حضرت یعقوب به چه عنوانی موسی را به منزلش دعوت کرد
حضرت یعقوب به چه عنوانی موسی را به منزلش دعوت کرد را از سایت نکس درجه دریافت کنید.
فرهنگ جوانمردی در قرآن + مسابقه
به گزارش ایکنا، برنامه هفتگی درسهایی از قرآن با سخنان حجتالاسلام والمسلمین محسن قرائتی پنجشنبه، 18 دیماه ۹۹، با موضوع «فرهنگ جوانمردی در قرآن» از شبکه اول سیما پخش شد. در ادامه مشروح برنامه این هفته درسهایی از قرآن را میخوانید؛
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
سلام علیکم و رحمه الله، بحث این جلسه میخواهم در مورد جوانمردی صحبت کنم. در عربی میگویند: فتوت، فارسی فتوت یعنی جوانمردی، از آن کارهایی که همه قلبها خودشان اگر جوانمرد نباشند، جوانمرد را دوست دارند. سپهبد سلیمانی پول داشت؟ زور داشت؟ حزب داشت؟ هرچه از ایشان نقل میکردند مردانگی و جوانمردی بود. قرآن در مورد جوانمردی چه میگوید؟ بحث خوبی است. خودمان را مقایسه کنیم ببینیم چند مرحله دارند.
جوانمردی هابیل در برابر قابیل
حضرت آدم دو تا بچه داشت، یک هابیل و یکی قابیل بود. یکی از برادرها از روی حسادت گفت: میکشمت. گفت: تو هم دست دراز کنی من دست دراز نمیکنم. این را جوانمرد میگویند. برادر قاتل را برادری که تهدید به قتل میکند میگوید: من نسبت به شما دست درازی نمیکنم. این اولین جوانمردان تاریخ هستند. بعضی کلماتش را بنویسیم خوب است، یکوقت کسی میخواهد در مورد جوانمردی کار کند، کمک علمی به او کرده باشیم.
موضوع بحث، بسم الله الرحمن الرحیم، جوانمردی، پای تخته 1- «ما أَنَا بباسطٍ یَدیَ» (مائده/28) او گفت دست دراز میکنم میکشمت، او گفت: من دست دراز نمیکنم. «یدی» یعنی دست. باسط یعنی دراز کردن. تو دست دراز کنی من دست دراز نمیکنم. نگو او زد من هم او را پس زدم. این یک...
جوانمردی یوسف در برابر برادران
2- «لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ» (یوسف/92) حضرت یوسف برادرهای حسودی داشت، در چاه انداختند، تاریخش مفصل است و فیلمش هم جمهوری اسلامی پخش کرده مردم هم در جریان هستند. در چاه انداختند و بعد هم کاروانی آمد از چاه بیرون آورد و به عنوان برده در خانه بردند و زن شاه عاشق این برده شد. تهمت زدند و زندانی کردند و قصهاش مفصل است. بعداً در منطقهای که برادرها زندگی میکردند، قحطی شد. اینها آمدند گندم بگیرند با یک برنامهریزی متوجه شدند این حضرت یوسف است، همان پسر نوجوانی که در چاه انداختیم حالا شده پادشاه. از کار خودشان شرمنده شدند. گفتند: ما را ببخش. یوسف گفت: «لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ» خیلی جوانمردی میخواهد. برادری که دهها سال مرا در چاه انداخت، به بردگی کشاندند و از بردگی به زندان کشیده شدم و پدرم از ناراحتی اشک ریخت و کور شد. همه اینها، حالا میگویند ببخش. یوسف گفت چه؟ جوانمردی را ببین. «لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ» مشکلی نیست. «الیوم» یعنی الآن بخشیدم. این نگفت حالا بگذارید فکرهایم را بکنم. بعضیها میگویند: من نمیتوانم ببخشم. میگوییم: چرا؟ میگوید: آخر به من تهمت زد. برادرهای یوسف تهمت هم به یوسف زدند. وقتی لیوان شاه در خورجین گندم پیدا شد، گفتند: یک برادر داشتیم یوسف بود او هم دزد بود. نمیدانستند این خودش است. یعنی هم نسبت تهمت جنسی به او زدند. زن شاه گفت: ایشان قصد بد داشت. هم تهمت جنسی به او زدند. گفتند: این میخواهد نعوذ بالله با ما زنا کند. تهمت سرقت به او زدند. «سرق له اخ من قبل» و... جوانمردی را ببینید.
جوانمردی رسول خدا در روز فتح مکه
مسئله سوم نمونههای جوانمردی، روز فتح مکه همه بتها شکسته شد، کفار شکست خوردند و مسلمانها پیروز شدند. مردم مکه آمدند گفتند که خوب پس اینها از ما انتقام خواهند گرفت. چون ما پیغمبر را در سیزده سال اول بعثت از چهل سالگی که به پیغمبری رسید تا 53 سالگی، سیزده سال خیلی اذیت کردیم. اصحابش را شکنجه دادیم، توهین کردیم. نمیدانم چیزی به او پرت کردیم، خاکستر بر سرش ریختیم. به ما چه خواهد کرد؟ گفتند: شعار میدهیم انتقام انتقام، عربیاش این است «الیوم یوم الملحمة» یعنی امروز تلافی میکنیم. پیغمبر فرمود: نخیر، ما نمیرویم بتها را بشکنیم که تلافی کنیم. «الیوم یوم المرحمه» آنها گفتند: ملحمه، پیغمبر فرمود: بگویید مرحمه، مرحمت یعنی رحمت. امروز روز رحم است، امروز روز عفو است. جوانمردی، سیزده سال خودش و اصحابش همه رقم جسارت و توهین به او شود و بعد بگوید: امروز انتقام نیست، خبر نیست.
قرآن تعریف میکند میگوید: بعضی جوانمرد هستند. «وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ» جوش میآورد خودش را نگه میدارد. نمیگوید: «و الکاظمین الغضب» فرق بین غضب و غیظ چیست؟ غضب عصبانی میشود ولی پر نمیشود سر برود. غیظ یعنی پر شد و سر رفت. لذا غضب الله در قرآن داریم ولی غاظ الله نداریم. یعنی خدا غضب میکند ولی غیظ نمیکند. غیظ برای آن است که دیگر از دستش در برود. خدا وجود مبارک بی نهایت است و وجود بی نهایت هیچوقت سر نمیرود. چیز محدود است که سر میرود. ولی میگوید: مؤمن وقتی غضب کرد «وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ» (شوری/37) این نکته هم نکته قشنگی است.
جوانمردی، «و اذا» زمانی که، «ما غَضِبُوا» مؤمن وقتی غضب کرد، «هُمْ یَغْفِرُونَ» همانها خودشان میبخشند. در اینجا یک نکته برای شما بگویم. کلمهی «اذا» یعنی اگر، ما سه رقم اگر در عربی داریم. اگرهایی که حتماٌ میشود. میگویند: «اذا»، «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَت» (تکویر/1) وقتی خورشید، قرآن میفرماید: نور خورشید تمام میشود. «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَت» میگوید اذا. جاهایی که هیچوقت نمیشود. اینجا را عرب، اگرش را «لو» میگوید. مثل اینکه میگوییم: «لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا» (انبیاء/22) اگر این هستی دو تا خدا داشت، فساد میشد. «وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْب» اگر تو بداخلاق بودی، پیغمبر بداخلاق نمیشود. چیزهایی که پنجاه پنجاه است، شاید شد شاید نشد. پس اذا داریم، لو داریم، ان داریم، هرسه یعنی اگر. منتهی «اذا» برای زمانی است که میشود. میگوید: «وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ» مؤمن غضب میکند مگر میشود کسی در عمرش غضب نکند؟ حتماً میشود، هرکسی یکبار دوبار کمتر یا بیشتر غضب کرده است.
«ما غضبوا» ما چیست؟ ما یعنی هرچه بود. هرچه او را به غضب درآورد، حالا پول بود، تهمت بود. فحش بود، بی اعتنایی بود. هرچه بود. آخر گاهی وقتها میگوید: نه، من این کارش را میبخشم. این کارش را نمیبخشم. میگوید: نه، دیگر از دم ببخش. «ما غضبوا» این ما یعنی هرچه شد. بعد هم میگوید: «هُمْ یَغْفِرُونَ» این «هم» یعنی چه؟ یعنی خودش میبخشد. یعنی نیاز نیست از بیرون بیایند اینها را آشتی بدهند. آخر گاهی وقتها دو نفر که با هم قهر میکنند این میرود خانه خودش و او میرود خانه خودش، منتظر هستند تا کسی بیاید ریش سفیدی کند اینها را آشتی بدهد. میگوید: نه، اینها ریش سفید نمیخواهد. «هم یغفرون» خودشان بلند میشوند اصلاح میکنند. نمیگوید: صبر کنید از ما دعوت کنند و ما را آشتی بدهند. عروس و داماد با هم قهر کردند. زن و شوهر با هم قهر کردند و از هم جدا شدند. خودش یک گلی، شیرینی بردارد برود در خانه کسی که با او قهر کرده و بگوید: یک جملهای بوده بد بوده. مقصر من هستم. فرض کنید، ببخشید. نیایند آشتیشان بدهند، خودشان آشتی کنند. «هم یغفرون» وگرنه میگفت: «وَ إِذا ما غَضِبُوا یَغْفِرُونَ» وقتی غضب میکنند، میبخشند. «هم» خودش باید ببخشد. اینها جوانمردی است. بخشش، حالا جوانمردی در ابعاد مختلف هست. در پول دادن هست، در وام دادن هست.
ایثار جان و مال، اوج جوانمردی
قرآن یک آیه دارد میگوید: «وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسهِمْ وَ لَوْ کانَ بهِمْ خَصاصَةٌ» (حشر/9) قرآن یک آیه دارد میگوید: «وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسهِمْ وَ لَوْ کانَ بهِمْ خَصاصَةٌ» خودش نیاز دارد ولی باز هم میگوید: به دیگران بدهید. خودش گرسنه است، میگوید: غذا را فلانی بدهید. اینها جوانمردی است. «وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسهِمْ» آیه قرآن است، «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسیراً» (انسان/8) خودش دم افطار گرسنه است، حضرت امیر، حضرت زهرا، نذر کرده بودند روزه بگیرند، افطار، تا رفتند افطار کنند در را زدند. کیست؟ اسیر است.غذا به اسیر دادند و با آب افطار کردند. فردا دوباره تکرار شد، یتیم. پس فردا مسکین، سه بار، سه شب اینها دیگر از بس چیزی نخورده بودند رنگها پریده بود. سوره «هل أتی» نازل شد. سنی و شیعه نقل میکنند. گرسنه بود، این جوانمردیها، جوانمردیهای تاریخی است. در زمان ما مسلمان واقعی که اینها را در خودش پیاده کرده بود، سپهبد سلیمانی بود.
آدم هست چند هکتار زمین دارد. پنجاه مترش را به هیچکس نمیدهد. طبقات خانهاش خالی است. میداند در فامیل خودش، همسایه و آشنا، هم شاگردیهایش، این هم گیرش این است که با زرنگی است. شما که الآن چند طبقه خانه خالی داری، سؤال میکنم. آیا در مدرسه و دبیرستان و دانشگاه از تو باهوشتر نبود. در جامعه از تو زرنگتر نیست؟ والا بالله از تو زرنگتر بود. باسوادتر بود. فرعون میگفت: من خودم از روی تیزهوشی، علم اقتصاد پیدا کردم. «أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدی» (قصص/78) عربیهایی که میخوانم قرآن است. به قارون وقتی میگفتند: کمک کن، خدا به تو داده، میگفت: خدا به من نداده. خودم زحمت کشیدم. قرآن میگوید: از تو بیشتر زحمت نکشیدند. چقدر آدم هستند ده برابر تو زحمت کشیدند، یک صدم تو پول ندارند.
ریشه اینکه افراد ایثار میکنند یا نه، مبانی اعتقادیاش است. «وَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ» این جوانمرد است. یک چیزی در خانه میآورد، میگوید: این برای این و این برای این و به دیگران هم میدهد.
موضوع بحث ما جوانمردی است. اصلاً زندگی به این جوانمردیها اداره میشود وگرنه باقیاش تکراری است. یعنی چه؟ یعنی صبح بلند میشویم میخوریم. بخور، خوردن. برای چه؟ برای اینکه کار کنیم. نان نخوریم نمیتوانیم کار کنیم. کار کن، لقمه دربیاوریم بخوریم. بخور، جان داشته باشیم کار کنیم. کار کن پول داشته باشیم نان بخریم. خوردن برای کار و کار برای خوردن، نود سال در این دایره... یک جو لوتیگری... زرنگی، مثلاً بگوید یک گرهای را من باز کردم. این جوانمردی است. جوانمردی مراد ما مرد و زن هست. نه یعنی زنها جوانمرد ندارد. پرستارهای ما در این دوره کرونا خیلی مردانگی کردند.
پزشک داشتیم، در همه قشرها هست. آدم وقتی... بعضیها، از آن طرف... یکوقت خدا رحمت کند، یک وزیر مسکن بود. از ایشان پرسیدم شما از وقتی وزیر مسکن شدی خاطرهی تلخ و شیرین هم داری؟ گفت: بله، ما یک قانون داشتیم که اگر زن یا شوهری زمین گرفته باشند از این زمینهایی که دولت تقسیم میکنند، اگر هرکدام زمین به اسمشان باشد دیگر حق ندارند زمین بگیرند. یک زن و شوهر گفتند بیا همدیگر را طلاق میدهیم جدا میشویم، زمین را میگیریم بعد دوباره با هم ازدواج میکنیم. یعنی زن و شوهر همدیگر را طلاق دادند که مثلاً یک تکه زمین بگیرند. این از آن طرف جوانمردی است. نامردی است.
جوانمردی، جوانمرد یعنی اگر کسی چیزی میدهد چیز بد ندهد، چیز خوب بدهد. کت و شلوارش را نمیخواهم بپوشد، تنگش است، رنگش، یا مثلاً چند سال است پوشیده است. دیگر میخواهد عوض کند. چیزهای بنجل و از چشم افتاده و از دست افتاده، میگوید: اگر میخواهید جوانمرد باشید، باید از آنکه دوست داری بدهی. «لَنْ تَنالُوا الْبرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» (آلعمران/92) اگر میخواهید برّ، جز ابرار شوید، خدا برای ابرار یک خط ویژه در قرآن قرار داده است. میگوید: ابرار هستند که به اینجا میرسند. میخواهید جزء ابرار شوید باید آنچه دوست داری را بدهی. این جوانمردی است.
جوانمردی حضرت موسی در هنگام سختی
یک جوانمردی از حضرت موسی برای شما بگویم. قبلاً اینها را گفتم. ما بعضی بحثهایمان نگاه به تاریخ قبل میکنیم، ببینیم چند سال است گذشته است. اگر تاریخش طولانی بود میگوییم: خوب شروع کنیم تکرار کردن چون نسلی که چهل سال پیش پای تلویزیون من بودند خود من ریشهایم مشکی بود. جوان بودم، آنها نشسته بودند نوجوان بودند، حالا خودم که پیر شدم و آنها هم پا به سن گذاشتند. این در ذهنم هست در تلویزیون گفتم. حالا نمیدانم چند سال پیش. حضرت موسی(ع) یک عامل نفوذی داشت در دربار فرعون، یکبار این عامل نفوذی با دو آمد. گفت: موسی فرار کن در برو. یا الله در برو! گفت: چیه؟ گفت: در دربار بودم، تصمیم دارند تو را بگیرند هرجا هستی فوراً اعدام صحرایی، تو را بکشند. حضرت موسی هم از منطقه بیرون رفت. به منطقه مدین رفت. مدین منطقهای بود که تحت امر فرعون نبودند. خوب، هنوز وارد شهر نشده دید که جمعیتی کنار چشمه آب هستند با یک مشت حیوان، میش و گوسفند و بزغاله و اینها، جمعیت را دید دارند بزغالههایشان را... یک خرده نگاهش کرد آن طرف... «وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ» (قصص/23) یک خرده عقبتر، «امْرَأَتَیْنِ» دید دو خانم ایستادند. رفت نزد خانمها گفت: شما چرا کنار ایستادید؟ گفتند: ما پدر پیری داریم نمیتواند چوپانی کند. ما دو خواهر چوپانی میکنیم حالا آمدیم بزغالههایمان را آب بدهیم، لب چاه شلوغ است. تن ما به تن مردها میخورد، کنار ایستادیم مردها بروند، ما بیاییم آب بدهیم. گفت: خوب من برای شما آب میدهم. این جوان کیه؟ دخترها کی هستند؟ هرکس میخواهد باشد، میگویند جوانمرد است. قرآن میگوید: «فَسَقی لَهُما» (قصص/24) سقی همان است که ما هم میگوییم: سقایی، یعنی برای دو خانم سقایی کرد و بزغالههایشان را آب داد.
پیش شرط هم نکرد. نگفت: خیلی خوب، من تحت تعقیب هستم بزغالهها را آب میدهم، شما از خانهتان یک تکه نان برای من بیاورید بخوریم. چون قرآن میگوید وقتی بزغاله را آب داد. «ثُمَ تَوَلَّی إِلَی الظِّلِّ» (قصص/24) رفت سایه، پیداست تابستان بوده است. ماشین و موتور نبوده، پیاده بوده است. یک جوان پیاده دویده هوای داغ، تشنه و خسته در منطقه غریب وارد شده و خودش هم تحت تعقیب است. در عین حال جوانمردی کرد. گفت: من آب میدهم. بزغالهها را گرفت و آب داد و دخترها خانه رفتند، گفت: چه عجب زود آمدید؟ گفتند: یک جوانی آمد بزغالههای ما را آب داد. پیرمرد که بود؟ پدر دخترها حضرت شعیب پیغمبر، گفت: برو به او بگو بیاید. گفت: چه بگویم؟ گفت: برو بگو پدر من میخواهد مزد سقایی شما را بدهد. حالا که شما به بزغاله آب میدادی میخواهد مزد بدهد.
توجه به زندگی جوانمردان مخلص
اینها آمدند گفتند: «إِنَّ أَبی» بابام، «یَدْعُوکَ» دعوتت کرده است. پدرم گفته به خانه بیا. چه کار دارد؟ «لِیَجْزیَکَ» جزا، مزدت بدهد؟ چه مزدی؟ «أَجْرَ ما سَقَیْتَ» اجر سقایی، پدرم دعوت کرده اجر سقایی تو را بدهد. این هم خودش یک مسألهای است. موسی برای پول کار نکرد. اما حضرت شعیب گفت: تو برای پول کار نکردی ولی من باید مزد تو را بدهم. آخر بعضیها کار میکنند کسی هیچی به آنها نمیدهد. میگوییم: چرا چیزی به او نمیدهی؟ میگوید: آدم مخلصی است. خوب او آدم مخلص است. تو هم معرفت داشته باش.
میگویند: یک طلبهای مدتها رفت جایی تبلیغ کرد هیچکس هیچی به او نداد. مدتی گذشت، یک روز بلند شد گفت: آقایان استاد ما در حوزه علمیه به ما گفته جایی که برای تبلیغ میروید از مردم پول درخواست نکنید. به ما گفتند از شما پول نگیریم. به شما هم گفته هرکس آمد هیچی ندهید. به ما گفته پول نگیرید، به شما هم گفته هیچی ندهید. من پول نگیرم تو... اگر یک کسی را فهمیدیم برای خداست. ما باید حساب کنیم او برای خدا کار میکند خوب من هم برای خدا کمکش میکنم. «فَسَقی لَهُما» (قصص/24) البته چه پولی هم گرفت. «قَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ» (قصص/25) ماجرای فرارش را موسی به این پیرمرد گفت. پدر دخترها، گفت: خیلی خوب، تو چند مشکل داری؟ مسکن نداری، غریب و فراری و تحت تعقیب، مربی نداری یک نوجوان هستی. مسکن هم نداری. همسر هم نداری، شغل هم نداری. پول مهریه هم نداری. همه را نداری، نداری. اینجا باید چه کرد؟ حضرت شعیب گفت: اول که «قالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ» تو نجات پیدا کردی، تو از آمنین، در امن هستی. اینجا منطقهای است که حکومت فرعون اینجا نفوذ ندارد. پس خانه خودم باش. این یک مورد. همسر هم نداری، از این دو دختر، یکی را انتخاب کن. این هم مهم است. آخر بعضی میگویند: تا دختر بزرگ نرود، دختر دومی را نمیدهیم. نگفت: اول بزرگه و دوم کوچیکه، گفت: نگاه کن به دو دختر، یکی را انتخاب کن. ازدواج هم حل شد. مهریه ندارد، گفت: به جای اینکه مهریه بدهی هشت سال تا ده سال برای من چوپانی کن. چون من نمیتوانم چوپانی کنم و دخترها چوپانی میکنند، این هم شغلت، مربی هم خودم شوم. بالاخره پیغمبر پیرمرد بود، موسی هنوز پیغمبر نشده بود و جوان بود. گفت: تربیت زیر دست خودم، دخترم همسرت، مسکن تو خانه من، مهریه هم چوپانی،
یکی از جوانمردیها این است که آدم بگوید: این از من بهتر است. این هم جوانمردی میخواهد. افرادی هستند نمیگوید: او از من بهتر است. زبانشان قفل است. خدا به موسی گفت: تو پیغمبر شدی، سراغ فرعون برو. گفت: هارون از من بهتر است. «هارُونَ أَخِی» (طه/30) عربیهایی که میخوانم قرآن است. هارون برادر من است. «هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی» (قصص/24) او بیانش از من روانتر است. اگر میخواهی نزد فرعون بروی دعوتش کنی به خداپرستی، او از من بهتر است. ما چند پزشک داریم که بگوید آن پزشک از ما بهتر است، نمیگوییم. جوانمردی، شاهچراغ، امام رضا یک برادر دارد. همان شاهچراغ، گفتم شاهچراغ اشتباه کردم، شیراز، شاهچراغ آنجاست. سومین مرقد مطهر اولیای خدا، اول امام رضاست در ایران، دوم حضرت معصومه قم، سوم هم شاهچراغ و شیراز است. این شاهچراغ برادر امام رضا بود.
جوانمردی شاهچراغ در معرفی امام رضا علیهالسلام
بعد از آنکه امام کاظم در زندان شهید شد، باید بروند سراغ امام هشتم دیگر. امام هفتم شهید شد. گفتند: برویم نزد احمد بن موسی، همین شاهچراغ، جمع شدند که آقا پدر شما شهید شد، ما آمدیم بیعت کنیم که تو امام ما هستی. گفت: جمع شوید، بیایید. مرا قبول دارید؟ بله، اگر مرا قبول دارید امامت حق امام رضاست، حق من نیست. اقرار گرفت، او از من بهتر است. امامت حق اوست. لازم نیست از اولیای خدا باشد. ممکن است یک آدم عادی باشد. دو تا حمال بودند که امروز کولبر میگویند: باری را به دوش خود حمل و نقل میکردند. یکی از آنها مرتب مشتری آمد، گفت: آقا ببخشید. این فرش را آنجا ببر. این جعبه را آنجا ببر. یکبار به یکی از آنها گفت: بیا، صبح تا حالا چند نفر برای کار به من مراجعه کردند. من صبح تا حالا درآمدم خوب بوده است. این بغل من ایستاده، هیچکس به این نمیگوید: بیا. تو این را صدا بزن. باری که به من میدهی به این بده و یک چیزی هم اضافهتر بده. این هم به من برسد. کولبر است و شغل ضعیفی است اما جوانمرد است. میگوید: به او بدهید، او از من تشنهتر است.
عشقی که مردم به سلیمانی داشتند، ایثارهایی بود که میکرد. خودش را نمیدید جامعه را میدید. خودش را نمیدید دنیا را میدید. ابالفضل قهرمان این حرکت بود. آب را آورد لب دهانش بخورد، روز عاشورا، یادش افتاد امام حسین و فرزندانش تشنه هستند. آب را انداخت. جوانمردی، خودش تشنه بود دستش هم زیر آب زد، ولی نخورد. جوانمردی! از این طرف ناجوانمردی، این بخاطر اینکه چند صباحی به لذتی برسد تهمت میزند، قرارداد میبندد. دزدی میکند. دست به همه کاری میزند که یک برنامهای که در ذهنش است پیاده کند. با ناموس مردم خیانت میکند. به مال مردم خیانت میکند، پناه بر خدا! جوانمردی! نمونههای جوانمردی، این خانمهایی که همسر جانبازان میشوند. میداند جانباز است میرود همسرش میشود. خیلی بزرگواری میکنند، خیلی خیلی بزرگواری میکنند. هر یک میلیون آدم یک نفر اینطور پیدا نمیشود. من همین حرفهایی که میزنم خودم در خودم جوانمردی سراغ ندارم. سخت است. ما در جادههای ساده میتوانیم اگر موتور سالم باشد یک خرده برویم اما در دست اندازها و پیچها و سر بالایی و سر پایینی کم میآوریم. جوانمردی، اشاره میکنند وقت تمام شد.
یکی از جوانمردیهایی که همه شما میدانید این است که امیرالمؤمنین جای پیغمبر خوابید. روزی که در خانه پیغمبر ریختند شبانه حضرت را بکشند، حضرت علی جای او خوابید. پیغمبر در غار رفت. مدینه رفت. بزرگترین جوانمردی، خوابیدن امیرالمؤمنین جای پیغمبر است. بزرگترین نمونه جوانمردی است.
خدایا کسانی که با جوانمردی خود دین را حفظ کردند و انقلاب را حفظ کردند، اسلام را حفظ کردند و با جوانمردی خود به خود سخت گرفتند مثل سلیمانیها، خدایا ما را پاسدار آن خدمات و ارزشها قرار بده و رگههای جوانمردی را در ما و نسل ما هم قرار بده. قیامت را روز شرمندگی و حسرت ما قرار نده. قیامت مبعوث شویم ببینیم چه آدمهایی چه جوانمردیهایی در عمرشان کردند و ما هیچ جوانمردی نکردیم و شرمنده باشیم. خدایا قیامت را روز شرمندگی ما قرار نده.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
سؤالات این هفته:
1- در ماجرای فرزندان حضرت آدم، کدام یک جوانمردی نمود؟
1) هابیل
2) قابیل
3) هر دو مورد
2- حضرت یوسف علیهالسلام در کدام مورد، با جوانمردی گذشت نمود؟
1) در برابر تهمت دزدی از سوی برادران
2) در برابر تهمت پاکی از سوی همسر عزیز مصر
3) هر دو مورد
3- آیه 37 سوره شوری، از کدام ویژگی اهل ایمان ستایش میکند؟
1) گذشت از مال
2) گذشت از جان
3) گذشت از خطای دیگران
4- در آیه 9 سوره حشر، به کدام نوع از جوانمردی اشاره شده است؟
1) انفاق بخشی از داشتهها
2) ایثار و ترجیح دیگران برخود
3) وصیّت همه اموال و داراییها
5- حضرت یعقوب، به چه عنوانی موسی را به منزلش دعوت کرد؟
1) ازدواج با دختران
2) پرداخت اجر آبیاری
3) پناهدادن از خطر فرعون
علاقهمندان میتوانند از طریق بخش مسابقات سایت www.Qaraati.ir و یا صرفاً ارسال اعداد گزینه صحیح بهصورت یک عدد پنج رقمی، از چپ به راست (مانند ۲۳۱۲۳) به سامانه پیامکی ۳۰۰۰۱۱۴ در این مسابقه شرکت کنند.
منبع مطلب : iqna.ir
مدیر محترم سایت iqna.ir لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.
موسی
موسی (به عبری: מֹשֶׁה با تلفظ: مُشه) (به عربی: موسیٰ) یکی از پیامبران بنیاسرائیل و نیز یکی از شخصیتهای برجسته در کتاب مقدس و قرآن است. از دیدگاه همهٔ پیروان ادیان ابراهیمی، موسی یکی از بزرگترین پیامبران خداست و مسلمانان او را از پیامبران اولوالعزم میدانند. بنابر روایات سفر خروج و قرآن، مهمترین اقدام موسی کوچاندن قوم بنیاسرائیل از مصر به فلسطین بود.
موسی را از هفتمین نسل ابراهیم دانستهاند. او در خانوادهای از بنیاسرائیل، در مصر زاده شد. پدرش عمران و مادرش یوکابد نام داشتند. او یک برادر بزرگتر از خودش بهنام هارون و نیز یک خواهر بزرگتر بهنام میریام (کُلثُم) داشتهاست.
بنابر روایت تورات و قرآن، هنگامی که موسی متولد میشود، از آنجا که فرعون میترسید توسط بنیاسرائیل کشته شود، دستور داد تمام پسران آنها را بکشند. خداوند به مادر موسی الهام میکند که کودک را در سبدی انداخته و به رودخانه اندازد. همسر فرعون او را از آب میگیرد و همسرش را راضی میکند تا کودک را به فرزندی بپذیرند. موسی در دربار فرعون بزرگ میشود و هنگامی که به سن جوانی میرسد، با عقاید فرعون شروع به مخالفت میکند. یکبار او به جرم کشتن غیرعمد یک قبطی، تحت تعقیب فرعونیان قرار میگیرد و بهناچار به شهر مدین میگریزد. در آنجا هشت سال به کاهن مدین که بنا به روایت مسلمانان، شعیب نام داشت، خدمت میکند. آنگاه باصفورا، دختر شعیب ازدواج میکند. بنا به اعتقاد یهودیان[نیازمند منبع]، مسیحیان[نیازمند منبع]، مسلمانان[۱] در بازگشت از مدین، به موسی از سوی خدا وحی شد و او به پیامبری بنی اسرائیل برگزیده شد. موسی به همراهی برادرش، هارون به نزد فرعون میرود و او را به یکتاپرستی فرامیخواند. موسی سه سال از هارون کوچکتر بود و در زمان سخن گفتن با فرعون در مصر هشتاد سال داشت،[۲] هم چنین موسی بنی اسرائیل را در خروج از مصر رهبری کرد. بنا به اعتقاد یهود، ده فرمان، در کوه طور به موسی الهام شد که پایههای شریعت قوم یهود را تشکیل میدهد. موسی در نزد مسلمانان به کلیمالله مشهور است و یکی از پنج پیامبر اولوالعزم بهشمار میآید. بر اساس روایت تورات، موسی در زمان وفات صد و بیست سال داشت،[۳] بنا به اعتقاد یهود پس از موسی بنا به فرمان خدا، یوشع بن نون از یاران بسیار نزدیک او زمامدار و رهبر بنی اسرائیل شد.[۴]بسیاری از تاریخدانها به وجود تاریخی او شک دارند[۵]
نام[ویرایش]
نام موسی را همسر فرعون انتخاب کردهاست: «او را به فرزندی خود برگزید و نامش را موسی گذاشت.» این نام مصری یا عبری است. اگر ریشه آن را مصری در نظر بگیریم، با توجه به «میس» به معنای «متولد شدن» و «مس» به معنای «یک پسر»، میتوان اینگونه نوشت: «او را به فرزندی خود برگزید و نامش را پسر گذاشت.» اما، باید نام موسی ریشهای الهی داشته باشد، و بنابراین نام او شامل نام یکی از خدایان مصری بودهاست. اگر این نام از ریشهای عبری باشد، با فعل «بیرون کشیدن» در ارتباط خواهد بود. همسر فرعون میگوید، «من او را از آب بیرون کشیدم («ماشا»).» این موضوع احتمالاً به روی آب آمدن موسی در مدین یا نقش او در نجات بنی اسرائیل در دریای سرخ مربوط میشود. بیشتر دانشپژوهان با مصری بودن این نام موافقند و معتقدند که ریشه عبری تفسیر بعدی است. [۶]
روایات کتاب مقدس[ویرایش]
پیامبر بنی اسرائیل[ویرایش]
قوم بنیاسرائیل در زمان یوسف و یعقوب در سرزمین گوشن مستقر بودند، اما پیامبری جدید ظهور کرد و قوم بنیاسرائیل را از مقرر خود دور نمود. در این زمان موسی فرزند عمران، فرزند قاهت از لاویان زاده شد، که به همراه خانواده یعقوب وارد مصر شده بودند. مادر او یوکابد، از خویشاوندان نزدیک قاهت بود. موسی یک خواهر بزرگتر (۷ سال) به نام مریام، و یک برادر بزرگتر (۳ سال) به نام هارون داشت.
فرعون دستور داده بود تمام نوزادان عبری مذکر در رود نیل غرق گردند، اما مادر موسی او را داخل یک قایق کوچک قرار داد و این قایق در حاشیه رودخانه درون نیزارها پنهان گشت، تا اینکه همسر فرعون او را پیدا و به فرزندی خود قبول کرد. موسی بعد از اینکه به بلوغ رسید، یک مصری را که در حال ضرب و شتم یک عبری بود، به قتل رساند. موسی ترسید که فرعون او را به خاطر کشتن یک غلام مجازات کند، لذا به مدین (سرزمینی بیابانی در جنوب یهودا) گریخت. آنجا در کوه طور (که به نام کوه سینا نیز معروف است)، خداوند خود را با نام تتراگراماتون (یا یهوه) به موسی معرفی کرد، و به او فرمان داد تا به مصر برگردد و مردم خود (بنیاسرائیل) را از بند رها کند و به سرزمین موعود برساند. موسی برگشت تا دستور خداوند را عملی سازد، اما فرعون از انجام آن امتناع کرد، و بعد از اینکه خدا ۱۰ فاجعه را بر سر مصر آورد، فرعون در مقابلش کوتاه آمد. موسی بنیاسرائیل را به مرز مصر برد، اما بار دیگر فرعون به خشم آمد و این موجب شد که او و لشگرش در عبور از دریای قرمز در هم بشکنند، تا نشانهای از قدر خدا برای اسرائیل و سایر ملتها باشد.
موسی بنیاسرائیل را از مصر به کوه سینا برد، و در آن مکان، موسی با بزرگان قومش پیمان بست تا بنی اسرائیل به پیروان یهوه تبدیل شوند، از قوانین الهی پیروی کنند، تا یهوه خدای آنها باشد. با ابلاغ قوانین الهی به وسیله موسی به بنیاسرائیل، فرزندان هارون، برادر موسی، مقام کشیش را ایجاد کردند تا آن دسته از بنی اسرائیل را که از قوانین الهی سرپیچی میکنند، مجازات نمایند. در آخرین فعالیت موسی در کوه سینا، خداوند برای موسی رهنمود فرستاد تا به همراه بنیاسرائیل، به سرزمین موعود، یعنی میشکان رهسپار شود.
موسی بنی اسرائیل را از سینا به پاران در مرز کنعان برد. فرستادگان با نمونههایی از حاصلخیزی خاک برگشتند، اما هشدار دادند که اهالی آن غول پیکرند. بنیاسرائیل وحشت کردند و خواهان بازگشت به مصر شدند، حتی برخی علیه موسی و خداوند به شورش برخاستند. موسی به بنیاسرائیل اعلام کرد که ساکن شدن در این سرزمین ارزشی ندارد. آنها به مدت ۴۰ سال در بیابان سرگردان شدند، تا زمانی که نسلی که از وارد شدن به کنعان امتناع میکردند، مردند، و فرزندشان وارث این سرزمین گشتند.
پس از گذشت آن ۴۰ سال، موسی بنی اسرائیل را به شرق دریای مرده و سرزمینهای ادوم و موأب هدایت کرد. آنها در آن مکان از وسوسه بتپرستی فرار کردند، توسط بلعم باعورا به نعمتهای خداوند دست یافتند و مدینیان را که از دشمنان خدا بودند، نابود ساختند. او در حاشیه اردن، بنیاسرائیل را جمع کرد. بعد از یادآوری سرگردان بودنشان، قوانین الهی را ابلاغ نمود که مطابق آن، آنها باید در آن سرزمین زندگی میکردند، آواز عبادت و تشکر از موسی را میخواندند، و قدرت او را به یوشع بن نون میرساندند. سپس موسی به بالای کوه نیبو و بر فراز پیسگا رفت، به سرزمین موعود بنیاسرائیل که پیش از او گسترش یافته بود، نگاه انداخت، و در سن ۱۲۰ سالگی مرد. او خاشعانه تر از هر انسان دیگری بود، «پیش از موسی هیچ پیامبری برای بنیاسرائیل فرستاده نشده بود که اینچنین ارتباط نزدیکی با یهوه داشته باشد.» (کتاب دوم تورات ۳۴:۱۰).
قانونگذار اسرائیل[ویرایش]
در میان یهودیان امروزی موسی به عنوان «قانونگذار اسرائیل» شناخته میشود، و قوانین فراوانی را در قالب ۴ کتاب ابلاغ کردهاست. اولین کتاب، کتاب میثاق، در سفر خروج ۱۹–۲۴ است، خداوند قوانین این کتاب را در پایه سینا بیان کردهاست. درون میثاق، ده فرمان (سفر خروج ۲۰: ۱–۱۷) و کتاب میثاق (سفر خروج ۲۰: ۳۳–۲۳: ۱۹) قرار دارند. کتاب سفر لاویان شامل بدنه دوم قوانین میشود، کتاب سفر اعداد نیز با مجموعهای دیگر از قوانین و سفر تثنیه با مجموعهای دیگر آغاز میشود.
بهطور سنتی، موسی به عنوان نویسنده این ۴ کتاب به علاوه سفر پیدایش شناخته میشود، این دو با یکدیگر اولین و برترین کتاب مقدس یهودیان را با نام تورات تشکیل میدهند.
منابع[ویرایش]
جدا از برخی منابع پراکنده در سایر متون مقدس یهودی، تمام دانستهها دربارهٔ موسی از کتاب سفر خروج، سفر لاویان، سفر اعداد و سفر تثنیه به دست آمدهاند.[۷] بسیاری از محققان قدمت این چهار کتاب را به دوران هخامنشیان، یعنی ۵۳۸ تا ۳۳۲ قبل از میلاد نسبت میدهند.[۸]
موسی در ادبیات هلنیستی[ویرایش]
نوشتههای غیرمقدس دربارهٔ یهودیان، با اشاره به نقش موسی، در ابتدا در آغاز عصر هلنیستی، دوره طلایی یونان در جهان باستان، از ۳۲۳ تا ۱۴۶ قبل از میلاد مسیح آشکار شد. سموئیل نوشتهاست که «یک ویژگی این ادبیات افتخار فراوان در چیزیست که مردم شرق در عموم برخی از گروههای میان آنها را نگه میدارد.»:۱٬۱۰۲
علاوه بر مورخان یهودی-رومی یا یهودی-هلنی مانند آرتاپانوس از اسکندریه، ایوپلموس، یوسفوس فلاویوس و فیلون اسکندرانی، برخی مورخان غیر یهودی شامل هکاتئوس از آبدرا (نقل شده ا زدیودور سیسیلی)، آلکساندر پولیهیستور، مانتو، آپیون، چارمون از اسکندریه، تاسیتوس و پورفیری، نیز به او اشاره کردهاند. میزان اعتبار این منابع به این بستگی دارد که منابع اولیه ناشناسند.[۹]:۱٬۱۰۳ همچنین در سایر متون مذهبی مانند میشنا (قرن دوم بعد از میلاد)، میدراش (۲۰۰ تا ۱۲۰۰ میلادی)،[۱۰] و قرآن (۶۱۰ تا ۶۵۳ میلادی) به موسی اشاره شدهاست.
تصویر یوزارسیف، در تاریخنگاری هلنیستی، یک کشیش از دین برگشته مصری است که ارتشی از جذامیان را علیه فرعون فرماندهی میکند و در نهایت از مصر تبعید میشود، و نامش را به موسی تغییر میدهد.
در هکاتئوس[ویرایش]
اولین منبع موجود دربارهٔ موسی در نوشتههای یونانی در تاریخ مصری به هکاتئوس از آبدرا (قرن چهارم پیش از میلاد) بازمیگردد. تمام توصیفات باقیمانده او دربارهٔ موسی دو منبع هستند که به وسیله دیودور سیسیلی نقل شدهاند، که آرتور دروگ اینگونه مینویسد، «او موسی را رهبری هوشیار و شجاع توصیف میکند که مصر را ترک کرد و یهودیه را برپا ساخت.»[۱۱]:۱۸ مطابق دستآوردهای فراوان توصیف شده توسط هکاتئوس، موسی چند شهر را پیدا کرد، یک معبد و آیین مذهبی بنا نهاد، و قوانینی را وضع نمود:
همچنین دروگ بیان کرد که این عبارت هکاتئوس مشابه گفتههای متعاقب ایوپلموس بود.[۱۱]:۱۸
در آرتاپانوس[ویرایش]
تاریخنگار یهودی آرتاپانوس از اسکندریه (قرن دومم پیش از میلاد) موسی را به عنوان قهرمانی فرهنگی و بیگانه با آیین فراعنه، به تصویر کشید. بر اساس گفتههای جان بارکلی دینشناس، موسی آرتاپانوس، «سرنوشت یهودیان را رقم زد، و با شکوه شخصی، فرهنگی و نظامی خود، برای تمام مردم یهودی اعتبار کسب نمود.»[۱۲]
آرتاپانوس دربارهٔ این موضوع سخن میگوید که موسی به چه طریق به همراه هارون به مصر برمی گردد، و زندانی میشود، اما بهطور معجزهآسایی به وسیله نام یهوه فرار میکند تا قومش را هدایت نماید. برای گواهی بر این عمل، راهی در معبد ایزیس ایجاد شدهاست که یادآور آن معجزه میباشد. او موسی را در سن ۸۰ سالگی اینگونه توصیف میکند: «بلند قامت، سرخ روی، با موهای سفید بلند، و باوقار». اما برخی مورخان به «طبیعت دفاعی بیشتر کارهای آرتاپانوس»[۱۳]:۴۰ با جزئیات فراوان از کتاب مقدس، همانند ارجاع به شعیب اشاره دارند، شعیب غیر یهودی، دلاوریهای موسی را در کمک به دخترانش تحسین میکند و تصمیم میگیرد موسی را به عنوان پسر خود معرفی نماید.[۱۳]:۱۳۳
در استرابون[ویرایش]
استرابون، یک مورخ، جغرافیدان و فیلسوف یونانی بود که در کتاب جغرافیای خود (۲۴ میلادی)، با جزئیات دربارهٔ موسی نوشت، که در واقع او یک مصری بود که از شرایط وطنش اظهار تاسف میکرد، و در نتیجه مورد توجه بسیاری قرار گرفت که به خدای او روی آوردند. استرابون برای مثال مینویسد، موسی با به تصویر کشیدن خدا به شکل انسان یا حیوان مخالفت میکرد، و اعتقاد داشت که خدا ریشهای است که همه چیز را در بر میگیرد-خشکی و دریا:[۹]:۱٬۱۳۲
در نوشتههای استروبن دربارهٔ تاریخ یهودیت آنگونه که درک میکند، او مراحل متنوعی از توسعه را توصیف کردهاست: از اولین مرحله، شامل موسی و وارثانش؛ تا آخرین مرحله که "قلعه اورشلیم به وسیله هالهای از تقدیس احاطه شد." قدردانیهای مثبت و روشن استرابون دربارهٔ شخصیت موسی، از مشفقانهترین نوشتههای باستانی است."[۹]:۱٬۱۳۳ تصویر او از موسی مشابه توصیفات هکاتئوس، مردی سرآمد در هوش و شجاعت معرفی شدهاست.[۹]:۱٬۱۳۳
جان اسمن مصرشناس، به این نتیجه رسیدهاست که استرابون مورخی بودهاست که به عنوان یک یکتاپرست به ساختار دین موسی نزدیک شده بود." او تشخیص داد که "که تنها یک منبع الهی وجود دارد و هیچ تصویری نمیتواند او را نمایش دهد… و تنها راه دستیابی به این خدا، زندگی با تقوی و عادلانه است."
در تاسیتوس[ویرایش]
مورخ رومی، تاسیتوس (۵۶–۱۲۰ میلادی) با اشاره به یکتاپرستی بودن دین یهودیت و بدون تصویری روشن، به موسی اشاره میکند. کار اصلی او، که در آن فلسفه یهودیت را توصیف میکند، کتاب تاریخ او (۱۰۰ میلادی) جایی است که، براساس گفتههای مورفی، در نتیجه یکتاپرستی یهودیان، اسطوره پاگانیسم شکسته شد.[۱۵] تاسیتوس بیان میکند که با وجود نظرات متنوع موجود در آن عصر دربارهٔ قومیت یهودیان، تمام آنها بهطور مشترک موافقند که یک سفر خروج از مصر وجود داشت. بر اساس گفتههای او، فرعون باکنرانف، که از طاعون رنج میبرد، در پاسخ به یک الهام از سوی زئوس یهودیان را تبعید نمود.
مطابق گفتههای او، موسی و یهودیان تنها ۶ روز در بیابان سرگردان بودند و در روز هفتم به سرزمین مقدس رسیدند.[۱۶]
در لنگینوس[ویرایش]
هفتادگانی، نسخهٔ یونانی کتاب مقدس عبری، لنگینوس، نویسنده کتاب بزرگ نقد ادبی در عروج را تحت تأثیر قرار داد، البته نویسنده اصلی هنوز بهطور قطع معلوم نیست. اما، اکثر محققان موافقند که نویسنده در عصر آگوستوس یا تیبریوس، اولین و دومین امپراتور روم زندگی میکرد.
نویسنده سفر پیدایش را به این شیوه نقل میکند، که طبیعت خدا را به روشی درخور بزرگی و خالصبودنش نمایان میسازد. اما او موسی را با نام مورد خطاب قرار نمیدهد، بلکه او را «قانونگذار یهودیان» میخواند. در کنار ذکر سیسرون، موسی تنها نویسنده غیر یونانی ذکر شده در این کار است، و او توصیف کرد که موسی را حتی از نویسندگان یونانی مانند هکاتئوس از اسکندریه و استریون که با احترام با او رفتار میکردند، بیشتر تحسین مینمود.[۹]:۱٬۱۴۰
در یوسفوس فلاویوس[ویرایش]
در سراسر کتاب آثار باستانی یهودیان اثر یوسفوس فلاویوس (۳۷ تا ۱۰۰ میلادی)، به موسی اشاره شدهاست. برای مثال کتاب هشت چ. چهار، هیکل سلیمان را توصیف میکند، و به عنوان اولین معبد شناخته میشود. در زمان تابوت عهد، در ابتدا وارد معبد تازه ساخت شد:
زمانی که سلیمان این کارها (سازههای بزرگ و زیبا) را به اتمام رساند، و دهشها را در معبد جمع کرد، و همه اینها تنها در هفت سال، نشاندهنده ثروت و قدرت او میباشد… او همچنین برای حاکمان و بزرگان عبری نامه نوشت، و از همه آنها دعوت کرد در اورشلیم گرد هم آیند، تا هم معبد ساخته شده را ببینند، و هم تابوت را در آن قرار دهند؛ و زمانی که این دعوت در همه جا گسترش یافت… جشن سایهبانها نیز همزمان با آنها اتفاق افتاد. عبریها این جشن را مقدسترین و برترین جشن خود میدانستند؛ لذا آنها تابوت و خیمه متعلق به موسی و تمام عروقی را که برای اعطا به قربانی برای خدا بودند، حمل نمودند، و در معبد قرار دادند… اکنون در این تابوت جز دو میز سنگی که از ده فرمان محافظت میکند، چیز دیگری وجود ندارد. ده فرمان گفتههای خدا با موسی در کوه سینا است که روی آن میزها حکاکی شدهاست…[۱۷]
به گفته فلدمن، یوسفوس به «فضایل اصلی هوش، شجاعت، میانهروی و عدالت» که مختص موسی بودند، اهمیتی ویژه میافزاید. او تقوا را به عنوان اصل پنجم، اضافه میکند. به علاوه، او «به علاقه موسی به تأکید بر تحمل رنج و اجتناب از رشوهخواری تأکید میکند. موسی مانند افلاطون یک مربیست.»[۱۳]:۱۳۰
در نومنیوس[ویرایش]
نومنیوس، فیلسوف یونانی، که اهل آپامئای سوریه بود، در طول نیمه دوم قرن دوم میلادی دست به قلم بردهاست. کنیس گوثری تاریخنگار می نوسید، «نومنیوس شاید تنها فیلسوف شناختهشده یونانی باشد که زندگی موسی و عیسی را به صراحت مطالعه نمودهاست…»[۱۸]:۱۹۴ او ذهنیت خود را توصیف میکند:
نومنیوس مردی جهانی بود؛ کار او تنها محدود به رازهای یونان و مصر نمیشود، بلکه دربارهٔ خدای برهماییان و مغها نیز سخن گفتهاست. این آگاهی او و استفاده از متون مقدس عبری است که او را از سایر فلاسفه یونانی متمایز میسازد. همانطور که او هومر را شاعر میداند، موسی را پیامبر میشمارد. افلاطون نیز به عنوان موسی یونان توصیف شدهاست.[۱۸]:۱۰۱
در ژوستین شهید[ویرایش]
ژوستین شهید (۱۰۳ تا ۱۶۵ میلادی)، سنت و فیلسوف دیندار مسیحی، با توجه به مطالعاتی دیگر، ادعا نومنیوس را تکرار کرد. پائول باکهام روحانی، بیان کرد که موسی «بسیار قابلاعتماد»، ژرفاندیش و راستگو بود، زیرا در زمره بزرگترین فلاسفه یونانی قرار داشت.[۱۹] او از طرف ژوستین میگوید:
من شروع خواهم کرد، سپس، با اولین پیامبر و قانونگذارمان، موسی… شما باید بدانید که، تمام معلمان، حکما، شاعران، تاریخشناسان، فیلسوفان، قانونگذاران، و از همه قدیمیتر، تاریخ یونان به ما نشان میدهند که موسی اولین معلم دینی ما بودهاست.[۱۹]
بررسی تاریخ[ویرایش]
سنت موسی را به عنوان قانونگذار و قهرمان فرهنگی بنیاسرائیل، میتوان در منابع تثنویه، مربوط به قرن هفتم پادشاهی یهودا نسبت داد. موسی شاکله مرکزی مکتب تثنویه از ریشههای بنیاسرائیل را تشکیل میدهد. دیدگاه اصلی این است که تثنویه برپایه موادی استوار است که تاریخشان به زمان پادشاهی اسرائیل بر میگردد، لذا روایات کتاب مقدس برپایه سنتی است که تقریباً به قرن دهم، یا چهار قرن بعد از زندگی موسی بازمیگردد. در مقابل، مینیمالیستهای کتاب مقدس مانند فیلیپ دیویس و نیلز پیتر لمچ، به سفر خروج به عنوان یک داستان تخیلی مینگرد که در زمان هخامنشیان یا حتی قبلتر و بدون هیچ اشارهای به موسی تاریخی، ایجاد شدهاست.[۲۰][۲۱]
بحث پیرامون تاریخچه خروج مدتهاست که بدون هیچ نتیجه قطعی، در حال ادامه است. برای مثال مانتو در داستانی تحریف شده که توسط یوسفوس فلاویوس بیان شدهاست، میگوید که موسی در اصل یک کشیش از دین خارج شده به نام یوزارسیف بود که جذام را در خارج از آواریس گسترش داد.
برخی پژوهشگران کتاب مقدس گمان میکنند، حتی اگر داستانهای کتاب مقدس چیزی را که بیشتر شبیه یک فرایند تدریجی مهاجرت و پیروزی بوده، به شکل اتفاقی یک دفعهای به تصویر بکشند، احتمالاً در زیر سنت خروج و سینا، هستهای تاریخی بتوان یافت. بنابرین اصل «بردهداری در مصر»، شرایط تاریخی کنترل امپریالیستی پادشاهی نوین مصر بر کنعان را بعد از فتوحات رامسس دوم بازتاب میکند، که تحت فشار مردمان دریا و فروپاشی عصر برنز به تدریج در طول قرن ۱۲ ام کاهش یافت؛ اسرائیل فینکلشتاین به ظهور شهرکها در تپه مرکزی در حدود سال ۱۲۰۰ به عنوان اولین شهرکهای اسرائیل اشاره میکند.[۲۲]
یک الگوی دورهای از این شهرکهای مرتفع، مربوط به فرهنگ اطراف، پیشنهاد میکند که کنعانیان امروزی، روش زندگی کشاورزی و عشایری را ترکیب کردند. زمانی که قوانین مصری با حمله مردمان دریا فروریختند، تپه مرکزی دیگر قادر به محافظت از جمعیت عظیم عشایر نبود، لذا آنها از چادرنشینی به یکجانشینی روی آوردند.[۲۳][نیازمند شفافسازی]
اما فینکلشتاین بیان میکند، در کتابی که در همان زمان بسیاری از محققان «خروج» بدان اشاره میکردند، مصر در قله شکوه خود به سر میبرد، و دارای مجموعهای از قلعهها برای محافظت از مرزها و ایستگاههای بازرسی به مسیر کنعان بود. این بدان معناست که خروج در مقیاس ذکر شده در تورات غیرممکن بودهاست.[۲۴]
درحالی که داستان عمومی خروج و فتح سرزمین موعود ممکن است در وقایع تاریخی ریشه داشته باشد، نقش موسی به عنوان رهبر بنیاسرائیل در این وقایع قابل اثبات نیست.[۲۵][۲۶][۲۷][۲۸] ویلیام دور با ریشه کنعانی بنیاسرائیل موافق است، ولی محتمل میشمارد که برخی مهاجران مصری به شکل موسی در ۱۲۵۰–۱۲۰۰ فرااردن را ترک کرده باشند.[۲۹]
مارتین نورث بیان میکند که دو گروه مختلف وقایع خروج و سینا را تجربه کردهاند، و هر یک از آنها مستقل از دیگری، داستان خود را انتقال دادهاند، او مینویسد، «داستان کتاب مقدس عبریانی از مصر به کنعان را دنبال میکند که از بافندهای مشترک که زمینهها و سنتهایی مختلف را پیرامون شخصیت موسی ایجاد میکند، ساخته شدهاست.»[۳۰]
«فرضیه کنیت» که در سال ۱۸۷۲ توسط کرنلیوس تیله مطرح شدهاست، فرض میکند که تصویر موسی بازتاب یک کشیش مدین از یهوه است، که دین او به وسیله کنیت، از کنعان جنوبی (ادوم، موأب، مدین) به اسرائیل گسترش یافتهاست. این ایده بر اساس یک سنت قدیمی (ذکر شده در کتاب داوران) است که بیان میکند پدر قانونی موسی یک کشیش از یهوه بود، که یادوارهای از ریشه مدین خدا را حفظ میکرد. درحالی که نقش کنیت در انتقال فرقه بسیار قابل قبول است، دیدگاه تیل دربارهٔ نقش تاریخی موسی در تحقیقات مدرن کمتر مورد حمایت قرار گرفتهاست.[۳۱]
ویلیام آلبرات دیدگاه مطلوبتری در مقابل دیدگاه مربوط به موسی دارد، اساس داستانهای کتاب مقدس را پذیرفته، اما تأثیر قرنها انتقال شفاهی و کتبی را شناسایی کردهاست، که موجب به دست آوردن لایههای یکپارچگی میشود.[۳۰]
موسی در سنتهای دینی[ویرایش]
یهودیت[ویرایش]
در کتب کاذبه یهودی و دسته تفاسیر خاخامی معروف به میدراش، همانند کارهای قانون شفاهی یهودی، یعنی میشنا و تلمود، داستانهای ارزشمند و اطلاعات اضافی دربارهٔ موسی وجود دارد. همچنین موسی در سنت یهودی چندین نام مستعار دارد. میدراش، موسی را به عنوان یکی از هفت شخصیت مقدسی میداند که نامهای متفاوتی داشتهاست.[۳۲] نامهای دیگر موسی عبارت بودند از: یکوتهیل (به وسیله مادرش)، آوی سوکو (به وسیله دایهاش) و شمائیاه بن نتانل (به وسیله مردم اسرائیل).[۳۳] همچنین نامهای تویاه (به عنوان اولین نام)، و لاوی (به عنوان نام خانوادگی)، همان،[۳۴] مچوکیک (قانونگذار)،[۳۵] و اهل گاو ایش[۳۶] نیز به موسی نسبت داده شدهاند.
مورخان یهودی مانند اپولموس که در اسکندریه زندگی میکردند، شاهکار آموزش الفبا به فنیقیها را مشابه افسانههای تحوت به موسی نسبت دادهاند.[۳۷] آرتاپانوس از اسکندریه نه تنها موسی را با توث/هرمس بلکه با موسائس از آتن (که او نامش را معلم اورفئوس مینامد) شناسایی میکند، و تقسیم مصر به ۳۶ منطقه را به او منسوب مینماید. او نام شاهزادهای را که موسی را به عنوان فرزندخوانده فرعون منسوب میکند، آوردهاست.[۳۸]
منابع قدیمی به گمان موسی و گواهی موسی اشاره دارند. در قرن نوزدهم، فردی به نام آنتونیو سریانی متنی لاتین را در میلان پیدا کرد و نامش را گمان موسی گذاشت، اگرچه این متن به گمان موسی یا بخشهایی از گمان که نویسندههای باستانی گفته بودند، ارتباط نداشت، و این ظاهراً یک گواهی است. این واقعه که نویسندههای باستانی گفتهاند، همچنین در نامه یهودا ذکر شدهاست.
یهودیان ارتدوکس موسی را موشه رابنو، اود هاشم، آوی هانویم زیا مینامند. او "رهبر ما موشه"، "بنده خداً و "پدر تمام پیامبران" توصیف شدهاست. از دیدگاه آنها، موسی نه تنها تورات بلکه نسخه (کتبی و شفاهی) و مخفی را دریافت نمود. او همچنین به عنوان بزرگترین پیامبر شناخته میشود.[۳۹]
فراتر از دورهاش، با توجه به اینکه در همهجا ۱۲۰ سال به عنوان بیشترین سن برای فرزندان نوح در نظر گرفته شده، یهودیان معتقدند موسی نیز ۱۲۰ سال عمر کردهاست.
مسیحیت[ویرایش]
برای مسیحیان، موسی –که بیشتر در عهد جدید مورد اشاره قرار گرفتهاست- همانطور که آموزههای مسیح مورد اشاره و شرح قرار گرفته، مظهر قوانین الهی است. نویسندگان عهد جدید اغلب برای شرح مأموریت مسیح، رفتار و گفتار او را با موسی مقایسه میکنند. برای مثال، در اعمال رسولان، ۷: ۳۹–۴۳، ۵۱–۵۳، طرد موسی به وسیله یهودیانی که گوساله سامری را میپرستیدند، با طرد عیسی به وسیله یهودیان مرتبط است.
همچنین موسی در چند پیام از عیسی به تصویر کشیده شدهاست. زمانی که مطابق فصل سوم انجیل یوحنا او نقودیموس فریسی را در شب ملاقات نمود، او مار برنجی موسی را که بنی اسرائیل آن را میدیدند و مورد درمان قرار میگرفتند، با مرگ و رستاخیز خود برای درمان مردم مقایسه نمود. در بخش ششم، عیسی به این ادعای مردم که موسی در صحرا برای قومش گزانگبین فراهم کرد، اینگونه پاسخ داد که او موسی نبود، بلکه خداوند بود. عیسی بیان کرد که او به دست خدا غذای مردم را فراهم نمودهاست.
موسی، به همراه الیاس، در هر سه تغییر عیسی، در انجیل متی ۱۷، انجیل مرقیس ۹، و انجیل لوقا ۹، او را مشاهده نمود. مسیحیان بعدی تشابههای فراوان دیگری بین زندگی موسی و عیسی پیدا کردند، به قدری که عیسی به عنوان دومین موسی شناخته شد. برای مثال فرار مسیح از کشتار بیگناه (نقاشی)/کشتار توسط هیرودیس در بیت لحم مشابه فرار موسی از کشتار نوزادان عبری توسط فرعون است. این تشابهات، برخلاف آنهایی که در بالا مورد اشاره قرار گرفتهاند، در کتاب مقدس بیان نگشتهاند. این مقاله را در نوعشناسی (الهیات) مشاهده کنید.
ارتباط او با مسیحیت مدرن کاهش نیافتهاست. برخی کلیساها موسی را یک قدیس میخوانند؛ و در تقویم مربوط به قدیسهای کلیسای ارتدوکس شرقی، کلیسای کاتولیک و کلیساهای لوتریانی در ۴ سپتامبر به عنوان یک پیامبر برایش جشن میگیرند.[۴۰] در تقویم قدیسان کلیسای آپوستولیک ارمنی، در ۳۰ ژوئیه به عنوان پدر مقدس برایش جشن میگیرد.
اعضای کلیسای عیسی مسیح (بهطور محاورهای به مورمونها مشهورند) در حالت عمومی موسی را به دید سایر مسیحیان مینگرند. اما، علاوه بر قبول تواناییهای مقدس موسی، مورمونها شامل گزیدهای از کتاب موسی به عنوان بخشی از کتاب مقدسشان هستند.[۴۱] اعتقاد بر این است که این کتاب ترجمه نوشتههای موسی بوده و در مروارید گرانقیمت (مورمونیسم) آمدهاست.[۴۲]
قدیسان بعدی بهطور منحصر به فرد معتقدند که موسی بدون مرگ پا به بهشت گذاشتهاست. به علاوه، جوزف اسمیت و الیور کودری بیان کردند که در ۳ آوریل ۱۸۳۶، موسی را در معبد کریتلند دیدهاند.[۴۳]
اسلام[ویرایش]
موسی بیش از هر شخص دیگری در قرآن مورد اشاره قرار گرفتهاست و زندگی اش بیش از هر پیامبر دیگری نقل و بازگو شدهاست.[۴۴] در حالت عمومی، موسی مشابه محمد پیامبر اسلام است[۴۵] و «شخصیت او برخی از موضوعات اصلی دین اسلام را نمایش میدهند»، از جمله «دستور اخلاقی که ما باید خود را تسلیم خدا کنیم.»
موسی در قرآن هم به عنوان نبی و هم به عنوان رسول توصیف شدهاست، رسول نشان میدهد که او یکی از آن پیامبرانی بود که کتاب مقدس و قانون را برای مردم آورد.
هوستون اسمیت (۱۹۹۱)، ملاقاتی بین موسی و محمد را توصیف میکند. او بیان میدارد یکی از رویدادهای مهم زندگی محمد و در نتیجه مسلمانان ۵ وعده نماز روزانه است که ناشی از اوست.[۴۶]
موسی ۵۰۲ بار در قرآن مورد اشاره قرار گرفتهاست؛ آیاتی که به موسی اشاره دارند عبارتند از: بقره ۴۹ تا ۶۱، الاعراف ۱۰۳ تا ۱۶۰، یونس ۷۵ تا ۹۳، اسراء ۱۰۱ تا ۱۰۴، طه ۹ تا ۹۷، الشعرا ۱۰ تا ۶۶، النمل ۷ تا ۱۴، قصص ۳ تا ۴۶، زخرف ۴۶ تا ۵۵، دخان ۱۷ تا ۳۱ و نازعات ۱۵ تا ۲۵ و بسیاری دیگر. اکثر رویدادهای مهم زندگی موسی که در کتاب مقدس نقل شدهاند، بهطور پراکنده در سورههای قرآن یافت میشوند، فقط داستان خضر و موسی در کتاب مقدس وجود ندارد.[۴۴]
درواقع، در قرآن در روایات متعددی به موسی و بنی اسراییل اشاره شدهاست.[۴۷] همچنین امام دوازدهم شیعیان دوازدهامامی نیز از جهت نجات دادن مظلومان و مستضعفان به موسی تشبیه شدهاست.[۴۸]
در داستانهای مربوط به قرآن، خدا به یوکابد دستور میدهد تا موسی را در یک قایق کوچک قرار دهد و او را روانه نیل کند، بنابرین او موسی را بهطور کامل به خداوند سپرد.[۴۴][۴۹] آسیه همسر فرعون (نه دخترش)، او را شناور در آب یافت. او فرعون را متقاعد کرد که او را به فرزندی بپذیرند، زیرا هیچ فرزند دیگری نداشتند.
قرآن بر مأموریت موسی برای دعوت فرعون به سوی خدا[۵۰] و نجات بنیاسرائیل[۴۴][۵۱] تأکید دارد. براساس قرآن، موسی بنیاسرائیل را به ورود به کنعان دعوت نمود، اما آنها علاقهای به جنگ با کنعانیان نداشتند، و از شکست خوردن میهراسیدند. موسی از خدا طلب بخشش نمود و عنوان کرد که او و برادرش هارون از بنیاسرائیل سرکش به دورند.[۵۲]
براساس سنت اسلامی، موسی در مقام نبی موسی در نزدیکی اریحا به خاک سپرده شدهاست.[۵۳]
نام موسی در قرآن ۱۳۶ بار آورده شدهاست.[۵۴]
بهائیت[ویرایش]
در بهائیت، موسی رساننده پیام حق بوده و به اندازه آنهایی که در سایر دورانها ارسال شدهاند، معتبر است.[۵۵] یکی از القاب موسی در بهائیت، «کلیمالله» است.[۵۶] موسی به عنوان هم وارکننده راه بهاءالله و وحی نهاییاش، و معلم حقیقت توصیف شده و آموزههایش درخور مردم دوران خود بودهاست.[۵۷]
پذیرشهای مدرن[ویرایش]
ادبیات[ویرایش]
رمان الواح قانون از توماس من، روایتی از موسی است که شرح آن در سفر خروج در انجیل آمدهاست.
دیدگاه فروید[ویرایش]
زیگموند فروید در آخرین کتاب خود، موسی و یکتاپرستی در سال ۱۹۳۹، بدیهی دانست که موسی یک اشرافزاده مصری و پیرو یکتاپرستی آخناتون بود. به دنبال تئوری مطرح شده توسط منتقدان امروزی، فروید اعتقاد دارد که موسی در صحرا به قتل رسید، و حس جمعی پدرکشی که همواره در قلب یهودیان قرار داشت، ایجاد شد. او نوشت، «یهودیت آیین پدر و مسیحیت آیین پسر شده بود.» ریشه مصری موسی و پیامهایش مورد توجه پژوهشگران فراوانی قرار گرفتهاست.[۵۸]
بر خلاف این دیدگاه، آیین موسی در تمام جنبهها به جز ویژگی اصلی، یعنی پرستش خدای یگانه، با آیین آتونپرستی مختلف است،[۵۹] البته این موضوع برای مثال در مناجات بزرگ با آتن و مزامیر ۱۰۴ بهطور گستردهای مورد بحث قرار گرفتهاست.[۶۰][۶۱] تفسیر فروید از موسی تاریخی این است که او بین تاریخنگاران مورد قبول واقع نشدهاست، و بسیاری به صورت شبهتاریخی به او مینگرند.[۶۲]
نقد[ویرایش]
در اواخر قرن ۱۸ ام، توماس پین دادارباور در کتاب عصر خرد دربارهٔ مدت قوانین موسی اظهار نظر نموده، و اینگونه بیان کردهاست که «شخصیت موسی، همانطور که در کتاب مقدس ذکر شده، بسیار ترسناک است.»[۶۳] او برای اثبات این موضوع به یکی از داستانهای کتاب مقدس اشاره میکند. در قرن ۱۹ام، رابرت اینگرسول ندانمگرا نوشت «... که تمام این ندانمکاریها، بدنامیها، سنگدلیها و کارهای زشت که در کتب پنجگانه عهد عتیق ذکر شدهاند، سخنان خداوند نیستند، بلکه، آنها اشتباهات موسی میباشند.»[۶۴] در قرن بیست و یکم، ریچارد داوکینز خدا ناباور، با توجه به روایتی از کتاب مقدس، به نتیجه رسید که، «نه، موسی الگویی برای اخلاق مدرن نیست.»[۶۴]
هنر تجسمی[ویرایش]
موسی به دلیل قانونگذار بودن، در چند ساختمان دولتی در ایالات متحده به تصویر کشیده شدهاست. در کتابخانه ملی کنگره آمریکا یک مجسمه بزرگ از موسی در کنار مجسمه پولس قرار گرفتهاست. موسی یکی از ۲۳ قانونگذاریست که نقشبرجسته مرمریاش در تالار مجلس نمایندگان ایالات متحده آمریکا در کاخ کنگره قرار دارد. سایر ۲۲ قانونگذار رو به سمت موسی هستند که تنها نقشبرجسته رو به جلوست.[۶۵][۶۶]
موسی هشت بار در کندهکاری حلقه سقف تالار بزرگ دیوان عالی نمایان شدهاست. تصویر او همراه تصویر سایر چهرههای قدیمی مانند سلیمان، زئوس خدای یونانیان، و مینرو الهه عقل و هنر رومیان آمدهاست. سنگفرش شرقی ساختمان دیوان عالی، موسی را درحالی نمایش میدهد که دو لوح در دست دارد. این لوحها ده فرمان حک شده بر درهای بلوطی دادگاه را نمایان میسازند، که به وسیله چهارچوبهای برنزی احاطه شدهاند. یک تصویر بحثبرانگیز درست در بالای سر رئیس عدالت قرار گرفتهاست. در مرکز مجسمه ۴۰ فوتی اسپانیایی لوحی قرار دارد که اعداد رومی ۱ تا ۱۰ را با برخی اعداد مخفی نشان میدهد.[۶۷]
مجسمه میکلآنژ[ویرایش]
مجسمه موسی اثر میکل آنژ در کلیسای سن پیترو در وینکولی رم، یکی از شاهکارهای جهانیست. شاخهای بالای سر مجسمه موسی حاصل ترجمه غلط کتاب مقدس از عبری به کتاب مقدس ولگاته لاتین است. معنی واژه استعمال شده از کتاب خروج «شاخ» یا «تابش» است. تحقیقات مؤسسه باستانشناسی آمریکا نشان میدهد که این واژه زمانی مورد استفاده قرار گرفت که موسی «بعد از دیدن شکوه ایزدی به سمت افرادش برگشت،» و چهرهاش «تابان گشت.»[۶۸] در آثار هنری اخیر یهودی اغلب تابشهایی از سر موسی خارج میشود.[۶۸]
یک نویسنده دیگر توضیح میدهد، «زمانی که سنت جروم عهد عتیق را به لاتین ترجمه کرد، فکر کرد که هیچکس جز مسیح نباید پرتو نور تابش کند؛ لذا از ترجمه دوم استفاده نمود.»[۶۹][۷۰] اما استیفن لنگ اشاره میکند که نسخه جروم موسی را با «تابشهای شبیه به شاخ» توصیف کرد ولی بهطور ناشیانه آن گونه ترجمه کرد که گویا شاخ دارد.[۶۹][۷۰] او همچنین اشاره کرد که به گفته جروم موسی بر روی یک تخت پادشاهی تکیه زده بود، در حالی که موسی نه پادشاه بوده و نه هرگز روی چنین تختی نشده بود.[۶۹][۷۰]
فیلم و تلویزیون[ویرایش]
موسی در فیلم صامت ده فرمان به کارگردانی دومیل، در سال ۱۹۲۳ به بازیگری تئودور روبرتز، در نقش او، به تصویر کشیده شد. در فیلم دیگری با همین نام، یعنی ده فرمان به کارگردانی سیسیل ب دومیل در سال ۱۹۵۶ با بازی چارلتون هستون به موسی پرداخته شدهاست. در سال ۲۰۰۶ نیز یک سریالی تلویزیونی با نام ده فرمان تولید شد.
برت لنکستر در سریال چند قسمتی موسی قانونگذار نقش موسی را بازی کرد. در فیلم تاریخ جهان، قسمت ۱، مل بروکس نقش موسی را بازی کردهاست.[۷۱] بین کینگزلی در انیمیشن ده فرمان محصول سال ۲۰۰۷ گوینده است.
در انیمیشن شاهزادهٔ مصر از محصولات شرکت دریمورکس در سال ۱۹۹۸، موسی با گویندگی ال کیلمر شخصیت اصلی داستان است.[۷۲]
هجرت: خدایان و پادشاهان[۷۳] (به انگلیسی: Exodus: Gods and Kings) یک فیلم خیالپردازی حماسی برگرفته از کتاب مقدس محصول سال ۲۰۱۴، به کارگردانی ریدلی اسکات است. این فیلم به تفسیری از داستان سفر خروج موسی از مصر و هدایت قوم بنیاسرائیل میپردازد. در این فیلم بازیگرانی همچون کریستین بیل، سیگورنی ویور، بن کینگزلی، آرون پل، جوئل ادگورتون و گلشیفته فراهانی به ایفای نقش پرداختند.
جستارهای وابسته[ویرایش]
پانویس[ویرایش]
ترجمه از ویکیپدیا انگلیسی
منابع[ویرایش]
منبع مطلب : fa.wikipedia.org
مدیر محترم سایت fa.wikipedia.org لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.
یعقوب
یعقوب (به عبری: יַעֲקֹב) پسر اسحاق، نوهٔ ابراهیم و برادر همزاد عیسو، از پیامبران توحیدی و سومین شهپدر، در کتابمقدس است که نقش مهمی را در وقایع پایانی کتاب سفر پیدایش بازی میکند. یهودیان مسیحیان، مسلمانان به پیامبری او اعتقاد دارند. در نزد یهودیان با لقب اسرائیل معروف است و در قرآن هم در چند جا،[۱] با این نام از او یاد میشود.
بنا به تورات، یعقوب از دو همسر خود: راحیل و لیه و دو متعه یا همسران فرعیاش: بلهاه و زلفاه، صاحب دوازده فرزند شد که نامهایشان: رئوبن، شمعون، لاوی، یهودا، یساکار، زبولون، دان، نفتالی، اشیر، جاد، یوسف و بنیامین است که به بنی اسرائیل معروف میباشند.
مطابق روایات، یعقوب توسط پدر خود اسحاق نسبت به همه برادران خود و نیز خاندان اسحاق، برتری یافت و برکت گرفت و جانشین وی و ابراهیم شد. اسحاق به او دستور داد از عیسو دور شود و تنها با دختران بینالنهرین (که در آن زمان از باز ماندگان طوفان نوح بودند)؛ ازدواج کند.[۲] و یعقوب نیز چنین کرد.[۳] یعقوب در طول گریزی که از برادرش عیسو داشت، در رؤیا دید که فرشتگان از نردبان به بالا و پایین میروند. در کابالا، نردبان یعقوب به معنی گذر از چهار دنیا است. قرآن هم فرزندان یعقوب یا بنی اسرائیل را «باقیمانده کسانی که با نوح بر کشتیسوار شدهاند»، خواندهاست.[۴]همچنین ابراهیم و پسرش اسحاق در قرآن با لفظ «امام» خوانده شدهاند.[۵] یعقوب در مصر در گذشت ولی از آنجا که به یوسف وصیت کرده بود تا او را در کنعان در مقبره خانوادگی در کنار ابراهیم و همسرش سارا و اسحاق و همسرش ربکا و همسر خود یعقوب لیه خاک کنند، یوسف از فرعون وقت مصر اجازه گرفت و به کنعان رفته و او را در آنجا دفن کرد.[۶]
نام و لقب[ویرایش]
اسرائیل لقب یعقوب است. در اینکه چرا او را اسرائیل گویند اختلاف است. اسرائیل یا ییسائل در عبری از ترکیب دو کلمه سر و اِل تشکیل شدهاست. سر = رئیس، سردار، حاکم، امیر اِل = خدا که در مجموع به معنای سردار الهی یا خلیفه اله است؛ و نام دیگر یعقوب است.[۷]
مفهوم[ویرایش]
یعقوب به معنی تعقیبکننده است.[۸] و[۹] هر چند به معنی ریشه کنکننده نیز آمدهاست.[۱۰]
در ادیان[ویرایش]
در یهودیت[ویرایش]
در سفر پیدایش فصل ۳۲ فقرات ۲۴ تا ۳۰ چنین آمدهاست: ۲۴ و یعقوب تنها ماند و مردی با وی تا طلوع فجر کشتی میگرفت. ۲۵ و چون او دید که بر وی غلبه نمییابد کف ران یعقوب را لمس کرد و کف ران یعقوب در کشتی گرفتن با او فشرده شد. ۲۶ پس گفت: مرا رها کن زیرا که فجر میشکافد. گفت: تا مرا برکت ندهی تو را رها نکنم. ۲۷ به وی گفت: نام تو چیست؟ گفت: یعقوب. ۲۸ گفت: از این پس نام تو یعقوب خوانده نشود بلکه اسرائیل زیرا که با خدا و با انسان مجاهده کردی و نصرت یافتی. ۲۹ و یعقوب از او سؤال کرده گفت: مرا از نام خود آگاهساز. گفت: چرا اسم مرا میپرسی؟ و او را در آنجا برکت داد. ۳۰ و یعقوب آن مکان را فنیئیل نامیده (گفت:) زیرا خدا را روبرو دیدم و جانم رستگار شد. چند مطلبی که در این آیات آمدهاست:
در سایت انجمن کلیمیان تهران آمدهاست: «ماجرای کشتی گرفتن یعقوب با فرشته، یکی از سوء تفاهم هایی است که نسبت به یهودیت ناشی از ترجمه اشتباه برخی مترجمین غیر یهودی کتاب مقدس پیش آمدهاست؛ که بهطور غلط آن را کشتی با خدا ترجمه کردهاند. در تورات سفر پیدایش فصل ۳ آیه ۲۴ میفرماید: و یعقوب تنها ماند و مردی با وی تا طلوع فجر کشتی گرفت. در آیه صریحاً تا کید میگردد که مردی با او کشتی گرفت؛ و البته در چند آیه بعد (آیه ۲۸) میفرماید: زیرا با الوهیم و انسان مجاهده کردی و نصرت یافتی. کلمه الوهیم به مفهوم فرد یا شخصی که دارای قدرت است. از صفات و کنیههای خداوند نیز است و به معنای خدایی که همه نیروها از او منشأ گرفته، بکار میرود. در ضمن الوهیم به معنای فرشته، قاضی، حاکم و . . . نیز است که در ترجمههای غلط موجود در بازار کلمه الوهیم در این آیه خداوند معنی شدهاست که با توجه با آیه ۲۴ که صراحتاً مردی قید میکند اشتباه است و معنای صحیحی فرد قدرتمند یا فرشته میتواند باشد که با توجه به کتاب هوشع نبی فصل ۱۲ آیه ۴ و ۵ که در مورد همین واقعه در آیه ۴ کلمه الوهیم و در آیه ۵ کلمه مَلاخ به معنای فرشته را بکار میبرد الوهیم در این عبارات به معنای فرشته است که طبق باور یهود این فرد، فرشته حامی برادر یعقوب است. در نهایت این را هم باید اضافه کنیم که بر اساس اصول دین یهود خداوند جسم نیست و به ماده نیز شبیه نمیباشد.»[۱۱]
با توجه به کتاب هوشع نبی فصل ۱۲ آیه ۴ و ۵ که در مورد همین واقعه در آیه ۴ کلمه الوهیم و در آیه ۵ کلمه مَلاخ به معنای فرشته را بکار میبرد الوهیم در این عبارات به معنای فرشته است که طبق روایات یهود این فرشته، فرشته حامی برادر یعقوب است.[نیازمند منبع]
بر اساس اصول دین یهود خداوند جسم نیست و به ماده نیز شبیه نمیباشد.[۱۲]
اسرائیل به معنی «آن که با اِل (خدا) کشتی گرفت»، «آنکه بر اِل (خدا) پیروز شد» و از این رو «آنکه همراه اِل (خدا) حکم روایی کرد»[۱۳] لقب یعقوب پسر اسحاق پسر ابراهیم بود. داستان نامگذاری وی عهد عتیق، پیدایش ۳۲:۲۸ چنین آمدهاست:
پیشتر در پیدایش ۲۸:۲۰ یعقوب چنین نذر کرده بود:
بعداً در شعری که موسی برای بنی اسرائیل میخواند به صورت گلایه چنین گفته میشود:
نظر اسلام[ویرایش]
نام یعقوب ۱۶ بار در قرآن تکرار شدهاست. لقب اسرائیل نیز، در قرآن چند جا برای یعقوب آمدهاست.[۱۴] همچنین سورهای به نام «اسراء» در قرآن وجود دارد که نام دیگر آن «بنی اسرائیل» است.
طبری روایتی نقل کرده و آن را مشتق از سری (به معنی حرکت در شب) دانسته و میگوید:چون در داستان اختلاف میان یعقوب و برادرش عیسو ایجاد شد، یعقوب از فلسطین گریخت و به سوی (فدان آرام) رهسپار شد و شبها راه میرفت و روزها مخفی میشد اسرائیل نامیده شد؛ ولی مقتدای ششم شیعیان؛ جعفر صادق در روایتی گفتهاست: اسرائیل به معنای عبدالله است زیرا (اسرا) به معنای عبد است و (ایل) هم نام خدای عزوجل است. در روایت دیگر آمدهاست که (اسرا) به معنای قوِّت است و ایل هم نام خداست و معنای اسرائیل نیروی خداست. همچنین در دعای سمات یعقوب، اسرائیلِ خدا نامیده شدهاست.[۱۵]
جستارهای وابسته[ویرایش]
پانویس[ویرایش]
منابع[ویرایش]
منبع مطلب : fa.wikipedia.org
مدیر محترم سایت fa.wikipedia.org لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.
جواب کاربران در نظرات پایین سایت
مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
ستایش موسوی : من خودم اگه میدونستم نمی امده تو سایت
جواب سوال
۱= هابیل
۲=در برار تهمت دزدی ازسوی برادران
۳=گذشت از خطای دیگران
۴= انفاق بخشی از داشته ها
سوال پنج را نمیدونم
حضرت یقوب به چه عنوان موسی را به منزل دعوت کرد
حضرت یقوب به چه عنوانی حضرت موسی را به خانه اش دعوت کرد
پناه دادن از حضرت فرعون
پرداخت آجر آبیاری
ازدواج با دختران
حضرت یعقوب به چه عنوانی موسی را دعوت کرد
من خودم اگه میدونستم نمی امده تو سایت
سلام من جواب این سوالات رو میخوام
پناه دادن از خطر فرعون
سوال پنج رو میدونید؟