زندگی نامه ی شهید عباس بابایی
زندگی نامه ی شهید عباس بابایی را از سایت نکس درجه دریافت کنید.
مروری بر زندگی خلبان شهید عباس بابایی
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ سرتیپ شهید عباس بابایی معاون نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی در 15 مرداد 1366به فیض شهادت نائل گردید. وی از خلبانان ماهر و تاثیرگذار در جنگ تحمیلی بود که توانست ماموریتهای سوقالجیشی را در تاریخ جنگ به ثبت برساند.
زندگینامه
عباس بابایی در سال 1329 در شهرستان قزوین متولد شد و پس از گذراندن مدارج اولیه تحصیل در این شهر در فروردین ماه سال 1348 به نیروی ارتش پیوست و در اواخر سال 1351 با درجه ستوان دومی از دانشکده افسری خلبانی نیروی هوایی فارغالتحصیل گردید. وی با دخترداییاش «ملیحه حکمت» 4 شهریور ۱۳۵۴ ازدواج کرد و صاحب دختری به نام «سلما» و دو پسر به نامهای «محمد» و «حسین» شد. سرلشگر عباس بابائی به هنگام شهادت 37 سال داشت و از خود سه فرزند به یادگار گذاشته است[1].
تحصیلات
شهید
بابائی، دوران تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان دهخدا سپری کرد و دوران متوسطه را
نیز در دبیرستان نظام با موفقیت به پایان میرساند. پس از اخذ دیپلم، با شرکت در
کنکور سراسری در رشته پزشکی پذیرفته میشود ولی به دلیل این که به خلبانی علاقه
وافری داشت، از آن انصراف داده و در سال 1348 وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی می
شود.
همانند
دیگر خلبانان نیروی هوایی پس از گذراندن دوره مقدماتی پرواز، جهت تکمیل خلبانی و
گذراندن دوره پیشرفته، به کشور آمریکا اعزام میشود.
یکی
از همدورهایهای شهید بابایی بیان میکند: «در دوران تحصیل آموزش خلبانی در
آمریکا، روزی در بولتن خبری پایگاه آموزشی «ریس» که هر هفته منتشر میشد، مطلبی
نوشته شده بود که توجه همه ما را به خود جلب کرد. مطلب
این بود: دانشجو بابایی ساعت ۲
بعد از نیمه شب میدود تا شیطان را از خود دور کند. من و بابایی هماتاق بودیم.
ماجرای خبر بولتن را از او پرسیدم». او گفت: «چند شب پیش بیخوابی به سرم زده
بود. رفتم میدان چمن پایگاه و شروع کردم به دویدن. از قضا کلنل «باکستر» فرمانده
پایگاه با همسرش از میهمانی شبانه برمیگشتند آنها از دیدن من شگفتزده شدند.
کلنل ماشین را نگه داشت و مرا صدا زد، نزد او رفتم»، او گفت: «در این وقت شب برای چه میدوی؟» گفتم: «خوابم نمیآمد خواستم کمی ورزش کنم تا خسته شوم. گویا توضیح و جواب من برای کلنل قانعکننده نبود. او اصرار کرد تا واقعیت را برایش بگویم»، به او گفتم: «مسائلی در اطراف من میگذرد که گاهی موجب میشود شیطان با وسوسههایش مرا به طرف خودش و گناه بکشاند و در دین ما توصیه شده که در چنین مواقعی بدویم و یا دوش آب سرد بگیریم»[2].
فعالیتها در پیروزی انقلاب اسلامی
شهیدبابایی
در سال ۱۳۴۹،
برای گذراندن دوره خلبانی به آمریکا رفت و پس از بازگشت با ورود هواپیماهای
پیشرفته اف- ـ14 به نیروی هوایی، وی که جزء خلبانهای تیزهوش و ماهر در پرواز با
هواپیمای شکاری اف ـ ۵
بود، به همراه تعداد دیگری از همکاران برای پرواز با هواپیمای اف- ۱۴ انتخاب و به پایگاه هوایی
اصفهان منتقل شد. وی در مدت دانشجویی علیرغم گسترش فساد در
بین نیروهای مسلح طاغوت جزء متعهدترین و تیزهوشترین افسران ایرانی بود.
با
اوجگیری مبارزات علیه رژیم ستمشاهی، شهیدبابایی به عنوان یکی از پرسنل انقلابی
نیروی هوایی، در جمع دیگر افراد متعهد ارتش به میدان مبارزه وارد شد. همزمان
با پیروزی انقلاب اسلامی و شکلگیری انجمنهای اسلامی در ارتش، ویژگیهای فردی و
شخصیتی و جهد مذهبی و پایبندی او به مسائل اعتقادی و مواضع دفاعی او در مقابل
انحرافات سبب گردید که به سرپرستی انجمن اسلامی پایگاه هشتم شکاری اصفهان انتخاب
شود.
سال
1358برای شهید بابائی سال پرکاری
بود. نابسامانیهای بسیار، القائات انحرافی و دسیسههای گروهکهای منافقین که
با طرح انحلال ارتش قصد از همپاشی نیروهای مسلح را داشتند کار را سخت کرده بود،
اما او با بینش و درک عمیق خود و نیروهای مؤمن و انقلابی برای حفظ دستاوردهای
انقلاب اسلامی از هیچ تلاشی فروگذار نکرد[3].
فعالیتها در دفاع مقدس
سرلشگر بابائی پس از پیروزی انقلاب اسلامی رشادتهای
فراوانی در خدمت به انقلاب از خود نشان داد و به علت مهارت و ورزیدگی که در عملیاتهای
متعدد داشت به کسب درجه سرهنگی نائل شد و در اردیبهشت ماه 1366به پیشنهاد رئیس
شورایعالی دفاع و تائید امامخمینی به درجه سرتیپی رسید.
شهیدبابائی در طول خدمت صادقانه خود سمتهای مختلفی را به
عهده داشت از جمله در مرداد ماه سال 1360 به فرماندهی پایگاه هشتم شکاری اصفهان
منصوب شد و پس از آن در آذرماه سال 1362 سمت معاونت عملیاتی فرماندهی نیروی هوائی
ارتش جمهوری اسلامی به وی محول گردید.
عباس بابائی از جمله افسران متعهد نیروی هوائی ارتش جمهوری
اسلامی ایران بود که همواره وفاداری خود را به جمهوری اسلامی با انجام پروازهای
متعدد در جبهههای جنگ به اثبات رسانید. وی در طول مدت فعالیت شجاعانه خود بیش از
سه هزار ساعت پرواز با انواع هواپیماهای شکاری داشت و تنها طی یک سال و نیم گذشته
بیش از 60 ماموریت جنگی را با موفقیت کامل به انجام رسانید.
در طول جنگ تحمیلی سرلشگر بابائی در عملیات مختلف نظامی
شرکت داشت و در شرایط دشوار عملیات همواره پشتیبانی رزمندگان اسلام بود. شهید
بابائی در قرارگاههای عملیاتی شخصا حضور مییافت و همپای رزمندگان اسلام به بررسی
طرحها و نقشههای عملیات هوایی میپرداخت. شهید
بابائی به کمک همکارانش در مدت ایام حج سال 1366 طرحی را برای عبور سالم
کشتیهای تجاری در خلیج فارس به اجرا درآورد، ماحصلاش عبور امن چهل فروند کشتی
غولپیکر تجارتی از تنگه خورموسی بود.
وی برای پیشرفت سریع عملیات به نظارت بر کارها اکتفا نمیکرد و علیرغم ممانعتهایی که برای جلوگیری از پرواز وی به دلیل سمتی که داشت به وجود میآوردند خود شخصا در پروازهای عملیاتی شرکت میکرد و با مهارت و شجاعتی خاص به مقابله با دشمنان اسلام میپرداخت. او با اینکه معاون عملیات نیروی هوایی بود هیچگاه خود را از صحنه نبرد جدا نمیکرد و همیشه در میدانهای جنگ حضور داشت و میگفت: «اگر پرواز نکنم، احساس ضعف خواهم کرد زیرا هستی خود را در میدان جنگ میبینم»[4].
شهادت
در
هشتم اردیبهشت ماه ۱۳۶۶
به علت لیاقت و رشادتهایی که در دفاع از آرمانهای نظام مقدس جمهوری
اسلامی ایران و سرکوب و دفع تجاوزات دشمنان انقلاب اسلامی، به درجه سرتیپی مفتخر
گردید، اما آن قدر خاکی بود که کمتر کسی او را با این درجه دیده بود.
در
همان سال نامش برای سفر حج نوشته شد. همه چیز برای زیارت خانه خدا مهیا بود اما
ناگهان در آخرین لحظات و در فرودگاه، از رفتن به حج صرف نظر کرد. وقتی با اصرار
اطرافیان مواجه شد گفت: «مکه من این مرز و بوم است. مکه من آبهای گرم خلیج فارس و
کشتیهایی هستند که باید سالم از آن عبور کنند، تا امنیت برقرار نباشد، من مشکل میتوانم
خودم را راضی کنم». خانواده را فرستاد اما خودش نرفت. در تماس تلفنی که همسرش از
مکه با او داشت گفت: «انشاء الله خودم را تا عید قربان به شما میرسانم».
در
پانزدهم مردادماه 1366 روز عید قربان با یک هواپیمای دو کابینه"اف -۵" در تبریز به اتفاق سرهنگ
خلبان علیمحمد نادری(خلبان کابین جلو) عهدهدار انجام آخرین مأموریت پروازی خود
شد. پس از بمباران مواضع دشمن و انجام ماموریت خود را برای رسیدن به عید قربان
آماده کرد. باید به سرعت برای میهمانی و عید قربانی کردن نفس بر میگشت.
هواپیما
غرشکنان همچون صاعقه هوا را میشکافت و پیش میرفت. ناگهان صدای اصابت گلوله فضا
را متحول کرد. «لبیک اللهم لبیک»، حاجی خود را به مسلخ عشق رساند. عباس سالها
بود که نفس خود را قربانی کرده، حال نوبت به جان دادن است و رسیدن به محبوب. صدا
در کابین طنینانداز است عباس جان، حاجی، اما صدایی نمیآید. هواپیما مورد اصابت
گلولههای تیربار ضد هوایی قرار گرفته و گلوله حنجره شهید بابائی را پاره کرده است
و وی در روز عید قربان، در سن ۳۷
سالگی ذبیحالله شد.
مراسم خاکسپاری
خبرنگار روزنامه جمهوری اسلامی در رابطه با خاکسپاری و حضور
گسترده مردم قزوین در مراسم وداع با پیکر شهید بابایی گزارش میکند:
پیکر پاک و مطهر تیمسار سرلشگر بابائی معاون نیروی هوایی که
در مصاف با دشمنان اسلام به درجه رفیع
شهادت نائل آمده بود با شکوه خاصی ساعت چهار بعد از ظهر دیروز با حضور نماینده
حضرت امام و امامجمعه قزوین حجتالاسلام باریکبین، وزیر سپاه، فرمانده نیروی
هوائی ارتش و پرسنل متعهد نیروی هوائی و نیروهای نظامی و انتظامی و خانوادههای
معظم شهدا و دهها هزار تن از مردم این شهر و دهها هزار تن از مردم این شهر با
شعارهای کوبنده پس از عبور از خیابانهای قزوین تا امامزاده حسین(ع) تشییع شد و
سپس تیمسار ستاری فرمانده نیروی هوایی طی سخنانی درباره مقام سرلشکر بابائی و
خدمات او در طول بعد از انقلاب سخنانی ایراد کرد[5].
فرازی از وصیت نامه شهید
«...به خدا قسم من از شهدا و خانوادههای شهدا خجالت میکشم تا وصیتنامه بنویسم. خدایا! مرگ مرا، فرزندان و همسرم را شهادت قرار بده. خدایا! همسر و فرزندانم را به تو میسپارم. خدایا! من در این دنیا چیزی ندارم و هر چه هست از آن توست. پدر و مادر عزیرم! ما خیلی به این انقلاب بدهکاریم...».
پینوشت
[1]. روزنامه کیهان، 17 مرداد 1366، صفحه: 3.
[2]. محمد حسین صادقزاده، «دلداده خدمت به خلق»، ماهنامه
شاهد یاران، شماره 33، شهریور 1387.
[3]. حسین شکیبزاده، ویژگیهای سرلشکر خلبان شهید عباس
بابائی، قزوین: انتشارات اندیشه زرین، 1391.
[4]. حسین رضایی، «شهید بابایی در
جنگ تحمیلی»، ماهنامه شاهد یاران، شماره ۳۳، شهریور ۱۳۸۷.
[5]. روزنامه جمهوری اسلامی ایران، 17 مرداد 1366، صفحه:
12.
منبع مطلب : www.irdc.ir
مدیر محترم سایت www.irdc.ir لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.
زندگینامه: عباس بابایی (۱۳۲۹ - ۱۳۶۶)
وی دوره ابتدایی و متوسطه را در همان شهر به تحصیل پرداخت و در سال ۱۳۴۸، به دانشکده خلبانی نیروی هوایی راه یافت و پس از گذراندن دوره آموزش مقدماتی برای تکمیل دوره به آمریکااعزام شد.
بابایی در سال ۱۳۴۹، برای گذراندن دوره خلبانی به آمریکا رفت و پس از بازگشت با ورود هواپیماهای پیشرفته اف - ۱۴ به نیروی هوایی، وی که جزء خلبانهای تیزهوش و ماهر در پرواز با هواپیمای شکاری اف - ۵ بود، به همراه تعداد دیگری از همکاران برای پرواز با هواپیمای اف - ۱۴ انتخاب و به پایگاه هوایی اصفهان منتقل شد.
با اوجگیری مبارزات علیه نظام ستمشاهی، بابایی به عنوان یکی از پرسنل انقلابی نیروی هوایی، در جمع دیگر افراد متعهد ارتش به میدان مبارزه وارد شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، وی گذشته از انجام وظایف روزمره، به عنوان سرپرست انجمن اسلامی پایگاه، به پاسداری از دستاوردهای پرشکوه انقلاب اسلامی پرداخت.
بابایی با دارا بودن تعهد، ایمان، تخصص و مدیریت اسلامی چنان درخشید که شایستگی فرماندهی وی محرز و در تاریخ 1360/5/7، فرماندهی پایگاه هشتم هوایی بر عهده او گذاشته شد.
به هنگام فرماندهی پایگاه با استفاده از امکانات موجود آن، به عمران و آبادانی روستاهای مستضعف نشین حومه پایگاه و شهر اصفهان پرداخت و با تامین آب آشامیدنی و بهداشتی، برق و احداث حمام و دیگر ملزومات بهداشتی و آموزشی در این روستا، گذشته از تقویت خط سازندگی انقلاب اسلامی، در روند هر چه مردمی کردن ارتش و پیوند هر چه بیشتر ارتش با مردم خدمات شایان توجهی را انجام داد.
بابایی، با کفایت، لیاقت و تعهد بی پایانی که در زمان تصدی فرماندهی پایگاه اصفهان از خود نشان داد، در تاریخ 1362/9/9 با ارتقاء به درجه سرهنگی به سمت معاون عملیات نیروی هوایی منصوب و به تهران منتقل گردید.
او با روحیه شهادت طلبی به همراه شجاعت و ایثاری که در طول سالها، در جبهههای نور و شرف به نمایش گذاشت، صفحات نوین و زرینی به تاریخ دفاع مقدس و نیروهای هوایی ارتش نگاشت و با بیش از ۳۰۰۰ ساعت پرواز با انواع هواپیماهای جنگنده، قسمت اعظم وقت خویش را در پرواز های عملیاتی و یا قرارگاهها و جبهههای جنگ در غرب و جنوب کشور سپری کرد و به همین ترتیب چهره آشنای «بسیجیان» و یار وفادار فرماندهان قرارگاههای عملیاتی بود و تنها از سال ۱۳۶۴ تا هنگام شهادت، بیش از ۶۰ مأموریت جنگی را با موفقیت کامل به انجام رسانید.
وی برای پیشرفت سریع عملیاتها و حسن انجام امور، تنها به نظارت اکتفا نمیکرد، بلکه شخصاً پیشگام میشد و در جمیع مأموریتهای جنگی طراحی شده، برای آگاهی از مشکلات و خطرات احتمالی، اولین خلبان بود که شرکت میکرد.
بابایی به علت لیاقت و رشادتهایی که در دفاع از نظام، سرکوبی و دفع تجاوزات دشمنان از خود بروز داد، در تاریخ 1362/2/8 به درجه سرتیپی مفتخر گردید.
تیمسار عباس بابایی صبح روز پانزدهم مرداد ماه سال 1366 مصادف با روز عید قربان همراه یکی از خلبانان نیروی هوایی (سرهنگ نادری) به منظور شناسایی منطقه و تعیین راه کار اجرای عملیات، با یک فروند هواپیمای آموزشی اف-۵ از پایگاه هوایی تبریز به پرواز درآمد و وارد آسمان عراق شد.
وی پس از انجام دادن مأموریت، به هنگام بازگشت، در آسمان خطوط مرزی، هدف گلولههای تیربار ضد هوایی قرار گرفت و از ناحیه سر مجروح شد و بلافاصله به شهادت رسید.
یکی از راویان مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ درباره این واقعه نوشته است:
راوی در مورد بازتاب شهادت تیمسار بابایی در جمع برادران سپاه نوشته است:
نقل شده که وی چند روز قبل از شهادت در پاسخ پافشاریهای بیش از حد دوستانش جهت عزیمت به مراسم حج گفته بود: «تا عید قربان خودم را به شما میرسانم.»
سرلشکر خلبان شهید عباس بابایی در هنگام شهادت ۳۷ سال داشت، او اسوهای بود که از کودکی تا واپسین لحظات عمر گرانقدرش همواره با فداکاری و ایثار زندگی کرد و سرانجام نیز در روز عید قربان، به آروزی بزرگ خود که مقام شهادت بود نائل گردید و نام پرآوازهاش در تاریخ پرا فتخار ایران جاودانه شد.
حضرت آیتالله خامنهای درباره شهید بابایی فرموده است:
بیانات در دیدار مسؤولان عقیدتی، سیاسی نیروی انتظامی 1383.10.23
وصیتنامه اول شهید عباس بابائی:
بسم الله الرحمن الرحیم
همسرم ! راه خدا را انتخاب کن که جز این راه دیگری برای خوشبختی وجود ندارد.
ملیحه جان همانطوری که میدانی احترام مادر واجب است . اگر انسان کوچکترین ناراحتی داشته باشد اولین کسی که سخت ناراحت می شود مادراست که همیشه به فکر فرزند یعنی جگرگوشه اش می باشد. . .
ملیحه جان اگر مثلا نیم ساعتی فکر کردی راجع به موضوعی هرگز به تنهایی فکر نکن حتما از قرآن مجید و سخنان پیامبران - امامان استفاده کن و کمک بگیر- نترس هر چه می خواهی بگو. البته درباره هر چیزی اول فکر کن .
هر چه که بخواهی در قرآن مجید هست مبادا ناراحت باشی همه چیز درست می شه ولی من می خواهم که همیشه خوب فکر کنی . مثلا وقتی یک نفر به تو حرفی می زند زود ناراحت نشو درباره اش فکر کن ببین آیا واقعا این حرف درسته یا نه . البته بوسیله ایمانی که به خدا داری.
ملیحه جان به خدا قسم مسلمان بودن تنها فقط به نماز و روزه نیست البته انسان باید نماز بخواند و روزه هم بگیرد . اما برگردیم سرحرف اول اگر دوستت تو را ناراحت کرد بعد پشیمان شد و به تو سلام کرد و از تو کمک خواست حتما به او کمک کن . تا میتونی به دوستانت کمک کن و به هر کسی که می شناسی و یا نمی شناسی خوبی کن. نگذار کسی از تو ناراحت بشه و برنجه.
هر کسی که به تو بدی می کند حتما از او کناره بگیر و اگر روزی از کار خودش پشیمون شد از او ناراحت نشو. هرگز بخاطر مال دنیا از کسی ناراحت نشو.
ملیحه جون در این دنیا فقط پاکی، صداقت ،ایمان ، محبت به مردم ، جان دادن در راه وطن، عبادت باقی می ماند. تا می تونی به مردم کمک کن . حجاب ، حجاب را خیلی زیاد رعایت کن . اگه شده نان خشک بخور ولی دوستت ، فامیلت را که چیزی نداره، کسی که بیچاره است او را از بدبختی نجات بده. تا میتونی خیلی خیلی عمیق درباره چیزی فکر کن. همیشه سنگین باش. زود از کسی ناراحت نشو از او بپرس که مثلا چرا اینکار را کردی و بعد درباره آن فکر کن و تصمیم بگیر. . .
ملیحه به خدا قسم به فکر تو هستم ولی می گویم شاید من مردم باید ملیحه ام همیشه خوشبخت باشد . هرگز اشتباه فکر نکند . همیشه فقط راه خدا را انتخاب بکند . چون جز این راه راه دیگری برای خوشبختی وجود ندارد .
ملیحه باید مجددا قول بدهی که همیشه با حجاب باشی . همیشه با ایمان باشی. همیشه به مردم کمک کنی . به همه محبت کنی . در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبری است و راه خداست . . .
اگه می خواهی عباس همیشه خوشحال باشد باید به حرفهایم گوش کنی . ملیحه هرچقدر میتونی درس بخون . درس بخون درس بخون . خوب فکر کن . به مردم کمک کن . کمک کن خوب قضاوت کن . همیشه از خدا کمک بخواه . حتما نماز بخون . راه خدا را هرگز فراموش نکن . . .
همیشه بخاطرت این کلمات بسیار شیرین و پر ارزش را بسپار « کسی که به پدر و مادرش احترام بگذارد ، یعنی طوری با آنها رفتار کند که رضایت آنها را جلب نماید ، همیشه پیش خداوند عزیز بوده و در زندگی خوشبخت خواهد بود . . .
ملیحه مهربانم هروقت نماز میخونی برام دعا کن .
وصیتنامه دوم شهید عباس بابائی:
بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
خدایا ، خدایا ، تو را به جان مهدی (عج) تا انقلاب مهدی (عج) خمینی را نگهدار . به خدا قسم من از شهدا و خانواده شهدا خجالت می کشم وصیت نامه بنویسم . حال سخنانم را برای خدا در چند جمله انشاالله خلاصه می کنم.
خدایا مرگ مرا و فرزندان و همسرم را شهادت قرار بده.
خدایا ، همسر و فرزندانم را به تو می سپارم.
خدایا ، در این دنیا چیزی ندارم ، هرچه هست از آن توست.
پدر و مادر عزیزم ، ما خیلی به این انقلاب بدهکاریم.
عباس بابایی - ۲۲/۴/۶۱
۲۱ ماه مبارک رمضان
خاطرهای از امیر سرتیپ خلبان حسین خلیلی همرزم شهید بابایی:
روزی به همراه شهید بابایی برای پرواز آماده شدیم.در آن زمان ایشان استاد پروازی بنده بودند و من هم شاگرد ایشان. وقتی برای پرواز آماده شدیم و خواستیم پرواز کنیم، هواپیما دچار اشکال شد و به ناچار از آن بیرون آمدیم. وقتی که کارکنان فنی هواپیما شروع به بررسی و رفع اشکال نمودند، شهید بابایی در کنار هواپیما روی زمین نشستند و آرام به کار آنان نگاه کردند.
این آرامش و سکوت شهید بابایی بسیار ستودنی بود زیرا اگر شخص دیگری جای ایشان بود در این هنگام شروع به داد و فریاد بر سر کارکنان فنی می کرد که چرا هواپیما خراب است و ... ولی ایشان صبورانه و بدون اینکه سخنی بگویند فقط نظاره می کردند.
من هم به تبعیت از ایشان در کنارشان نشستم. دیدم ایشان دارند با شی ای روی کلاه پرواز من کاری می کنند. کنجکاو شدم.
پرسیدم: چه شده است جناب سرهنگ؟ ایشان با لهجه شیرین قزوینی گفتند: بالام جان تو هم ژیگول شدی!!!
روی کلاه پروازی من عکس یک عقاب چسبانده شده بود و شهید بابایی داشتند این عکس را می کندند. گفت: اینا چیه میزنی؟ تو که از خودمانی! گفتم: هرچی شما بگی. حالا که اینطور شد میخواهم به جای این بدهم به جای این، یک یا ثارالله قشنگ با رنگ قرمز روی کلاه بنویسند.
گفت: بالام جان بده واسه من هم بنویسند این یا ثارالله رو.
که بنده این کار را کردم و روی کلاه خودم و کلاه شهید بابایی این جمله را نوشتم. در آخرین پرواز شهید بابایی، همین کلاه روی سر ایشان بود و با همین کلاه به شهادت رسیدند.
توضیحی در اینجا باید بدهم که ایشان می گفت (اینها چیست که میچسبانی). ایشان به افراد خیلی نزدیک خودشان که با ایشان حشر و نشر زیاد داشتند و خود را مرید ایشان می دانستند سخت می گرفتند و این نصیحتها را می کرد.با اشخاص دیگر که با ایشان نبودند یا نمی شناختند کاری نداشت و چیزی نمی گفت. هرچه حلقه نزدیکی با ایشان تنگ تر میشد، سخت گیری شهید بابایی بیشتر میشد.
منبع: shahid-babaei.com
منبع مطلب : www.hamshahrionline.ir
مدیر محترم سایت www.hamshahrionline.ir لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.
عباس بابایی
عباس بابایی (زاده ۱۴ آذر ۱۳۲۹ در قزوین – درگذشته ۱۵ مرداد ۱۳۶۶ در سردشت) سرتیپ خلبان نورثروپ اف-۵ و اف - ۱۴ تامکت نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران و معاون عملیات فرماندهی این نیرو از ۹ آذر ۱۳۶۲ تا ۱۵ مرداد ۱۳۶۶ بود.[۱][۲]
زندگی و فعالیتها
وی دوره ابتدایی را در دبستان «دهخدا» و دوره متوسطه را در دبیرستان «نظام وفا» گذراند. پس از گرفتن دیپلم، در سال ۱۳۴۸ در رشتهٔ پزشکی پذیرفته شد، اما به دلیل علاقه به خلبانی، داوطلب تحصیل در رشته خلبانی نیروی هوایی شد و پس از گذراندن دوره مقدماتی برای تکمیل تحصیلاتش در سال ۱۳۴۹ به آمریکا اعزام گشت. پس از بازگشت با ورود هواپیماهای پیشرفته اف - ۱۴ به نیروی هوایی، وی که خلبان ماهر شکاری اف - ۵ بود، برای پرواز با هواپیمای اف - ۱۴ انتخاب و به پایگاه هوایی اصفهان منتقل شد.[۱]
فعالیتهای نظامی
۱۳۵۹: از شهریور این سال با درجه سرگردی با شروع جنگ ایران و عراق فرماندهی اسکادران و انجام عملیات با جنگنده نورثروپ اف-۵ و اف - ۱۴ تامکت را انجام میداد.
۱۳۶۰: با درجه سرهنگ دومی فرمانده پایگاه هوایی هشتم شکاری بود.
۱۳۶۲: از ۹ آذر این سال با درجه سرهنگ تمامی به معاونت عملیات فرماندهی نیروی هوایی منصوب شد.
۱۳۶۶: با درجه سرتیپی در سمت معاونت عملیات فرماندهی نیروی هوایی ابقا شد.
ازدواج
او با دختردایی خود، ملیحه حکمت (زاده ۱۳۳۷ - درگذشته ۳ خرداد ۱۳۹۵)، در تاریخ ۴ شهریور ۱۳۵۴ ازدواج کرد. ثمره این ازدواج ۱ دختر به نام سلما و ۲ پسر به نامهای محمد و حسین است.[۳][۴]
ملیحه حکمت، در تاریخ ۳ خرداد ۱۳۹۵ در سن ۵۷ سالگی، پس از چند ماه تحمل درد ناشی از بیماری کبدی درگذشت.[۵]
مرگ
عباس بابایی پس از ۶۰ مأموریت جنگی موفق، در صبح روز ۱۵ مرداد سال ۱۳۶۶، مصادف با روز عید قربان، همراه با سرهنگ علی محمد نادری به منظور شناسایی منطقه و تعیین راه کار صحیح اجرای عملیات، با یک فروند هواپیمای اف–۵ از پایگاه هوایی تبریز به پرواز درآمدند و وارد آسمان عراق شدند. بابایی و نادری پس از انجام دادن مأموریت، به هنگام بازگشت، در منطقه عملیاتی سردشت در ۱۵ مرداد ۱۳۶۶ مورد هدف شلیک توپ ضدهوایی شیلکا ۲۳ میلیمتری پدافند خودی سپاه پاسداران قرارگرفتند و بابایی که در کابین عقب حضور داشت از ناحیه سر مجروح و بلافاصله کشتهشد. وی در این هنگام ۳۷ سال داشت.[۱] پیکر وی در گلزار شهدا در جنوب شاهزاده حسین قزوین به خاک سپرده شد.[۱]
یکی از راویان مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ دربارهٔ این واقعه نوشتهاست: «به دنبال اصابت گلوله به هواپیمای تیمسار بابایی و اختلالی که در ارتباط هواپیما و پایگاه تبریز به وجود آمد، پایگاه مزبور به رابط هوایی سپاه اعلام کرد که یک فروند هواپیمای خودی در منطقه مرزی سقوط کرد برای کمک به یافتن خلبان و لاشه آن هر چه سریعتر اقدام نمایید. مدت کوتاهی از اعلام این موضوع نگذشته بود که فرد مذکور[۶][۷] مجدداً تماس گرفت و در حالی که گریه امانش نمیداد گفت: هواپیمای مورد نظر توسط خلبان به زمین نشست، ولی یکی از سرنشینان آن به علت اصابت تیر در داخل کابین کشتهشدهاست.»[۸]
تقدیر و یادبود
یک میدان در شهر قزوین به نام «میدان شهید بابایی» با یک مجسمه تمامتَنِه از او به افتخار و ادای احترام به او ساخته شدهاست.
مجموعه شوق پرواز به کارگردانی یدالله صمدی با بازی شهاب حسینی برای نمایش زندگینامه عباس بابایی ساخته شد و از شهریور تا بهمن ۱۳۹۰ در ۲۴ قسمت از شبکه یک سیما پخش گردید.[۹] شهاب حسینی به خواسته ملیحه حکمت در نقش عباس بابایی بازی کرد.[۱۰]
نگارخانه
پانویس
منابع
منبع مطلب : fa.wikipedia.org
مدیر محترم سایت fa.wikipedia.org لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.
جواب کاربران در نظرات پایین سایت
مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
عالی بود
عالی بود
حرف نداشت
بی نظیر بود
نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
دستتون درد نکنه خسته نباشید⚘