تا به جبهه برود و با متجاوزان عراقی بجنگد. علیرغم مخالفت های متعددی که برای رفتن او به جبهه می شود بالاخره به هر طریقی شده خود را به خوزستان می رساند تا در جبهه ها حضور پیدا کند.
    اینها بخشی از وقایعی است که شجاعت و رشادت حسین را می توان از آنها دریافت.

    علاقه به امام خمینی«ره» :


    یکی از ویژگی های حسین علاقه شدید به امام خمینی (ره) و روحانیت بود. از بین روحانیون، مرحوم آیت الله شهید دکتر بهشتی و مرحوم آیت الله طالقانی را خیلی دوست داشت. در یادداشتهایی که از حسین  بجا مانده ، عکس ها، جملات و پیامهایی از حضرت امام وجود دارد که نشان دهنده توجه او به امام و روحانیت است. او در واقع شیفته امام بود و می گفت: « امام هر چه اراده کند من همان کار را انجام خواهم داد و من تسلیم او هستم»
     هنگام بازگشت امام به ایران بدلیل تصادفی که کرده بود نتوانست در مراسم استقبال امام شرکت کند. به همین سبب بلافاصله به قصد زیارت امام خمینی به شهر مقدس قم رفت و بالاخره موفق به دیدار ایشان شد.
    امید است دانش آموزان بسیجی با سر مشق قرار دادن روحیات و صفات شهید فهمیده، هر یک الگویی باشند برای سایر دانش آموزان.

    شهید فهمیده از دیدگاه امام خمینی ( ره )

    -  رهبر ما آن  طفل 12 سا له ایست که  با قلب کوچک خود که  ارزشش از صدها زبان و قلم ما بزرگتر است با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید .

    -        شهید فهمیده از دیدگاه مقام معظم رهبری ( دام عزه )

    -         کار ارزشمند شهید فهمیده حاصل تربیت صحیح اسلامی است .

    -         حماسه شهادت شهید فهمیده از ارزشهای دوران دفاع مقدس است .

    -         زنده نگهداشتن یاد و حادثه ی شهادت دانش آموز بسیجی " شهید فهمیده " از اصالت های دفاع مقدس می باشد .

    -         بگردید فهمیده ها را پیدا کنید و به آنها بپردازید .شهید فهمیده از اسطوره های دوران مقدس بود .


    تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید

    منبع مطلب : shahd1school.blogfa.com

    مدیر محترم سایت shahd1school.blogfa.com لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.

    جواب کاربران در نظرات پایین سایت

    مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.

    منبع مطلب : peshtook.ir

    مدیر محترم سایت peshtook.ir لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.

    جواب کاربران در نظرات پایین سایت

    مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.

    میخواهید جواب یا ادامه مطلب را ببینید ؟
    ناشناس 1 سال قبل
    0

    سلام

    مهدی 2 سال قبل
    0

    نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.

    برای ارسال نظر کلیک کنید