در ماجرای فرزندان حضرت آدم کدام یک جوانمردی نمود
در ماجرای فرزندان حضرت آدم کدام یک جوانمردی نمود را از سایت نکس درجه دریافت کنید.
ماجرای ازدواج فرزندان حضرت آدم (ع) و قتل هابیل
ماجرای ازدواج فرزندان حضرت آدم (ع) و قتل هابیل
ماجرای ازدواج فرزندان حضرت آدم (ع) و قتل هابیل
دو پسر آدم و ازدواج آنها
حضرت آدم ـ علیه السلام ـ و حوّا ـ علیها السلام ـ وقتی که در زمین قرار گرفتند، خداوند اراده کرد که نسل آنها را پدید آورده و در سراسر زمین گسترش گرداند. پس از مدتی حضرت حوّا باردار شد و در اولین وضع حمل، از او دو فرزند دو قلو، یکی دختر و دیگری پسر به دنیا آمدند. نام پسر را «قابیل» و نام دختر را «اقلیما» گذاشتند. مدتی بعد که حضرت حوّا بار دیگر وضع حمل نمود، باز دوقلو به دنیا آورد که مانند گذشته یکی از آنها پسر بود و دیگری دختر. نام پسر را «هابیل» و نام دختر را «لیوذا» گذاشتند.
فرزندان بزرگ شدند تا به حد رشد و بلوغ رسیدند، برای تأمین معاش، قابیل شغل کشاورزی را انتخاب کرد، و هابیل به دامداری مشغول شد. وقتی که آنها به سن ازدواج رسیدند (طبق گفته بعضی: ) خداوند به آدم ـ علیه السلام ـ وحی کرد که قابیل با لیوذا هم قلوی هابیل ازدواج کند، و هابیل با اقلیما هم قلوی قابیل ازدواج نماید..[1]
حضرت آدم فرمان خدا را به فرزندانش ابلاغ کرد، ولی هواپرستی باعث شد که قابیل از انجام این فرمان سرپیچی کند، زیرا «اقلیما» هم قلویش زیباتر از «لیوذا» بود، حرص و حسد آن چنان قابیل را گرفتار کرده بود که به پدرش تهمت زد و با تندی گفت: «خداوند چنین فرمانی نداده است، بلکه این تو هستی که چنین انتخاب کردهای؟»[2]
دو قربانی فرزندان آدم ـ علیه السلام
حضرت آدم ـ علیه السلام ـ برای این که به فرزندانش ثابت کند که فرمان ازدواج از طرف خدا است، به هابیل و قابیل فرمود: «هر کدام چیزی را در راه خدا قربانی کنید، اگر قربانی هر یک از شما قبول شد، او به آن چه میل دارد سزاوارتر و راستگوتر است.» (نشانه قبول شدن قربانی در آن عصر به این بود که صاعقهای از آسمان بیاید و آن را بسوزاند).
فرزندان این پیشنهاد را پذیرفتند. هابیل که گوسفند چران و دامدار بود، از بهترین گوسفندانش یکی را که چاق و شیرده بود برگزید، ولی قابیل که کشاورز بود، از بدترین قسمت زراعت خود خوشهای ناچیز برداشت. سپس هر دو بالای کوه رفتند و قربانیهای خود را بر بالای کوه نهادند، طولی نکشید صاعقهای از آسمان آمد و گوسفند را سوزانید، ولی خوشه زراعت باقی ماند. به این ترتیب قربانی هابیل پذیرفته شد، و روشن گردید که هابیل مطیع فرمان خدا است، ولی قابیل از فرمان خدا سرپیچی میکند.[3]
به گفته بعضی از مفسران، قبولی عمل هابیل و رد شدن عمل قابیل، از طریق وحی به آدم ـ علیه السلام ـ ابلاغ شد، و علت آن هم چیزی جز این نبود که هابیل مرد باصفا و فداکار در راه خدا بود، ولی قابیل مردی تاریک دل و حسود بود، چنان که گفتار آنها در قرآن (سوره مائده، آیه 27) آمده بیانگر این مطلب است، آن جا که میفرماید: « هنگامی که هر کدام از فرزندان آدم، کاری برای تقرّب به خدا انجام دادند، از یکی پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد. آن برادری که قربانیش پذیرفته نشد به برادر دیگر گفت:
«به خدا سوگند تو را خواهم کشت». برادر دیگر جواب داد: «من چه گناهی دارم زیرا خداوند تنها از پرهیزکاران میپذیرد.»
نیز مطابق بعضی از روایات از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل شده که علّت حسادت قابیل نسبت به هابیل، و سپس کشتن او این بود که حضرت آدم ـ علیه السلام ـ هابیل را وصی خود نمود، قابیل حسادت ورزید و هابیل را کشت، خداوند پسر دیگری به نام هبه الله به آدم ـ علیه السلام ـ عنایت کرد، آدم به طور محرمانه او را وصی خود قرار داد و به او سفارش کرد که وصی بودنش را آشکار نکند، که اگر آشکار کند قابیل او را خواهد کشت... قابیل بعدها متوجه شد و هبه الله را تهدیدی کرد که اگر چیزی از علم وصایتش را آشکار کند، او را نیز خواهد کشت.[4]
کشته شدن هابیل و دفن او
حسادت قابیل از یک سو و پذیرفته نشدن قربانیش از سوی دیگر، کینه او را به جوش آورد، نفس سرکش بر او چیره شد، به طوری که آشکارا به قابیل گفت: «تو را خواهم کشت».
آری وقتی حرص، طمع، خودخواهی و حسادت، بر انسان چیره گردد، حتی رشته رحم و مهر برادری را میبُرّد، و خشم و غضب را جایگزین آن میگرداند.
هابیل که از صفای باطن برخوردار بود و به خدای بزرگ ایمان داشت، برادر را نصیحت کرد و او را از این کار زشت برحذر داشت و به او گفت: خداوند عمل پرهیزکاران را میپذیرد، تو نیز پرهیزکار باش تا خداوند عملت را بپذیرد، ولی این را بدان که اگر تو برای کشتن من دست دراز کنی، من دست به کشتن تو نمیزنم، زیرا از پروردگار جهان میترسم، اگر چنین کنی بار گناه من و خودت بر دوش تو خواهد آمد و از دوزخیان خواهی شد که جزای ستمگران همین است.
نصایح و هشدارهای هابیل در روح پلید قابیل اثر نکرد، و نفس سرکش او سرکشتر شد و تصمیم گرفت که برادرش را بکشد[5] لذا به دنبال فرصت میگشت تا به دور از پدر و مادر، به چنان جنایت هولناکی دست بزند.
شیطان، قابیل را وسوسه میکرد و به او میگفت: «قربانی هابیل پذیرفته شد، ولی قربانی تو پذیرفته نشد، اگر هابیل را زنده بگذاری، دارای فرزندانی میشود، آنگاه آنها بر فرزندان تو افتخار میکنند که قربانی پدر ما پذیرفته شد، ولی قربانی پدر شما پذیرفته نشد!»[6]
این وسوسه هم چنان ادامه داشت تا این که فرصتی به دست آمد. حضرت آدم ـ علیه السلام ـ برای زیارت کعبه به مکّه رفته بود، قابیل در غیاب پدر، نزد هابیل آمد و به او پرخاش کرد و با تندی گفت: «قربانی تو قبول شد ولی قربانی من مردود گردید، آیا میخواهی خواهر زیبای مرا همسر خود سازی، و خواهر نازیبای تو را من به همسری بپذیرم؟! نه هرگز».هابیل پاسخ او را داد و او را اندرز نمود که: «دست از سرکشی و طغیان بردار.»[7]
کشمکش این دو برادر شدید شد. قابیل نمیدانست که چگونه هابیل را بکشد. شیطان به او چنین القاء کرد: «سرش را در میان دو سنگ بگذار، سپس با آن دو سنگ سر او را بشکن.»[8]
مطابق بعضی از روایات، ابلیس به صورت پرندهای در آمد و پرنده دیگری را گرفت و سرش را در میان دو سنگ نهاد و فشار داد و با آن دو سنگ سر آن پرنده را شکست و در نتیجه آن را کشت. قابیل همین روش را از ابلیس برای کشتن برادرش آموخت و با همین ترتیب، برادرش هابیل را مظلومانه به شهادت رسانید.[9]
از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل شده که فرمود: قابیل جسد هابیل را در بیابان افکند. او سرگردان بود و نمیدانست که آن جسد را چه کند (زیرا قبلاً ندیده بود که انسانها را پس از مرگ به خاک میسپارند). چیزی نگذشت که دید درّندگان بیابان به سوی جسد هابیل روی آوردند، قابیل (که گویا تحت فشار شدید وجدان قرار گرفته بود) برای نجات جسد برادر خود، مدتی آن را بر دوش کشید، ولی باز پرندگان، اطراف او را گرفته بودند و منتظر بودند که او چه وقت جسد را به خاک میافکند تا به آن حملهور شوند.خداوند زاغی را به آنجا فرستاد. آن زاغ زمین را کند و طعمه خود را در میان خاک پنهان نمود[10] تا به این ترتیب به قابیل نشان دهد که چگونه جسد برادرش را به خاک بسپارد.
قابیل نیز به همان ترتیب زمین را گود کرد و جسد برادرش هابیل را در میان آن دفن نمود. در این هنگام قابیل از غفلت و بیخبری خود ناراحت شد و فریاد برآورد:
«ای وای بر من! آیا من باید از این زاغ هم ناتوانتر باشم، و نتوانم همانند او جسد برادرم را دفن کنم؟»[11] (مائده، 31)
این نیز از عنایات الهی بود که زاغ را فرستاد تا روش دفن را به قابیل بیاموزد و جسد پاک هابیل، آن شهید راه خدا، طعمه درندگان نشود. ضمناً سرزنشی برای قابیل باشدکه بر اثر جهل و خوی زشت، از زاغ هم پستتر و نادانتر است و همین نادانی و خوی زشت، او را به جنایت قتل نفس واداشته است.
اندوه شدید آدم ـ علیه السلام ـ، و دلداری خداوند
قابیل جنایتکار پس از دفن جسد برادرش، نزد پدر آمد. آدم ـ علیه السلام ـ پرسید: «هابیل کجاست؟»قابیل گفت: «من چه میدانم، مگر مرا نگهبان او نموده بودی که سراغش را از من میگیری؟!»
آدم ـ علیه السلام ـ که از فراق هابیل، سخت ناراحت بود، برخاست و سر به بیابانها نهاد تا او را پیدا کند. هم چنان سرگردان میگشت اما چیزی نیافت. تا این که دریافت که او به دست قابیل کشته شده است. با ناراحتی گفت: «لعنت بر آن زمینی که خون هابیل را پذیرفت».[12]
از آن پس آدم ـ علیه السلام ـ از فراق نور دیده و بهترین پسرش، شب و روز گریه میکرد و این حالت تا چهل شبانه روز ادامه یافت.[13]
آدم ـ علیه السلام ـ در جستجویی دیگر، قتلگاه هابیل را پیدا کرد و طوفانی از غم در قلبش پدیدار شد. آن زمین را که خون به ناحق ریخته پسرش را پذیرفته، لعنت نمود و نیز قابیل را لعنت کرد. از آسمان ندایی خطاب به قابیل آمد که لعنت بر تو باد که برادرت را کشتی....
حضرت آدم ـ علیه السلام ـ بسیار غمگین به نظر میرسید، و آه و نالهاش از فراق پسر عزیزش بلند بود. شکایتش را به درگاه خدا برد. و از او خواست که یاریش کند و با الطاف مخصوص خویش، او را از اندوه جانکاه نجات دهد.خداوند مهربان به آدم ـ علیه السلام ـ وحی کرد و به او بشارت داد که: «آرام باش، به جای هابیل، پسری را به تو عطا کنم که جانشین او گردد.[1] .
از ظاهر بعضی از آیات قرآن مانند آیه یک سوره نساء: «... وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً کثیراً و نِساءً» استفاده میشود که در ازدواج فرزندان آدم، شخص ثالثی در کار نبوده است و ضرورت اجتماعی چنین اقتضا داشت، ولی روایات و گفتار مفسران در این باره گوناگون است، و در بعضی از روایات، ازدواج خواهر و برادر فرزندان آدم ـ علیه السلام ـ تکذیب شده است ( چنان که در تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 610؛ و بحار، ج 11، ص 226، ذکر شده) به نظر میرسد بهترین قول این است که: قابیل و هابیل با دو دختر که از بازماندگان نسلهای در حال انقراض قبل بودند، ازدواج نمودهاند، زیرا طبق بعضی از روایات، آدم ـ علیه السلام ـ ـ اولین انسان روی زمین نیست.
-------------------------------------
[2] . مجمع الییان، ج 3، ص 183.
[3] . مجمع الییان، ج 3، ص 183.
[4] . اقتباس از بحار، ج 11، ص 240.
[5] . مائده، 27 تا 30.
[6] . تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 612.
[7] . مجمع البیان، ج 1، ص 183.
[8] . طبق بعضی از روایات، هابیل در خواب بود، قابیل با کمال ناجوانمردی به او حمله کرد و او را کشت. (تفسیر قرطبی، ج 3، ص 2133)
[9] . بحار، ج 11، ص 230؛ مجمع البیان، ج 3، ص 184.
[10] . مائده، 31.
[11] . مجمع البیان، ج 3، ص 185؛ زاغ دارای پرهای سیاه است و به کلاغ شباهت دارد.
[12] . این زمین، در ناحیه جنوب مسجد جامع بصره قرار گرفته است. (بحار، ج 1پ1، ص 228)
[13] . تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 612.
منبع:andisheqom.com
منبع مطلب : www.beytoote.com
مدیر محترم سایت www.beytoote.com لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.
فرهنگ جوانمردی در قرآن + مسابقه – اقطاع نیوز | اخبار ایران و جهان
به گزارش اقطاع نیوز، برنامه هفتگی درسهایی از قرآن با سخنان حجتالاسلام والمسلمین محسن قرائتی پنجشنبه، ۱۸ دیماه ۹۹، با موضوع «فرهنگ جوانمردی در قرآن» از شبکه اول سیما پخش شد. در ادامه مشروح برنامه این هفته درسهایی از قرآن را میخوانید؛
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
سلام علیکم و رحمه الله، بحث این جلسه میخواهم در مورد جوانمردی صحبت کنم. در عربی میگویند: فتوت، فارسی فتوت یعنی جوانمردی، از آن کارهایی که همه قلبها خودشان اگر جوانمرد نباشند، جوانمرد را دوست دارند. سپهبد سلیمانی پول داشت؟ زور داشت؟ حزب داشت؟ هرچه از ایشان نقل میکردند مردانگی و جوانمردی بود. قرآن در مورد جوانمردی چه میگوید؟ بحث خوبی است. خودمان را مقایسه کنیم ببینیم چند مرحله دارند.
جوانمردی هابیل در برابر قابیل
حضرت آدم دو تا بچه داشت، یک هابیل و یکی قابیل بود. یکی از برادرها از روی حسادت گفت: میکشمت. گفت: تو هم دست دراز کنی من دست دراز نمیکنم. این را جوانمرد میگویند. برادر قاتل را برادری که تهدید به قتل میکند میگوید: من نسبت به شما دست درازی نمیکنم. این اولین جوانمردان تاریخ هستند. بعضی کلماتش را بنویسیم خوب است، یکوقت کسی میخواهد در مورد جوانمردی کار کند، کمک علمی به او کرده باشیم.
موضوع بحث، بسم الله الرحمن الرحیم، جوانمردی، پای تخته ۱- «ما أَنَا بباسطٍ یَدیَ» (مائده/۲۸) او گفت دست دراز میکنم میکشمت، او گفت: من دست دراز نمیکنم. «یدی» یعنی دست. باسط یعنی دراز کردن. تو دست دراز کنی من دست دراز نمیکنم. نگو او زد من هم او را پس زدم. این یک…
جوانمردی یوسف در برابر برادران
۲- «لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ» (یوسف/۹۲) حضرت یوسف برادرهای حسودی داشت، در چاه انداختند، تاریخش مفصل است و فیلمش هم جمهوری اسلامی پخش کرده مردم هم در جریان هستند. در چاه انداختند و بعد هم کاروانی آمد از چاه بیرون آورد و به عنوان برده در خانه بردند و زن شاه عاشق این برده شد. تهمت زدند و زندانی کردند و قصهاش مفصل است. بعداً در منطقهای که برادرها زندگی میکردند، قحطی شد. اینها آمدند گندم بگیرند با یک برنامهریزی متوجه شدند این حضرت یوسف است، همان پسر نوجوانی که در چاه انداختیم حالا شده پادشاه. از کار خودشان شرمنده شدند. گفتند: ما را ببخش. یوسف گفت: «لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ» خیلی جوانمردی میخواهد. برادری که دهها سال مرا در چاه انداخت، به بردگی کشاندند و از بردگی به زندان کشیده شدم و پدرم از ناراحتی اشک ریخت و کور شد. همه اینها، حالا میگویند ببخش. یوسف گفت چه؟ جوانمردی را ببین. «لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ» مشکلی نیست. «الیوم» یعنی الآن بخشیدم. این نگفت حالا بگذارید فکرهایم را بکنم. بعضیها میگویند: من نمیتوانم ببخشم. میگوییم: چرا؟ میگوید: آخر به من تهمت زد. برادرهای یوسف تهمت هم به یوسف زدند. وقتی لیوان شاه در خورجین گندم پیدا شد، گفتند: یک برادر داشتیم یوسف بود او هم دزد بود. نمیدانستند این خودش است. یعنی هم نسبت تهمت جنسی به او زدند. زن شاه گفت: ایشان قصد بد داشت. هم تهمت جنسی به او زدند. گفتند: این میخواهد نعوذ بالله با ما زنا کند. تهمت سرقت به او زدند. «سرق له اخ من قبل» و… جوانمردی را ببینید.
جوانمردی رسول خدا در روز فتح مکه
مسئله سوم نمونههای جوانمردی، روز فتح مکه همه بتها شکسته شد، کفار شکست خوردند و مسلمانها پیروز شدند. مردم مکه آمدند گفتند که خوب پس اینها از ما انتقام خواهند گرفت. چون ما پیغمبر را در سیزده سال اول بعثت از چهل سالگی که به پیغمبری رسید تا ۵۳ سالگی، سیزده سال خیلی اذیت کردیم. اصحابش را شکنجه دادیم، توهین کردیم. نمیدانم چیزی به او پرت کردیم، خاکستر بر سرش ریختیم. به ما چه خواهد کرد؟ گفتند: شعار میدهیم انتقام انتقام، عربیاش این است «الیوم یوم الملحمه» یعنی امروز تلافی میکنیم. پیغمبر فرمود: نخیر، ما نمیرویم بتها را بشکنیم که تلافی کنیم. «الیوم یوم المرحمه» آنها گفتند: ملحمه، پیغمبر فرمود: بگویید مرحمه، مرحمت یعنی رحمت. امروز روز رحم است، امروز روز عفو است. جوانمردی، سیزده سال خودش و اصحابش همه رقم جسارت و توهین به او شود و بعد بگوید: امروز انتقام نیست، خبر نیست.
قرآن تعریف میکند میگوید: بعضی جوانمرد هستند. «وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ» جوش میآورد خودش را نگه میدارد. نمیگوید: «و الکاظمین الغضب» فرق بین غضب و غیظ چیست؟ غضب عصبانی میشود ولی پر نمیشود سر برود. غیظ یعنی پر شد و سر رفت. لذا غضب الله در قرآن داریم ولی غاظ الله نداریم. یعنی خدا غضب میکند ولی غیظ نمیکند. غیظ برای آن است که دیگر از دستش در برود. خدا وجود مبارک بی نهایت است و وجود بی نهایت هیچوقت سر نمیرود. چیز محدود است که سر میرود. ولی میگوید: مؤمن وقتی غضب کرد «وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ» (شوری/۳۷) این نکته هم نکته قشنگی است.
جوانمردی، «و اذا» زمانی که، «ما غَضِبُوا» مؤمن وقتی غضب کرد، «هُمْ یَغْفِرُونَ» همانها خودشان میبخشند. در اینجا یک نکته برای شما بگویم. کلمهی «اذا» یعنی اگر، ما سه رقم اگر در عربی داریم. اگرهایی که حتماٌ میشود. میگویند: «اذا»، «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَت» (تکویر/۱) وقتی خورشید، قرآن میفرماید: نور خورشید تمام میشود. «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَت» میگوید اذا. جاهایی که هیچوقت نمیشود. اینجا را عرب، اگرش را «لو» میگوید. مثل اینکه میگوییم: «لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَهٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا» (انبیاء/۲۲) اگر این هستی دو تا خدا داشت، فساد میشد. «وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْب» اگر تو بداخلاق بودی، پیغمبر بداخلاق نمیشود. چیزهایی که پنجاه پنجاه است، شاید شد شاید نشد. پس اذا داریم، لو داریم، ان داریم، هرسه یعنی اگر. منتهی «اذا» برای زمانی است که میشود. میگوید: «وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ» مؤمن غضب میکند مگر میشود کسی در عمرش غضب نکند؟ حتماً میشود، هرکسی یکبار دوبار کمتر یا بیشتر غضب کرده است.
«ما غضبوا» ما چیست؟ ما یعنی هرچه بود. هرچه او را به غضب درآورد، حالا پول بود، تهمت بود. فحش بود، بی اعتنایی بود. هرچه بود. آخر گاهی وقتها میگوید: نه، من این کارش را میبخشم. این کارش را نمیبخشم. میگوید: نه، دیگر از دم ببخش. «ما غضبوا» این ما یعنی هرچه شد. بعد هم میگوید: «هُمْ یَغْفِرُونَ» این «هم» یعنی چه؟ یعنی خودش میبخشد. یعنی نیاز نیست از بیرون بیایند اینها را آشتی بدهند. آخر گاهی وقتها دو نفر که با هم قهر میکنند این میرود خانه خودش و او میرود خانه خودش، منتظر هستند تا کسی بیاید ریش سفیدی کند اینها را آشتی بدهد. میگوید: نه، اینها ریش سفید نمیخواهد. «هم یغفرون» خودشان بلند میشوند اصلاح میکنند. نمیگوید: صبر کنید از ما دعوت کنند و ما را آشتی بدهند. عروس و داماد با هم قهر کردند. زن و شوهر با هم قهر کردند و از هم جدا شدند. خودش یک گلی، شیرینی بردارد برود در خانه کسی که با او قهر کرده و بگوید: یک جملهای بوده بد بوده. مقصر من هستم. فرض کنید، ببخشید. نیایند آشتیشان بدهند، خودشان آشتی کنند. «هم یغفرون» وگرنه میگفت: «وَ إِذا ما غَضِبُوا یَغْفِرُونَ» وقتی غضب میکنند، میبخشند. «هم» خودش باید ببخشد. اینها جوانمردی است. بخشش، حالا جوانمردی در ابعاد مختلف هست. در پول دادن هست، در وام دادن هست.
ایثار جان و مال، اوج جوانمردی
قرآن یک آیه دارد میگوید: «وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسهِمْ وَ لَوْ کانَ بهِمْ خَصاصَهٌ» (حشر/۹) قرآن یک آیه دارد میگوید: «وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسهِمْ وَ لَوْ کانَ بهِمْ خَصاصَهٌ» خودش نیاز دارد ولی باز هم میگوید: به دیگران بدهید. خودش گرسنه است، میگوید: غذا را فلانی بدهید. اینها جوانمردی است. «وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسهِمْ» آیه قرآن است، «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسیراً» (انسان/۸) خودش دم افطار گرسنه است، حضرت امیر، حضرت زهرا، نذر کرده بودند روزه بگیرند، افطار، تا رفتند افطار کنند در را زدند. کیست؟ اسیر است.غذا به اسیر دادند و با آب افطار کردند. فردا دوباره تکرار شد، یتیم. پس فردا مسکین، سه بار، سه شب اینها دیگر از بس چیزی نخورده بودند رنگها پریده بود. سوره «هل أتی» نازل شد. سنی و شیعه نقل میکنند. گرسنه بود، این جوانمردیها، جوانمردیهای تاریخی است. در زمان ما مسلمان واقعی که اینها را در خودش پیاده کرده بود، سپهبد سلیمانی بود.
آدم هست چند هکتار زمین دارد. پنجاه مترش را به هیچکس نمیدهد. طبقات خانهاش خالی است. میداند در فامیل خودش، همسایه و آشنا، هم شاگردیهایش، این هم گیرش این است که با زرنگی است. شما که الآن چند طبقه خانه خالی داری، سؤال میکنم. آیا در مدرسه و دبیرستان و دانشگاه از تو باهوشتر نبود. در جامعه از تو زرنگتر نیست؟ والا بالله از تو زرنگتر بود. باسوادتر بود. فرعون میگفت: من خودم از روی تیزهوشی، علم اقتصاد پیدا کردم. «أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدی» (قصص/۷۸) عربیهایی که میخوانم قرآن است. به قارون وقتی میگفتند: کمک کن، خدا به تو داده، میگفت: خدا به من نداده. خودم زحمت کشیدم. قرآن میگوید: از تو بیشتر زحمت نکشیدند. چقدر آدم هستند ده برابر تو زحمت کشیدند، یک صدم تو پول ندارند.
ریشه اینکه افراد ایثار میکنند یا نه، مبانی اعتقادیاش است. «وَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ» این جوانمرد است. یک چیزی در خانه میآورد، میگوید: این برای این و این برای این و به دیگران هم میدهد.
موضوع بحث ما جوانمردی است. اصلاً زندگی به این جوانمردیها اداره میشود وگرنه باقیاش تکراری است. یعنی چه؟ یعنی صبح بلند میشویم میخوریم. بخور، خوردن. برای چه؟ برای اینکه کار کنیم. نان نخوریم نمیتوانیم کار کنیم. کار کن، لقمه دربیاوریم بخوریم. بخور، جان داشته باشیم کار کنیم. کار کن پول داشته باشیم نان بخریم. خوردن برای کار و کار برای خوردن، نود سال در این دایره… یک جو لوتیگری… زرنگی، مثلاً بگوید یک گرهای را من باز کردم. این جوانمردی است. جوانمردی مراد ما مرد و زن هست. نه یعنی زنها جوانمرد ندارد. پرستارهای ما در این دوره کرونا خیلی مردانگی کردند.
پزشک داشتیم، در همه قشرها هست. آدم وقتی… بعضیها، از آن طرف… یکوقت خدا رحمت کند، یک وزیر مسکن بود. از ایشان پرسیدم شما از وقتی وزیر مسکن شدی خاطرهی تلخ و شیرین هم داری؟ گفت: بله، ما یک قانون داشتیم که اگر زن یا شوهری زمین گرفته باشند از این زمینهایی که دولت تقسیم میکنند، اگر هرکدام زمین به اسمشان باشد دیگر حق ندارند زمین بگیرند. یک زن و شوهر گفتند بیا همدیگر را طلاق میدهیم جدا میشویم، زمین را میگیریم بعد دوباره با هم ازدواج میکنیم. یعنی زن و شوهر همدیگر را طلاق دادند که مثلاً یک تکه زمین بگیرند. این از آن طرف جوانمردی است. نامردی است.
جوانمردی، جوانمرد یعنی اگر کسی چیزی میدهد چیز بد ندهد، چیز خوب بدهد. کت و شلوارش را نمیخواهم بپوشد، تنگش است، رنگش، یا مثلاً چند سال است پوشیده است. دیگر میخواهد عوض کند. چیزهای بنجل و از چشم افتاده و از دست افتاده، میگوید: اگر میخواهید جوانمرد باشید، باید از آنکه دوست داری بدهی. «لَنْ تَنالُوا الْبرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» (آلعمران/۹۲) اگر میخواهید برّ، جز ابرار شوید، خدا برای ابرار یک خط ویژه در قرآن قرار داده است. میگوید: ابرار هستند که به اینجا میرسند. میخواهید جزء ابرار شوید باید آنچه دوست داری را بدهی. این جوانمردی است.
جوانمردی حضرت موسی در هنگام سختی
یک جوانمردی از حضرت موسی برای شما بگویم. قبلاً اینها را گفتم. ما بعضی بحثهایمان نگاه به تاریخ قبل میکنیم، ببینیم چند سال است گذشته است. اگر تاریخش طولانی بود میگوییم: خوب شروع کنیم تکرار کردن چون نسلی که چهل سال پیش پای تلویزیون من بودند خود من ریشهایم مشکی بود. جوان بودم، آنها نشسته بودند نوجوان بودند، حالا خودم که پیر شدم و آنها هم پا به سن گذاشتند. این در ذهنم هست در تلویزیون گفتم. حالا نمیدانم چند سال پیش. حضرت موسی(ع) یک عامل نفوذی داشت در دربار فرعون، یکبار این عامل نفوذی با دو آمد. گفت: موسی فرار کن در برو. یا الله در برو! گفت: چیه؟ گفت: در دربار بودم، تصمیم دارند تو را بگیرند هرجا هستی فوراً اعدام صحرایی، تو را بکشند. حضرت موسی هم از منطقه بیرون رفت. به منطقه مدین رفت. مدین منطقهای بود که تحت امر فرعون نبودند. خوب، هنوز وارد شهر نشده دید که جمعیتی کنار چشمه آب هستند با یک مشت حیوان، میش و گوسفند و بزغاله و اینها، جمعیت را دید دارند بزغالههایشان را… یک خرده نگاهش کرد آن طرف… «وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ» (قصص/۲۳) یک خرده عقبتر، «امْرَأَتَیْنِ» دید دو خانم ایستادند. رفت نزد خانمها گفت: شما چرا کنار ایستادید؟ گفتند: ما پدر پیری داریم نمیتواند چوپانی کند. ما دو خواهر چوپانی میکنیم حالا آمدیم بزغالههایمان را آب بدهیم، لب چاه شلوغ است. تن ما به تن مردها میخورد، کنار ایستادیم مردها بروند، ما بیاییم آب بدهیم. گفت: خوب من برای شما آب میدهم. این جوان کیه؟ دخترها کی هستند؟ هرکس میخواهد باشد، میگویند جوانمرد است. قرآن میگوید: «فَسَقی لَهُما» (قصص/۲۴) سقی همان است که ما هم میگوییم: سقایی، یعنی برای دو خانم سقایی کرد و بزغالههایشان را آب داد.
پیش شرط هم نکرد. نگفت: خیلی خوب، من تحت تعقیب هستم بزغالهها را آب میدهم، شما از خانهتان یک تکه نان برای من بیاورید بخوریم. چون قرآن میگوید وقتی بزغاله را آب داد. «ثُمَ تَوَلَّی إِلَی الظِّلِّ» (قصص/۲۴) رفت سایه، پیداست تابستان بوده است. ماشین و موتور نبوده، پیاده بوده است. یک جوان پیاده دویده هوای داغ، تشنه و خسته در منطقه غریب وارد شده و خودش هم تحت تعقیب است. در عین حال جوانمردی کرد. گفت: من آب میدهم. بزغالهها را گرفت و آب داد و دخترها خانه رفتند، گفت: چه عجب زود آمدید؟ گفتند: یک جوانی آمد بزغالههای ما را آب داد. پیرمرد که بود؟ پدر دخترها حضرت شعیب پیغمبر، گفت: برو به او بگو بیاید. گفت: چه بگویم؟ گفت: برو بگو پدر من میخواهد مزد سقایی شما را بدهد. حالا که شما به بزغاله آب میدادی میخواهد مزد بدهد.
توجه به زندگی جوانمردان مخلص
اینها آمدند گفتند: «إِنَّ أَبی» بابام، «یَدْعُوکَ» دعوتت کرده است. پدرم گفته به خانه بیا. چه کار دارد؟ «لِیَجْزیَکَ» جزا، مزدت بدهد؟ چه مزدی؟ «أَجْرَ ما سَقَیْتَ» اجر سقایی، پدرم دعوت کرده اجر سقایی تو را بدهد. این هم خودش یک مسألهای است. موسی برای پول کار نکرد. اما حضرت شعیب گفت: تو برای پول کار نکردی ولی من باید مزد تو را بدهم. آخر بعضیها کار میکنند کسی هیچی به آنها نمیدهد. میگوییم: چرا چیزی به او نمیدهی؟ میگوید: آدم مخلصی است. خوب او آدم مخلص است. تو هم معرفت داشته باش.
میگویند: یک طلبهای مدتها رفت جایی تبلیغ کرد هیچکس هیچی به او نداد. مدتی گذشت، یک روز بلند شد گفت: آقایان استاد ما در حوزه علمیه به ما گفته جایی که برای تبلیغ میروید از مردم پول درخواست نکنید. به ما گفتند از شما پول نگیریم. به شما هم گفته هرکس آمد هیچی ندهید. به ما گفته پول نگیرید، به شما هم گفته هیچی ندهید. من پول نگیرم تو… اگر یک کسی را فهمیدیم برای خداست. ما باید حساب کنیم او برای خدا کار میکند خوب من هم برای خدا کمکش میکنم. «فَسَقی لَهُما» (قصص/۲۴) البته چه پولی هم گرفت. «قَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ» (قصص/۲۵) ماجرای فرارش را موسی به این پیرمرد گفت. پدر دخترها، گفت: خیلی خوب، تو چند مشکل داری؟ مسکن نداری، غریب و فراری و تحت تعقیب، مربی نداری یک نوجوان هستی. مسکن هم نداری. همسر هم نداری، شغل هم نداری. پول مهریه هم نداری. همه را نداری، نداری. اینجا باید چه کرد؟ حضرت شعیب گفت: اول که «قالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ» تو نجات پیدا کردی، تو از آمنین، در امن هستی. اینجا منطقهای است که حکومت فرعون اینجا نفوذ ندارد. پس خانه خودم باش. این یک مورد. همسر هم نداری، از این دو دختر، یکی را انتخاب کن. این هم مهم است. آخر بعضی میگویند: تا دختر بزرگ نرود، دختر دومی را نمیدهیم. نگفت: اول بزرگه و دوم کوچیکه، گفت: نگاه کن به دو دختر، یکی را انتخاب کن. ازدواج هم حل شد. مهریه ندارد، گفت: به جای اینکه مهریه بدهی هشت سال تا ده سال برای من چوپانی کن. چون من نمیتوانم چوپانی کنم و دخترها چوپانی میکنند، این هم شغلت، مربی هم خودم شوم. بالاخره پیغمبر پیرمرد بود، موسی هنوز پیغمبر نشده بود و جوان بود. گفت: تربیت زیر دست خودم، دخترم همسرت، مسکن تو خانه من، مهریه هم چوپانی،
یکی از جوانمردیها این است که آدم بگوید: این از من بهتر است. این هم جوانمردی میخواهد. افرادی هستند نمیگوید: او از من بهتر است. زبانشان قفل است. خدا به موسی گفت: تو پیغمبر شدی، سراغ فرعون برو. گفت: هارون از من بهتر است. «هارُونَ أَخِی» (طه/۳۰) عربیهایی که میخوانم قرآن است. هارون برادر من است. «هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی» (قصص/۲۴) او بیانش از من روانتر است. اگر میخواهی نزد فرعون بروی دعوتش کنی به خداپرستی، او از من بهتر است. ما چند پزشک داریم که بگوید آن پزشک از ما بهتر است، نمیگوییم. جوانمردی، شاهچراغ، امام رضا یک برادر دارد. همان شاهچراغ، گفتم شاهچراغ اشتباه کردم، شیراز، شاهچراغ آنجاست. سومین مرقد مطهر اولیای خدا، اول امام رضاست در ایران، دوم حضرت معصومه قم، سوم هم شاهچراغ و شیراز است. این شاهچراغ برادر امام رضا بود.
جوانمردی شاهچراغ در معرفی امام رضا علیهالسلام
بعد از آنکه امام کاظم در زندان شهید شد، باید بروند سراغ امام هشتم دیگر. امام هفتم شهید شد. گفتند: برویم نزد احمد بن موسی، همین شاهچراغ، جمع شدند که آقا پدر شما شهید شد، ما آمدیم بیعت کنیم که تو امام ما هستی. گفت: جمع شوید، بیایید. مرا قبول دارید؟ بله، اگر مرا قبول دارید امامت حق امام رضاست، حق من نیست. اقرار گرفت، او از من بهتر است. امامت حق اوست. لازم نیست از اولیای خدا باشد. ممکن است یک آدم عادی باشد. دو تا حمال بودند که امروز کولبر میگویند: باری را به دوش خود حمل و نقل میکردند. یکی از آنها مرتب مشتری آمد، گفت: آقا ببخشید. این فرش را آنجا ببر. این جعبه را آنجا ببر. یکبار به یکی از آنها گفت: بیا، صبح تا حالا چند نفر برای کار به من مراجعه کردند. من صبح تا حالا درآمدم خوب بوده است. این بغل من ایستاده، هیچکس به این نمیگوید: بیا. تو این را صدا بزن. باری که به من میدهی به این بده و یک چیزی هم اضافهتر بده. این هم به من برسد. کولبر است و شغل ضعیفی است اما جوانمرد است. میگوید: به او بدهید، او از من تشنهتر است.
عشقی که مردم به سلیمانی داشتند، ایثارهایی بود که میکرد. خودش را نمیدید جامعه را میدید. خودش را نمیدید دنیا را میدید. ابالفضل قهرمان این حرکت بود. آب را آورد لب دهانش بخورد، روز عاشورا، یادش افتاد امام حسین و فرزندانش تشنه هستند. آب را انداخت. جوانمردی، خودش تشنه بود دستش هم زیر آب زد، ولی نخورد. جوانمردی! از این طرف ناجوانمردی، این بخاطر اینکه چند صباحی به لذتی برسد تهمت میزند، قرارداد میبندد. دزدی میکند. دست به همه کاری میزند که یک برنامهای که در ذهنش است پیاده کند. با ناموس مردم خیانت میکند. به مال مردم خیانت میکند، پناه بر خدا! جوانمردی! نمونههای جوانمردی، این خانمهایی که همسر جانبازان میشوند. میداند جانباز است میرود همسرش میشود. خیلی بزرگواری میکنند، خیلی خیلی بزرگواری میکنند. هر یک میلیون آدم یک نفر اینطور پیدا نمیشود. من همین حرفهایی که میزنم خودم در خودم جوانمردی سراغ ندارم. سخت است. ما در جادههای ساده میتوانیم اگر موتور سالم باشد یک خرده برویم اما در دست اندازها و پیچها و سر بالایی و سر پایینی کم میآوریم. جوانمردی، اشاره میکنند وقت تمام شد.
یکی از جوانمردیهایی که همه شما میدانید این است که امیرالمؤمنین جای پیغمبر خوابید. روزی که در خانه پیغمبر ریختند شبانه حضرت را بکشند، حضرت علی جای او خوابید. پیغمبر در غار رفت. مدینه رفت. بزرگترین جوانمردی، خوابیدن امیرالمؤمنین جای پیغمبر است. بزرگترین نمونه جوانمردی است.
خدایا کسانی که با جوانمردی خود دین را حفظ کردند و انقلاب را حفظ کردند، اسلام را حفظ کردند و با جوانمردی خود به خود سخت گرفتند مثل سلیمانیها، خدایا ما را پاسدار آن خدمات و ارزشها قرار بده و رگههای جوانمردی را در ما و نسل ما هم قرار بده. قیامت را روز شرمندگی و حسرت ما قرار نده. قیامت مبعوث شویم ببینیم چه آدمهایی چه جوانمردیهایی در عمرشان کردند و ما هیچ جوانمردی نکردیم و شرمنده باشیم. خدایا قیامت را روز شرمندگی ما قرار نده.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
سؤالات این هفته:
۱- در ماجرای فرزندان حضرت آدم، کدام یک جوانمردی نمود؟
۱) هابیل
۲) قابیل
۳) هر دو مورد
۲- حضرت یوسف علیهالسلام در کدام مورد، با جوانمردی گذشت نمود؟
۱) در برابر تهمت دزدی از سوی برادران
۲) در برابر تهمت پاکی از سوی همسر عزیز مصر
۳) هر دو مورد
۳- آیه ۳۷ سوره شوری، از کدام ویژگی اهل ایمان ستایش میکند؟
۱) گذشت از مال
۲) گذشت از جان
۳) گذشت از خطای دیگران
۴- در آیه ۹ سوره حشر، به کدام نوع از جوانمردی اشاره شده است؟
۱) انفاق بخشی از داشتهها
۲) ایثار و ترجیح دیگران برخود
۳) وصیّت همه اموال و داراییها
۵- حضرت یعقوب، به چه عنوانی موسی را به منزلش دعوت کرد؟
۱) ازدواج با دختران
۲) پرداخت اجر آبیاری
۳) پناهدادن از خطر فرعون
علاقهمندان میتوانند از طریق بخش مسابقات سایت www.Qaraati.ir و یا صرفاً ارسال اعداد گزینه صحیح بهصورت یک عدد پنج رقمی، از چپ به راست (مانند ۲۳۱۲۳) به سامانه پیامکی ۳۰۰۰۱۱۴ در این مسابقه شرکت کنند.
انتهای پیام
منبع مطلب : news.aqtanews.ir
مدیر محترم سایت news.aqtanews.ir لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.
جواب کاربران در نظرات پایین سایت
مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
1- در ماجرای فرزندان حضرت آدم کدام یک جوانمردی نمود؟
1-هابیل✔️
2-قابیل
3-هردو
2- حضرت یوسف در کدام مورد با جوانمردی گذشت نمود؟
1-دربرابر تهمت دزدی از سوی برادران✔️
2- در برابر تهمت ناپاکی از سوی همسر عزیز مصر
3-هردو
3-آیه ی 37 شورا از کدام ویژگی اهل ایمان ستایش میکند؟
1-گذشت از مال
2-گذشت از جان
3-گذشت از خطای دیگران ✔️
4- در آیه ۹ سوره حشر به کدام نوع از جوانمردی اشاره شده است؟
1-انفاق بخشی از داشته ها✔️
2-ایثار وترجیح دیگران بر خود
3-انفاق تمام اموال ودارایی
5- حضرت شعیب به چه عنوانی موسی را به منزلش دعوت کرد؟
1-ازدواج با دختران
2-پرداخت اجرت آبیاری✔️
3-پناه دادن از خطر فرعون
سوال اول گزینه اول
سوال یک 1
سوال دو 3
سوال سه 3
سوال چهار 1
سوال پنج 2
حضرت آدم دوفرزند پسر داشت به نام هابیل و قابیل
فکر کنم هابیل
خيلى كارخوبى كردى ممنون
سلام چه کسی جواب سوالات را دارد
پاسخ سئوالات مسابقه درسهایی از قرآن۱۸دی
1- در ماجرای فرزندان حضرت آدم، کدام يک جوانمردی نمود؟
1( هابیل✅
2( قابیل
3( هر دو مورد
2- حضرت يوسف علیهالسالم در کدام مورد، با جوانمردی گذشت نمود؟
1( در برابر تهمت دزدی از سوی برادران
2( در برابر تهمت پاکی از سوی همسر عزيز مصر
3( هر دو مورد✅
3- آيه 37 سوره شوری، از کدام ويژگی اهل ايمان ستايش میکند؟
1( گذشت از مال
2( گذشت از جان
3( گذشت از خطای ديگران✅
4- در آيه 9 سوره حشر، به کدام نوع از جوانمردی اشاره شده است؟
1( انفاق بخشی از داشتهها
2( ايثار و ترجیح ديگران برخود✅
3( وصیّت همه اموال و دارايیها
5- حضرت شعیب، به چه عنوانی موسی را به منزلش دعوت کرد؟
1( ازدواج با دختران
2( پرداخت اجر آبیاری✅
3( پناهدادن از خطر فرعون
جواب سوالات
جواب سوال را می خواه
بصصصیلدددییولسوکحخف
زحمت کشیدید
جواب ها اون بالا بود لازم نبود بگید