بر اساس قرآن اهل کتاب ساکن مدینه پیامبر را مانند چه کسانی میشناختند
بر اساس قرآن اهل کتاب ساکن مدینه پیامبر را مانند چه کسانی میشناختند را از سایت نکس درجه دریافت کنید.
بهرهمندی تؤامان عقل و وحی در کنار یکدیگر + مسابقه
به گزارش ایکنا، برنامه هفتگی درسهایی از قرآن با سخنان حجتالاسلام والمسلمین محسن قرائتی پنجشنبه، ششم آذرماه ۹۹، با موضوع «عقل و وحی در کنار یکدیگر» از شبکه اول سیما پخش شد. در ادامه مشروح برنامه این هفته درسهایی از قرآن را میخوانید؛
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
موضوعی که در این دور و بر نیم ساعت صحبت میکنیم مسئله مهمی است. اینکه ما چقدر میتوانیم به عقلمان تکیه کنیم؟ این یک مسئله است. عقل، تعقل لازم، اما ما را از وحی بینیاز نمیکند.
موضوع بحثمان این است، بسم الله الرحمن الرحیم، هم عقل، هم وحی. عقل، لازم ولی کافی نیست. افرادی دو کلمه درس میخوانند، با اینکه حالا قرآن میگوید: درسهایی که خواندی کم است و یکوقت فکر نکنی خبری جایی هست. پنجاه کتاب خواندی دیپلم شدی، صد تا خواندی لیسانس شدی، 150 تا خواندی فوق لیسانس شدی. بیشتر خواندی، بگو آیتاللهالعظمی، علامه دهر، قرآن به همه باسوادها یک لقبی داده است که «وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا» (اسراء/85) آیه قرآن است. «الا قلیلا» یعنی همه شما با هم یک ذره سواد دارید. همه با هم، نه یکی یکی، «وَ ما أُوتِیتُمْ» تُم یعنی همه با هم، «وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا» تازه نگفته «وَ ما أُوتِیتُمْ العلم»، «مِنَ الْعِلْمِ» یعنی یک ذره از علم، یک گوشهای از علم، من این بحث را برای چه مطرح میکنم؟ برای اینکه افرادی وقتی میگویند: امام صادق گفته، پیغمبر گفته، میگویند: درست است اینها محترم هستند و مقدس هستند اما ما خودمان عقل داریم. امروز میخواهم ثابت کنم عقل کافی نیست. لازم است.
پشیمانیها، نشانه کافی نبودن عقل بشر
دلایلی که بنده امروز دارم، 1- اگر عقل به تنهایی کافی بود، پس چرا، پس این همه 1- پشیمانی برای چیست؟ یک انسان چقدر در عمرش پشیمان میشود؟ دهها و صدها بار پشیمان میشود، پشیمان است یعنی چه؟ یعنی تشخیصم درست نبود، نمیشود گفت: آقا برو هرچه تشخیص دادی عمل کن، ممکن است بد تشخیص بدهد. این همه پشیمانی، 2- اگر عقل کافی بود این همه پشیمانی، اگر عقل کافی بود این همه طلاق برای چیست؟ طلاق یعنی چه؟ یعنی کلی حرف زدیم، تلفن کردیم، اس ام اس، مهمانی، رفتیم خانه آنها و آنها آمدند خانه ما، مشورت کردیم، تحقیق کردیم. آخر هم میفهمیم نه آن چیزی که تو میخواستی نیست. پشیمانی دلیل بر این است که عقل کافی نیست. لازم است ولی کافی نیست. برای عقل مثل قشنگی دارم، میگویم: عقل مثل ترازوی طلافروشهاست. طلا فروشها ترازو دارند اما میشود با آن هندوانه و کاهو کشید. خیار و بادمجان کشید، ترازو هست ولی کم میآورد. این یک مسئله...
اگر عقل کافی بود، این همه دعا برای راه مستقیم برای چیست؟ ما هفده رکعت در شبانهروز نماز میخوانیم. هفت رکعتش سبحان الله والحمدلله است. ده رکعتش سوره حمد است، در سوره حمد دائم میگوییم: «اهدنا الصراط المستقیم» نه برای خودمان، برای همه. نمیگوییم: «اهدنی» میگوییم: «اهدنا» آخر «اهدنی» یعنی مرا هدایت کن. ممکن است بگویی خوب تو عقلت نمیرسد اما جامعه فرهیختگان و دانشمندان دارند. «اهدنا» یعنی همه را هدایت کن. یعنی بزرگها هم اشتباهات بزرگی میکنند. در زمین دنبال فرشته نگردید، دنبال معصوم نگردید. خود مجلس شورای اسلامی عقلای مملکت هستند که رأی مردم را دارند، چقدر قانون میگذارند، بعد میبینی قانون تبصره پیدا میکند، موادش اضافه میشود. تبصرههایش اضافه میشود. بازنگری میشود و تغییر و تکمیل پیدا میکند. صبح نیروی انتظامی میگوید: خیابان یک طرفه است و فردا میگوید: نخیر دو طرفه هست.
اشتباه در تشخیص، نشانه کافی نبودن علم بشر
چند شب پیش ایام کرونا، یکی از فوق تخصصها را در تلویزیون آوردند، گفتند: پیشبینی شما چیست؟ یک جملهای گفت ما پای تلویزیون خیلی خندهمان گرفت، گفت: تا حالا هرچه متخصصین و فوق تخصصها گفتند، کرونا طور دیگر عمل کرده است. مثلاً گفتیم: هوا گرم شود خوب میشود. گرم شد خوب نشد. گفتیم: چنین شود... این کرونا هی مشت ما را باز میکند، یک چیزی به مردم میگوییم که خلافش درمیآید. این دیگر، اینها آدمهای متدین، باسواد، عاقل، فرهیخته، دانشمندان ما هستند ولی عقل هم دارند. درس خواندند، زحمت میکشند و دلسوز هم هستند. ولی کافی نیست. ما در هر نمازی باید اهدنا بگوییم. ما را هدایت کن. خدا انشاءالله قسمت کند کاظمین زیارت امام جواد بروید، بعد از زیارت یک دعا دارد. دعا این است میگوید: خدایا، «الهی ارنی» ارنی یعنی نشانم بده، «اللَّهُمَّ أَرِنِی الْحَقَّ» خدایا حق را نشانم بده، «حَقّاً» حق را حق ببینم، «و الباطل باطلا» باطل را باطل ببینم. طوری که حق را حق ببینم و باطل را باطل. گاهی آدم فکر میکند در جاده آب است. جلو میرود میبیند آب نیست، سراب است. آفتاب به آسفالت خورده، آدم خیال میکرد آب است. خدایا نشان بده، حق را حق ببینم و باطل را باطل ببینم. چقدر تحصیلاتی میکنند، پژوهشهایی میکنند، آخر عمرشان میگویند: که چی؟ چه مشکلی با این تحقیق من حل شد؟ عمرم را صرف کردم چه شد؟ حضرت امیر دقیقه آخر عمر را میگوید در چه فکری هستیم. در نهجالبلاغه.
دقیقه آخر میگوید: «فیما» یعنی در چه چیزی، [پای تخته] «فیما أفنیتُ عمری» گاهی ممکن است انسان عمرش را فدای چیزی بکند، رشته علمی مهم، اما پیر که شد بگوید: مثلاً از این لازمتر نبود؟ این مشکل را چه مشکلی حل کرد؟ خیلی مهم است که ما هم باید درس بخوانیم، هم باید فکر کنیم و مشورت کنیم و از بزرگانمان استفاده کنیم و هم نیاز داریم خدا دست ما را بگیرد. من نباید بگویم دیشب خواب کردم، مطالعه کردم و بحثم را جور کردم، الآن میروم پشت تلویزیون با مردم صحبت میکنم. «اگر آنی کند نازی *** فرو ریزد قالبها» ممکن است همینطور نوشته دستمان باشد، یادمان برود.
من سراغ دارم کسی را که حدود هشتاد سال داشت زد به گریه، گفتند: چرا گریه میکنی؟ گفت: خانهام را گم کردم، در خیابانی که خانهاش بود، در همان خیابان بود نمیدانست خانهاش این کوچه است یا آن کوچه.
شناخت کافی نیست، ایمان لازم است
مسئله دیگر اصلاً به ما گفتند: «فَاسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ» (نحل/ 43) از کارشناسها سؤال کنید. اگر عقل ما کامل بود، چرا دستور به «فَاسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ» دادند؟ علم کافی نیست، به چه دلیل؟ قرآن آیه دارد، میگوید: علمای یهود و نصاری، نام و نشان پیغمبر ما را در تورات و انجیل خودشان دیده بودند. نام و نشان را در تورات و انجیل دیدند، چنان پیغمبر اسلام را میشناختند، گویی پدر بچهاش را میشناسد. «یعرفونه» عربیهایی که میخوانم قرآن است. «یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ» (بقره/146) یعنی علمای یهود پیغمبر اسلام را بخاطر نشانههایی که در تورات و انجیلشان بود میشناختند. مثل اینکه بچهشان را میشناختند. «یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ» ولی قبول نکردند. یک آیه در قرآن داریم میفرماید: «وَ جَحَدُوا بها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ» (نمل/14) از بن دندان، از صمیم قلب میشناسد اما لج میکند.
یک آیه دیگر هم بخوانم. این آیهها، آیههای قشنگی است. میگوید: چند جا میفرماید: «مِنْ بَعْد ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ» (بقره/145) «مِنْ بَعْد ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ» یعنی علم داشت، میدانست، بلد بود. گوش نمیداد. چه کسی است که نداند پرخوری ضرر دارد. اصلاً یک نفر روی کره زمین هست بگوید: نه، پرخوری ضرر ندارد. ولی خوب چقدر پرخور داریم؟ همین که فهمیدیم پرخوری ضرر دارد علم کافی است؟ اگر کافی است نباید کسی مریض شود. ما در قرآن آیاتی داریم میگوید: «لَلَجُّوا فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ» (مؤمنون/75) لجبازی یعنی چه؟ یعنی من بلدم، میفهمم. نمیخواهم گوش بدهم. لجاجت یعنی چه؟ قرآن آیاتی دارد میگوید: «لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بها» (اعراف/179) میفهمد ولی تمکین نمیکند.
درخواست نابجای بنیاسراییل از حضرت موسی علیهالسلام
حضرت موسی تحت تعقیب قرار گرفت، به امر خداوند فرمود: از منطقه بیرون برو. رفت با جمعیتش رسیدند به آب و دریا، یک مرتبه دیدند که فرعونیان با لشگر اینها را دنبال میکنند، موسی گفت: چه کنم؟ جلوی من دریاست و پشت سرم دشمن است. خدا گفت: عصایت را به آب بزن. عصایش را به آب زد و آب روی هم سوار شد، معجزه شد. کف دریا خشک شد. یهودیها رد شدند. آن طرف آب همین یهودیهایی که از درون دریا دیدند با چشمشان دریا خشک شد و رفتند، آن طرف دریا یک گروهی را دیدند که اینها بت پرست هستند. به موسی گفتند: شما نمیتوانی یک بت برای ما درست کنی؟ به حضرت موسی که آمده مردم را به خدا دعوت کند، گفتند. مثل اینکه آدم به یک آیتالله بگوید: میشود شما یک لیوان شراب برای ما بیاوری؟ آیتالله برای شما شراب بیاورد؟ حضرت موسی برای شما بت بسازد؟ قرآن میگوید: «اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ» (اعراف/138) ببین چطور اینها بتپرست هستند؟ یک بتی هم تو برای ما درست کن. یعنی انسان با چشم خودش معجزه را میییند. اما فوری فراموش میکند.
خود شما چرا راه دور برویم؟ چند بار تا حالا قول دادی و زیرش زدی؟ قرآن اینقدر گله میکند، از افرادی که در یک شرایطی قول میدهند زیرش میزنند. دو نمونهاش را برای شما بگویم. قرآن میفرماید: «حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِیفاً» (اعراف/189) و خانم حامله میشود. ولی خوب هنوز سنگین نشده است. عروس و داماد با هم دعا میکنند. خدایا یک اولاد صالحی به ما بده، «رَبَّهُما لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً» اگر خدا یک اولاد صالحی به ما بدهد، «لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ» ما شکر میکنیم. «فَلَمَّا آتاهُما» همین که خدا یک اولاد صالح به آنها داد، «صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ» میگویند: نه این فلان ویتامین بود. فلان دکتر بود. یادش میرود خدا بود. میگوید: دکتر بود، آمپول بود، این غذا را خوردم و نمیدانم از این حرفها، تا نزاییده یک جور دعا میکند، زایید جور دیگر...
این طرحهایی که مثلاً کشورهای پیشرفته دارند همه درست است؟ اینها پشیمان نمیشوند. قانون خودشان عوض نمیشود؟ در کل دنیا رأی و انتخابات است. وقتی رأی و انتخابات است دور دوم که رأی نمیدهند معنایش چیست؟ کسی به رئیس جمهوری، مسئولی رأی میدهد و بار دوم دیگر رأی نمیدهد. اینکه بار دوم رأی نمیدهد پیامش چیست؟ پیامش این است که بابا اشتباه کردم و تشخیصم درست نبود. با چه جرئتی و جسارتی عدهای میآیند میگویند: ما به عقلمان رجوع میکنیم. ما عقل داریم؟ کافی است؟ عقلمان کم میآورد. ما باید دستمان را در دست وحی بگذاریم. با عقل فکر کنیم و از وحی کمک بگیریم.
استمداد از اولیای خدا برای انتخاب راه درست
با مردم مشورت کنیم و تصمیم را خودمان بگیریم. پس چرا این را میگویند؟ این بخاطر این است که میخواهند دست را از درون دست دربیاورند. یعنی بچهای که میخواهند گول بزنند اگر دستش در دست پدر و مادرش باشد نمیشود او را ربود. اینها هی باید یک آدامسی، شکلاتی، بستنی باشد یک جوری این بچه را از پدرش جدا کنند تا ربودن و دزدیدن بچه آسان شود. بری فکر دزدی اول باید دستمان را از دست پدرمان برداریم. یک بچه که دستش در دست پدرش است، بیمه است. به همین خاطر گفتند: «ولایة علی بن ابی طالب حصنی» حصن با ح جیمی و صاد، یعنی قلعه، ولایت علی قلعه است. یعنی کسی که در قلعه باشد حفظ میشود. فرق بین قلعه و زندان چیست؟ قلعه را از درون در را میبندند. زندان را از بیرون قفل میکنند. شما اگر دستت در دست امیرالمؤمنین(ع) باشد، در دست امام معصوم باشد، بیمه هستی. یعنی کسی کارت ندارد. دستت را برداشتی طاغوتها سراغت میآیند. این توت تا به درخت چسبیده شیرین است، وقتی زمین افتاد هم خاکی میشود و هم مورچهها دورش جمع میشوند. «اولیائهم الطاغوت» آدم اگر دنبال ولی خدا نباشد رهبرانش طاغوت هستند. طاغوتها هم هر ساعتی یک هوسی دارند. تعقل لازم است اما نمیشود به کسی گفت: هرچه تشخیص دادی. عقل ما به تنهایی کافی نیست. این برای عروس و داماد بود وقتی بچهدار شوند.
در مورد پول خرج کردن هم یک آیه در قرآن داریم. میگویند: خدایا اگر وضع ما خوب شد، وضع مالی ما خوب شد خمس میدهم، زکات میدهم. اما وضعش خوب میشود یادش میرود.
بدعهدیهای انسان با خدا
شخصی به نام ثعلبه، کشاورزیاش توسعه پیدا کرد. آمد خدمت حضرت و گفت: یا رسول الله! من میخواهم کشاورزیام را توسعه بدهم. فرمود: این مقداری که داری برایت کافی است و صلاحت نیست توسعه بدهی. گوش نداد و رفت توسعه داد و وقتی درآمدش سرشار شد. حضرت کسی را فرستاد که زکات بدهد. گفت: نمیدهم. قرآن در مورد اینها میگوید: اینهایی که قول میدهند و عمل نمیکنند «نِفاقاً فِی قُلُوبهِمْ» (توبه/77) تخم نفاق در دل اینها کاشته میشود. چون با خدا قرار میبندند و زیرش میزنند. اینها منافق میشوند، یک چیزی میگویند، منافقین اول انقلاب بعضی یادشان است. اول عکس امام خمینی را قاب کردند زیر عکس امام خمینی هم آرم منافقین بود. مجاهدین خلق، آن زمان، ولی بعد در مقابل امام ایستادند. اول با عکس امام جلو میآیند و بعد...
گفت: خدایا اگر وضعم خوب شود «لنصدقنّّ» من زکات میدهم اما همین که وضعش خوب شد، از طرف پیغمبر آمدند زکات بگیرند گفت نمیدهم. مگر ما از اقلیتهای مذهبی هستیم که باید جزیه بدهیم، ما نمیدهیم. خود ما قول دادیم و عمل نکردیم. قرآن مکرر این را گفته است، که «فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ» (عنکبوت/65) در کشتی سوار میشود گرفتار موج میشود، میترسد خفه شود. یا الله، یا الله، «فَلَمّا نَجّاهُمْ إِلَی...» ما عقلمان و تشخیصمان ناقص است و به اولیای خدا نیاز داریم. متأسفانه بعضی نمیدانم در چه شرایطی قرار میگیرند.
ابتدا شناخت درست، سپس اقدام و عمل
اینکه قرآن میگوید: «یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبعُونَ أَحْسَنَهُ» (زمر/18) این هم گاهی یدک میکشند. نکات قشنگی از این قرآن استفاده میشود. میگوید: «فَبَشِّرْ عِباد» [پای تخته] بشارت بده، «بَشِّر» بشارت بده، خبر خوشحالی. «عباد» بندگان مرا بشارت بده. عباد چه کسانی هستند؟ کسانی هستند که «الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبعُونَ أَحْسَنَهُ» این آیه چه میگوید؟ میگوید: بندگان خوب من کسانی است که حرف را که شنیدند هرکدام بهتر است قبول میکنند. یعنی این دستاویز است که پس ما به عقلمان رجوع کنیم.
آیه را باید قشنگ شکافت. اول گفته: «عباد» این عباد وقتی هست یعنی عبادی. اول انسان باید بنده خدا باشد تا انتخاب کند. کسی اگر بنده شیطان و نفسش باشد هرچه خوشش میآید. اگر کسی عاشق دختر یا پسری شده باشد، هرچه میگویند: این پسر چنین است میگوید: من دوستش دارم. اینکه نمیتواند تشخیص احسن بدهد، این عاشق است. بنده خدا نیست، بنده شهوت خودش است. پس باید عبد باشد، یعنی بنده او نه بنده نفس، عباد باید باشد. «یستَمعون» نه «یسمعون» فرقش چیست؟ «یَسمعون» یعنی گوش بدهند، هرچه به عقلشان رسید عمل کنند. «یسمعون» یعنی گوش بدهند انتخاب کنند. «یستمعون» یعنی دل بدهند، خوب گوش بدهند. تحقیق و پژوهشی باشد. [پای تخته] با شناخت عمیق، «یستمعون» یعنی شناخت عمیق وگرنه میگفت «یسمعون». «قول» نه قائل، نگفته: گوینده کیست. حرف چه میگوید؟ یعنی شخصیت زده نباش که چون سازمان گفته، چون حزب گفته، چون فلانی گفته، حرف بزن. منطق، نه انسان. به منطق توجه شود.
«فَیَتَّبعُونَ» یعنی علمی به درد میخورد که دنبالش عمل شود. این ف یعنی فوری، وقتی یاد گرفتی فوری عمل کن. همه اینها حرف دارد. درست است میگویند: گوش بده هرچه عقلت گرفت و پسندید عمل کن. اما انسان باید اول بنده خدا باشد. به بچه نمیشود گفت سر سفره هرچه دوست داری بخور، باید اول بچه غذا را بشناسد و خیر و شر خود را از دکتر حاذق بشنود. از پدر و مادر دلسوز بشوند. بعد بگوییم حالا فهمیدی، این ضرر دارد این... برو سفر سفره غذا بخور. باید اول بنده خدا باشیم، باید حرف را خوب گوش بدهیم. باید شخصیت زده نباشیم. باید بعد از یاد گرفتن فوری عمل کنیم. علمی را یاد بگیریم که قابل پیروی باشد. اطلاعات ما در سطحی باشد که قدرت تشخیص احسن و غیر احسن را داشته باشیم، این بحث امروز ما چه شد؟
عقل روی چشم، اصلاً در روایات ما باب اول باب عقل و جهل است. در قرآن چقدر در مورد عقل صحبت شده است. عقل خیلی مهم است، خیلی مهم است، خیلی مهم است اما کافی نیست. کنارش باید استمداد کنیم و پیروی کنیم، ایمان به خدا و اولیای خدا و دستور ما از اولیای خدا باشد. اولیای خدا هم ادعایی نیست. من با امام زمان رابطه دارم و این حرفها قدیم هم بوده است. در قرآن یک آیه داریم میگوید: «یُوحی إِلَیَ» (انعام/50) میآمدند میگفتند: به ما وحی شده است. در حالی که «لم یوحی» نخیر وحی نشده است. این یعنی چه؟ یعنی مدعیان دروغین، من با امام زمان رابطه دارم. من با جن رابطه دارم. من با چه رابطه دارم. باید مستند باشد.
کسی را سراغ دارم نقل کرد که نجف رفت و گفت: یا علی ما آمدیم زوار تو هستیم. من امشب، یکی دو شب که نجف هستم میخواهم خواب ببینم، بیا به خوابم و بگو: مرجع تقلید اعلم کیست؟ من میخواهم ببینم از چه کسی تقلید کنم؟ به او گفتم: چه کسی گفته باید مرجع تقلید را خواب ببینی. یا باید قدرت تشخیص داشته باشی. قدرت این است بفهمی اعلم کیست یا ببینی علما مثلاً نظرشان به اعلمیت کیست. مثلاً اگر خواب ببینی، خواب برای شما حجت است؟ خواب ارزش ندارد. یکی از بزرگان خواب دید که فردا در... چون مقارن بدی پیدا کرد این را نمیگوییم. اجمالاً خواب ارزش ندارد.
خدایا یک دعاست میگوید: «لا تکلنی الی نفسی طرفة عین» به اندازه یک چشم به هم زدن مرا به خودم واگذار نکن. بعد میگوید: نه نه بالاتر، «لا اقل من ذلک و لا اکثر» کمتر از یک چشم به هم زدن مرا به خودم واگذار نکن. یک آمین بگوییم. خدایا همه مشکلات را برطرف بفرما، لغزشهای ما را ببخش. عیبهای ما را برطرف کن. بالاترین درجه عقل با استمداد به بهترین سبک وحی نصیب ما بفرما.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
سؤالات این هفته:
1- آیه 85 سوره اسراء، به چه امری تأکید دارد؟
1) عظمت علم بشر
2) اندک بودن علم بشر
3) بیارزش بودن علم بشر
2- آیه 43 سوره نحل، به چه کاری سفارش میکند؟
1) پرسش از کارشناسان
2) پرسش از پیامبران
3) پرسش از والدین
3- بر اساس قرآن، اهل کتاب ساکن مدینه، پیامبر را مانند چه کسی میشناختند؟
1) مانند پدران خود
2) مانند برادران خود
3) مانند فرزندان خود
4- آیه 14 سوره نمل، به چه گروهی اشاره دارد؟
1) به حقانیت پیامبر یقین دارند
2) حقانیت پیامبر را انکار میکنند
3) هر دو مورد
5- بر اساس قرآن، شرط پیروی از بهترین قول کدام است؟
1) دوری از هوی و هوس
2) تحقیق و بررسی کامل
3) هر دو مورد
علاقهمندان میتوانند از طریق بخش مسابقات سایت www.Qaraati.ir و یا صرفاً ارسال اعداد گزینه صحیح بهصورت یک عدد پنج رقمی، از چپ به راست (مانند ۲۳۱۲۳) به سامانه پیامکی ۳۰۰۰۱۱۴ در این مسابقه شرکت کنند.
منبع مطلب : iqna.ir
مدیر محترم سایت iqna.ir لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.
اهل کتاب
اهل به معنای سزاوار و شایسته، خاندان، خانواده، اُنس، اختصاص و تعلق داشتن به چیزی است.[۱]از این رو با اضافه شدن به کتاب معنای «وابستگان به کتاب» میدهد. چون مقصود از کتاب در اینجا کتاب آسمانی است، «اهل کتاب» به معنای صاحبان کتاب آسمانی و پیروان ادیان الهی است. البته این تعبیر در قرآن و فرهنگ اسلامی برای مسلمانان بکار نمیرود. گزینش این اصطلاح که گویا نخستین بار در قرآن آمده،[۲] بدین جهت است که وجود کتاب های آسمانی وجه مشترک همه ادیانالهی است و راه را برای مدعیان ادیان بر ساخته میبندد.
اصطلاح اهل کتاب 31 بار در 31 آیه از 9 سوره قرآن و بیش از همه در سوره آل عمران (12 بار) بکار رفته است. این موارد عبارتند از: (سوره بقره/2، 105، 109؛ سوره آل عمران/3، 64 ـ 65، 69 ـ 72، 75، 98 ـ 99، 110، 113، 119؛ سوره نساء/4، 123، 153، 159، 171؛ سوره مائده/5، 15، 19، 59، 65، 68، 77؛ سوره عنکبوت/29، 46؛ سوره احزاب/33، 26؛ سوره حدید/57، 29؛ سوره حشر/59، 2، 11؛ سوره بینة /98، 1، 6)
قرآن کریم از اهل کتاب با تعبیرهای دیگری نظیر: «الَّذینَ اوتواالکِتبَ» (سوره بقره/2، 101، 144 ـ 145؛ سوره آل عمران/3،19)، «اَلَّذینَ ءاتَینهُمُ الکِتب» (سوره بقره/2،121، 146)، «الَّذینَ اُوتوا نَصیبـًا مِنَ الکِتب» (سوره نساء/4،51) نیز یاد کرده و با اختصاص بخش قابل توجهی از آیات و خطاب های خود، صف آنان را از صف بتپرستان جدا ساخته است. (سوره حج/22،17؛ سوره مائده/5،69؛ سوره بقره/2،62) در آیات مربوط به اهل کتاب، روی سخن با یهود و نصارا و گاه یکی از آن دو است. در برخی آیات بر اثر انکار رسالت پیامبر گرامی اسلام یا نفوذ شرک در عقاید اهلکتاب به آنان «کافر» نیز گفته شده است.(سوره بقره/2، 105؛ سوره بینة/ 98، 1)
کاربرد اصطلاح اهل کتاب در برابر «اُمّی»ها و دعوت هر دو گروه به توحید، نشان میدهد که ساکنان شبه جزیره عرب در آستانه بعثت پیامبر اسلام به این دو گروه عمده تقسیم میشدهاند: «...وقُل لِلَّذینَ اوتواالکِتبَ والاُمِّیِّینَ ءَاَسلَمتُم فَاِن اَسلَموا فَقَد اهتَدَوا واِن تَوَلَّوا فَاِنَّما عَلَیکَ البَلغُ...». (سوره آل عمران/3،20) اقلیت پراکنده اهل کتاب که یهودیان و مسیحیان بودهاند، با برخورداری از کتاب آسمانی، تعالیم دینی مکتوب و نیز عالمانی آشنا به خواندن و نوشتن از برتری فرهنگی نسبت به «امی»ها برخوردار بودهاند. امّیها که دین رایج آنان بتپرستی بوده است فاقد کتاب دینی و ادبیات نوشتاری در حوزه دینی و اغلب ناآشنا به خواندن و نوشتن بوده، برتری فرهنگی اهل کتاب را پذیرفته بودند. مراجعه آنان به اهل کتاب درباره صحت و سقم ادعای پیامبر اسلام مؤید این معناست.
مصادیق اهل کتاب
بررسی آیات مربوط و شأن نزول آنها نشان میدهد که یهود و نصارا، مصداق روشن اهل کتاب از منظر قرآناند و تورات و انجیل کتاب آسمانی آنان است. قرآن با استناد به نزول تورات و انجیل در زمان بعد از حضرت ابراهیم علیه السلام، احتجاج اهل کتاب بر سر یهودی یا نصرانی بودن آن حضرت را نابخردانه خوانده و نفی میکند: «یاَهلَ الکِتـب لِمَ تُحاجّونَ فی اِبرهیمَ وما اُنزلَتِ التَّورةُ والاِنجیلُ اِلاّ مِن بَعدهِ اَفَلا تَعقِلون». (سوره آل عمران/3،65) نفی ارزش و بیپایه و اساس خواندن دین و آیین اهل کتاب بدون اعتقاد و عمل به تورات و انجیل نیز به روشنی نشان میدهد که مصداق مورد اشاره آن، پیروان این دو کتاباند: «قُل یاَهلَ الکِتب لَستُم عَلی شَیء حَتّی تُقیموا التَّورةَ والاِنجیلَ و ما اُنزلَ اِلَیکُم مِن رَبّکُم...». (سوره مائده/5،68)
اگر اهل کتاب، مصداق دیگری داشت باید از کتاب آسمانی سومی نیز در کنار تورات و انجیل یاد میشد. مورد خطاب بودن یهود و نصارا یا یکی از آن دو در همه کاربردهای اهل کتاب نیز مدعای یاد شده را تأیید میکند. (برای نمونه: سوره نساء/4،153، 171؛ سوره مائده/5، 65 ـ 66؛ سوره حشر/59،11)؛ اما اهل کتاب بودن صابئیان و مجوسیان هیچ مستند قرآنی ندارد و فقط یاد کرد آنان در کنار یهود و نصاراست که چنین پنداری را پدید آورده است: «اِنَّ الَّذینَ ءامَنوا والَّذینَ هادوا والصّبینَ والنَّصری والمَجوسَ والَّذینَ اَشرَکوا اِنَّ اللّهَ یَفصِلُ بَینَهُم یَومَ القِیمَةِ...».(سوره حج/22،17)
برخورد اهل کتاب با اسلام و مسلمانان
در عصر نزول قرآن اهل کتاب در مناطقی از شبه جزیره عرب از جمله در شهر یثرب زندگی میکردند. آنان ضمن مباهات به داشتن کتاب آسمانی و پیروی از پیامبران بزرگی چون حضرت موسی و حضرت عیسی علیهماالسلام خود را برتر از اعراب بتپرست، مشرک و فاقد کتاب آسمانی میدانستند، بر همین اساس رعایت نکردن امانت درباره اموال آنان و تصرف در آن را جایز شمرده، آن را به حکم خداوند نسبت میدادند: «و مِن اَهلِ الکِتب... و مِنهُم مَن اِن تَأمَنهُ بدینار لایُؤَدّهِ اِلَیکَ اِلاّ مادُمتَ عَلَیهِ قائِمـًا ذلِکَ باَنَّهُم قالوا لَیسَ عَلَینا فی الاُمِّیِّینَ سَبیلٌ...»[۳]. (سوره آل عمران/3،75)
آنان گرچه دچار اختلاف شده (سوره آل عمران/3،19)، گاه دست به تحریف کتاب آسمانی خود میزدند (سوره بقره/2،79)، با این حال همه با توجه به بشارت های ظهور و نیز اوصافی که از پیامبر آخرالزمان در کتاب های خود دیده بودند او را بسان فرزندان خود میشناختند (سوره بقره/2،146) و آمدن چنین پیامبری را انتظار کشیده، آمدن او را به دیگران بشارت میدادند با این گمان که از میان آنان برانگیخته خواهد شد؛ اما چون پیامبر موعود از میان اعراب (امی) ظهور کرد، تنها از اینرو که از میان آنها برگزیده نشده، نه تنها رسالت او را انکار کردند (سوره بقره/2،89 ـ 90) بلکه دست به تحریف زدند و همه نشانهها و بشارت های او را در کتاب های آسمانی خود تغییر دادند. (سوره مائده/5،13)[۴]
دستهای از آنان (یهود) چنان به دشمنی خود ادامه دادند که به سرسختترین دشمنان پیامبر صلی الله علیه و آله و مسلمانان تبدیل شدند. (سوره مائده/5،82) آنان (یهودیان مدینه) برای نابودی اسلام توطئهها چیدند و با منافقان و مشرکان همداستان شده (سوره آل عمران/3،111؛ سوره مائده/5،41)، سرانجام به جنگ تمام عیار با مسلمانان برخاستند که به شکست و کوچاندن آنان از مدینه انجامید.[۵] (سوره حشر/59،2)
اهل کتاب در برخورد با اسلام دو هدف عمده داشتند:
آنان این اهداف را به صورت های ذیل دنبال میکردند:
انکار رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله
اهل کتاب بر اساس نام و خصوصیات ذکر شده در تورات و انجیل پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را همانند فرزندان خود دقیق و روشن میشناختند: «اَلَّذینَ ءاتَینهُمُ الکِتبَ یَعرِفونَهُ کَما یَعرِفونَ اَبناءَهُم» (سوره بقره/2،146؛ سوره انعام/6،20)[۶]؛ اما هنگامی که آن حضرت برانگیخته شد، گروهی از آنان او را انکار کرده به رغم آگاهی از حقانیت اسلام و قرآن، آموزههای آن را نادیده گرفته، تجاهل کردند: «...نَبَذَ فَریقٌ مِنَ الَّذینَ اوتواالکِتبَ کِتبَ اللّهِ وراءَ ظُهورِهِم کَاَنَّهُم لایَعلَمون». (سوره بقره/2،101)
لجاجت در درخواستهای باطل
اسلام با اهل کتاب از در مدارا وارد شد؛ اما آنان به این مدارا و مسالمت تن درنداده با لجاجت نه تنها به پیامبر ایمان نیاوردند، بلکه بر پیروی آن حضرت و مسلمانان از آیین آنان اصرار داشتند.(سوره بقره/2،120) گروهی (یهود)[۷] از پیامبر، فرود آوردن کتابی مستقل را به صورت معجزه از آسمان درخواست میکردند: «یَسـَلُکَ اَهلُ الکِتب اَن تُنَزّلَ عَلَیهِم کِتبـًا مِنَ السَّماءِ فَقَد سَاَلوا موسی اَکبَرَ مِن ذلِکَ...». (سوره نساء/4،153)
لجاجت معاندانشان - [۸] بر کفرورزی چنان بود که به تصریح قرآن اگر هر آیه و معجزه الهی برایشان آورده میشد تن به ایمان نمیدادند: «ولـَئِن اَتَیتَ الَّذینَ اوتواالکِتبَ بکُلِّ ءایَة ما تَبعوا قِبلَتَکَ». (سوره بقره/2،145)
کتمان حق
کافران اهل کتاب در گفتگو یا مناظره با مسلمانان و به رغم آگاهی و اذعان به حقانیت اموری چون بعثت پیامبر اسلام و تغییر قبله[۹] آن را پنهان میساختند: «و اِنَّ فَریقـًا مِنهُم لَیَکتُمونَ الحَقَّ وهُم یَعلَمون». (سوره بقره/2،146)
تلاش برای منحرف ساختن مسلمانان
گروهی از اهل کتاب چنان در آتش حسادت هدایت یابی مسلمانان و نعمت های خداداد آنان میسوختند که از هیچ کوششی برای تضعیف عقیده و ایمان آنان و بازگشت از اسلام فروگذار نمیکردند: «ودَّت طَائِفَةٌ مِن اَهلِ الکِتب لَویُضِلّونَکُم» (سوره آل عمران/3،69)، از این رو خداوند مؤمنان را از پیروی آنها برحذر داشته تا مبادا آنان را از اسلام جدا ساخته، به کفر بازگردانند: «اِن تُطیعوا فَریقـًا مِنَ الَّذینَ اوتُواالکِتبَ یَرُدّوکُم بَعدَ ایمنِکُم کفِرین».[۱۰](سوره آل عمران/3،100)
تلاش آنان برای گمراه کردن مسلمانان به درجهای رسید که در توطئهای خطرناک تصمیم گرفتند صبحگاهان با اظهار اسلام به صف مسلمانان بپیوندند؛ اما شبانگاهان ارتداد خود را اعلام کنند[۱۱] تا مسلمانان بپندارند که آنان با اسلام مخالفتی ندارند؛ اما چون پس از تحقیق، بطلان آن را فهمیدند از آن دست کشیدهاند.
این توطئه چنان خطرناک بود که میتوانست تهدیدی جدی برای نو مسلمانان سست ایمان باشد؛ اما قرآن خطر آن را به پیامبر صلی الله علیه و آله گوشزد کرد و مانع این توطئه شد: «و قالَت طَائِفَةٌ مِن اَهلِ الکِتب ءامِنوا بالَّذی اُنزلَ عَلَی الَّذینَ ءامَنوا وَجهَ النَّهارِ واکفُرُوا ءاخِرَهُ لَعَلَّهُم یَرجِعون».[۱۲] (سوره آل عمران/3،72)
برخی آیه را در شأن 12 نفر از احبار یهود خیبر نازل دانستهاند. آنان با یکدیگر قرار گذاشتند پس از اجرای تصمیم یاد شده، بگویند که ما پس از بررسی تورات و مشورت باعالمان خویش دریافتیم که محمد صلی الله علیه و آله ویژگی های پیامبر موعود را ندارد و ادعای باطلی میکند.[۱۳]
ایجاد تفرقه میان مسلمانان
اهل کتاب به ویژه یهود همواره در پی انتقام از مسلمانان بودند و یکی از راههای انتقام ایجاد تفرقه میان آنان بوده است و چون اهل کتاب از دیرباز در مدینه و پیرامون آن سکونت داشتند و از اختلافات دیرینه میان اوس و خزرج و ریشه این منازعات باخبر بودند با استفاده از هر فرصت مناسبی این منازعات را به یاد آنان انداخته، آتش فتنه را شعله ور میساختند. شماری از مفسران،[۱۴] آیات 99 ـ 100 سوره آل عمران/3، را اشاره به این تفرقهافکنی از سوی یهود دانستهاند: «قُل یاَهلَ الکِتب لِمَ تَصُدّونَ عَن سَبیلِ اللّهِ مَن ءامَنَ تَبغونَها عِوَجـًا...».
گاهی نیز کار اختلاف برانگیزی چنان مؤثر میافتاد که دو طرف دست به سلاح میبردند. در این گونه موارد آتش فتنه با تماس های مکرر پیامبر صلی الله علیه و آله با اوس و خزرج و پند و نصیحت آنها خاموش میشد.[۱۵]
فشار اقتصادی
یهود با عدم پرداخت دیون خود به مسلمانان درصدد فشار اقتصادی به آنان برآمدند. این اقدام زمانی صورت گرفت که وضعیت مالی مسلمانان در مدینه بسیار دشوار بود و آنان از پرداخت پول مسلمانان در ازای خرید کالا به این دلیل که این معامله در دوران جاهلیت و پیش از اسلام انجام گرفته، سرباز زدند.
به گفته برخی مفسران آیه 75 سوره آل عمران/ 3 به این نکته اشاره دارد[۱۶]؛ همچنین هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله ابوبکر را برای دریافت کمک مالی نزد رهبر قبیله بنیقینقاع فرستاد، آنان به طعنه گفتند که خدای شما دست نیاز به سوی ما گشوده و او تهیدست و ما توانگریم. (سوره آل عمران/3،181) - [۱۷]
آزار پیامبر صلی الله علیه و آله و مسلمانان
برخی آیات نشان میدهد که افرادی از اهل کتاب همانند مشرکان با شیوههای گوناگون، از جمله با سخنان خود، مسلمانان را اذیت میکردند: «ولَتَسمَعُنَّ مِنَ الَّذینَ اُوتواالکِتبَ مِن قَبلِکُم ومِنَ الَّذینَ اَشرَکوا اَذیً کَثیرًا...». (سوره آل عمران/3،186) برخی آیه را در شأن کعب بن اشرفِ شاعر از یهودیان مدینه نازل دانستهاند که در اشعار خویش به تحریک مشرکان و هجو پیامبر صلی الله علیه و آله و مسلمانان پرداخته و نام و زیبایی های زنان مسلمان را موضوع غزلهای عاشقانه خود قرار میداد.[۱۸]
برخی نیز آن را اشاره به سخن یکی از یهودیان دانستهاند که با شنیدن آیه «مَن ذَاالَّذی یُقرِضُ اللّهَ قَرضـًا حَسَنـًا...». (سوره بقره/2،245) در تمسخر آن، خدا را تهیدست و خود را توانگر خوانده بود.[۱۹]
مسخره کردن اسلام
گروهی از اهل کتاب، دین و آیات الهی را به بازی و تمسخر میگرفتند، برای همین خداوند مسلمانان را از دوستی با آنان برحذر میداشت: «...لاتَتَّخِذوا الَّذینَ اتَّخَذوا دینَکُم هُزُوًا ولَعِبـًا مِنَ الَّذینَ اوتواالکِتبَ مِن قَبلِکُم والکُفّارَ اَولِیاءَ...».(سوره مائده/5،57) مفسران آیه را اشاره به برخورد افرادی از اهل کتاب دانستهاند که نزد مسلمانان اظهار اسلام کرده ولی در واقع بر کفر خود مانده بودند. آنان با این کار اسلام را بازیچه خود قرار میدادند.[۲۰]
آنان همچنین با شنیدن صدای اذان و دعوت مردم به سوی نماز، آن را به مسخره گرفته، میخندیدند - [۲۱] «و اِذا نادَیتُم اِلَی الصَّلوةِ اتَّخَذوها هُزُوًا ولَعِبـًا ذلِکَ باَنَّهُم قَومٌ لایَعقِلون». (سوره مائده/5،58) قرآن ریشه چنین برخوردی را نابخردی و فقدان فهم درست معارف و معانی نهفته در این اعمال عبادی میخواند - [۲۲] که دلیل دیگری جز ایمان مسلمانان به خداوند، قرآن، کتب آسمانی پیشین و فاسق بودن اغلب اهل کتاب نداشت: «قُل یاَهلَ الکِتب هَل تَنقِمونَ مِنّا اِلاّ اَن ءامَنّا باللّهِ وما اُنزلَ اِلَینا وما اُنزلَ مِن قَبلُ واَنَّ اَکثَرَکُم فسقون». (سوره مائده/5،59)
تحریف و کتمان بشارت بعثت پیامبر اسلام
بر اساس برخی آیات، اهل کتاب بر پایه بشارت های آمده در تورات و انجیل، خیلی دقیق و روشن، پیامبر اسلام را میشناختهاند (سوره بقره/2، 146؛ سوره آل عمران/3، 20)؛ اما به رغم این بشارت ها، دست به تحریف و کتمان آنها زده، از تصدیق حقانیت قرآن و پیامبر اسلام خودداری میکردند.
تغییر کلماتی همچون «فارقلیطا» که معادل کلمه «احمد» صلی الله علیه و آله است به «پارکلی طوس» نمونهای از این تحریف ها است،[۲۳] از این رو، قرآن اهل کتاب را بدان جهت که در کتاب های آسمانی دست برده و آن را به صورت ناقص ارائه دادهاند سرزنش میکند: «تَجعَلونَهُ قَراطیسَ تُبدونَها و تُخفونَ کَثیرًا» (سوره انعام/6،91) و چون تحریف و تصرف آنها در کتاب خدا، موجب شد بخش های فراوانی از کتاب الهی از بین برود آنان را از کسانی میشمارد که تنها از بخشی از کتاب آسمانی بهرهبردهاند: «الَّذینَ اُوتوا نَصیبـًا مِنَ الکِتب».[۲۴] (سوره نساء/4، 51)
برخورد قرآن با اهل کتاب
قرآن به رغم همه دشمنی های اهل کتاب با اسلام و مسلمانان ضمن رعایت احترام و جداکردن صف آنان از بتپرستان، اصل دین و کتاب آسمانی آنان را تأیید (سوره آل عمران/3، 3، 65) و با جداکردن صف حقجویان از گمراهان اهل کتاب، ایمان و صفات نیک دستهای را میستاید و کفر و عناد و صفات زشت گروهی دیگر را نکوهش میکند: «مِنهُمُ المُؤمِنونَ و اَکثَرُهُمُ الفسقون... و باءو بغَضَب مِنَ اللّهِ و ضُرِبَت عَلَیهِمُ المَسکَنَةُ ذلِکَ باَنَّهُم کانوا یَکفُرونَ بایتِ اللّه... × لَیسوا سَواءً مِن اَهلِ الکِتب اُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتلونَ ءایتِ اللّهِ ءاناءَ الَّیلِ وهُم یَسجُدون × یُؤمِنونَ باللّهِ والیَومِ الأخِرِ و یَأمُرونَ بالمَعروفِ و یَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ و یُسرِعونَ فِی الخَیرتِ و اُولئِکَ مِنَ الصّلِحین». (سوره آل عمران/3،110 ـ 114)
از آیات قرآن و نیز سیره رسول اکرم صلی الله علیه و آله برمیآید که نخستین گام در برخورد با اهل کتاب دعوت آنان به پذیرش اسلام است: «یاَیُّهَا الَّذینَ اُوتواالکِتبَ ءامِنوا بما نَزَّلنا مُصَدّقـًا لِما مَعَکُم» (سوره نساء/4، 47)، بدین ترتیب قرآن در نخستین مرحله دین آنان را منسوخ و پایان یافته اعلام و برای دعوت آنان به پذیرش اسلام از شیوه استدلال و برهان استفاده و اعلام کرد: در صورتی که این راه مجابشان نسازد تا سر حد مباهله و ملاعنه نیز پیش میرود، (سوره آل عمران/ 3، 61) تا جایی که خداوند به آنان هشدار میدهد که اگر به قرآن و اسلام ایمان نیاورند آنان را مسخ یا لعن خواهد کرد: «یاَیُّهَا الَّذینَ اُوتواالکِتبَ ءامِنوا بما نَزَّلنا مُصَدّقـًا لِما مَعَکُم مِن قَبلِ اَن نَطمِسَ وُجوهـًا فَنَرُدَّها عَلی اَدبارِها اَونَلعَنَهُم...». (سوره نساء/4، 47)
از این رو رسول اکرم صلی الله علیه و آله به محض ورود به مدینه اهل کتاب را به اسلام فراخواند و چون سرباز زدند با آنان پیمانی را که مشتمل بر اصول همزیستی مسالمتآمیز بود، امضا کرد[۲۵]؛ اما هرگز آنان را به پذیرش اسلام وادار نساخت.
همچنین اسلام با پیشبینی جزیه، جان، مال، عرض و مراکز دینی آنان را در پناه حکومت اسلامی محفوظ و محترم دانست و مسلمانان به رغم جواز ارتباط و اختلاط با اهل کتاب از دوست گرفتن آنان و اعتماد به آنها برحذر شدند: «لاتَتَّخِذوا الیَهودَ والنَّصرَی اَولِیاءَ». (سوره مائده/5،51)
قرآن همچنین اهل کتاب را مخاطب ساخته و کوشیده است بخشی از عقاید باطل و غلوآمیز آنان در حوزه فرهنگ دینی را اصلاح کند. نفی الوهیت مسیح و مریم علیهماالسلام و بنده خدا خواندن آنان، نفی پسر خدا بودن عُزَیر و عیسی و اعتقاد به تثلیث (سوره نساء/4،171؛ سوره مائده/5، 72 ـ 73، 75، 77، 116 ـ 117؛ سوره توبه/9، 30 ـ 31) همچنین تکذیب قتل و مصلوب شدن مسیح (سوره نساء/4،157) بدین منظور انجام گرفته است.
قرآن در فراخوانی از اهل کتاب و با تأکید بر مشترکات فرهنگ دینی، از آنان میخواهد با رها ساختن برخی از عقاید باطل همچون شرک و دوگانه پرستی بر محور عقاید مشترک با مسلمانان گرد آیند: «قُل یاَهلَ الکِتب تَعالَوا اِلی کَلِمَة سَواء بَینَنا وبَینَکُم اَلاَّ نَعبُدَ اِلاَّ اللّهَ ولا نُشرِکَ بهِ شیــًا ولا یَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضـًا اَربابـًا مِن دونِ اللّهِ...» (سوره آل عمران/3،64) و پیامبر صلی الله علیه و آله و مسلمانان سفارش شدند تا هنگام دعوت اهل کتاب غیر معاند به اسلام از روش نیکو در بحث و استدلال بهره گرفته، بر عقاید مشترک تأکید کنند: «ولاتُجدلوا اَهلَ الکِتب اِلاّ بالَّتی هِیَ اَحسَنُ اِلاَّ الَّذینَ ظَلَموا مِنهُم وقولوا ءامَنّا بالَّذی اُنزلَ اِلَینا واُنزلَ اِلَیکُم واِلهُنا واِلهُکُم واحِدٌ ونَحنُ لَهُ مُسلِمون» (سوره عنکبوت/ 29، 46) و در این راه هرگز با آنان از در ستیز و جدال وارد نشوند: «و قُل لِلَّذینَ اوتوا الکِتبَ والاُمِّیِّینَ ءَاَسلَمتُم فَاِن اَسلَموا فَقَد اهتَدَوا واِن تَوَلَّوا فَاِنَّما عَلَیکَ البَلغُ». (سوره آل عمران/ 3، 20)
قرآن با وعده پاک شدن گناهان پیشین و ورود به بهشت، اهل کتاب را به پذیرش اسلام ترغیب میکرد: «ولَو اَنَّ اَهلَ الکِتب ءامَنوا واتَّقَوا لَکَفَّرنا عَنهُم سَیِّاتِهِم ولاََدخَلنهُم جَنّتِ النَّعیم» (سوره مائده/5،65) و در ادامه و برای ترغیب بیشتر، پایبندی به تورات و انجیل را زمینه ساز برخورداری از برکات آسمان و زمین میخواند: «وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُواْ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِیلَ وَمَا أُنزلَ إِلَیهِم مِّن رَّبّهِمْ لأکَلُواْ مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم». (سوره مائده/5،66)
با توجه به این که عمل واقعی به این دو کتاب آسمانی و همه آموزههای آن مستلزم پذیرش اسلام است، مقصود قرآن آن است که عمل به این دو کتاب به پذیرش اسلام انجامیده، چنین برکاتی را برای آنان به همراه خواهد داشت، از اینرو در کنار عمل به تورات و انجیل از عمل به آنچه برای ایشان فرو فرستاده شده (قرآن) یاد کرده است.[۲۶] قرآن، مسلمان شدن اهل کتاب را به خیر و صلاح خود آنان میخواند: «...ولَو ءامَنَ اَهلُ الکِتب لَکانَ خَیرًالَهُم...». (سوره آل عمران/3،110)
ستایش و نکوهش اهل کتاب در قرآن
از ویژگی های قرآن مراعات انصاف در توصیف ها و دستهبندی هاست. به رغم آن که اهل کتاب بر اثر لجاجت، رخدادهایی تلخ از خود در تاریخ اسلام به یادگار گذاشتند قرآن همه آنان را یکسان و همسان نمیشمارد: «لَیسوا سَواءً» (سوره آل عمران/3،113) بلکه دستهای از ایشان را مؤمن خوانده، میستاید و بیشتر آنان را فاسق دانسته، نکوهش میکند: «قُل یاَهلَ الکِتب... و اَنَّ اَکثَرَکُم فسقون». (سوره مائده/5،59 و نیز سوره آل عمران/3،110) صالحان اهل کتاب به سبب برخورداری از پارهای صفات نیک مورد ستایش قرار گرفتهاند؛ از جمله:
رسوخ در علم
برخی از اهل کتاب، راسخ در علم و مؤمن خوانده شدهاند که با پرهیز از کژاندیشی و کژروی افزون بر کتب آسمانی پیشین، به قرآن نیز ایمان داشتند؛ همچنین به روز قیامت اعتقاد داشته، به اقامه نماز و دادن زکات میپرداختند: «لکِنِ الرّسخونَ فِی العِلمِ مِنهُم والمُؤمِنونَ یُؤمِنونَ بما اُنزلَ اِلَیکَ وما اُنزلَ مِن قَبلِکَ...». (سوره نساء/4،162)
وجود دین باوران حقیقی در میان آنان
قرآن از مؤمنان حقیقی در میان اهل کتاب خبر داده است (سوره نساء/ 4، 162؛ سوره قصص/ 28، 52 ـ 53)؛ ایمانی که آنان را به تلاوت آیات الهی، عبادت شبانه، امر به معروف و نهی از منکر و شتاب در کارهای خیر وامیدارد: «یَتلونَ ءایتِ اللّهِ ءاناءَ الَّیلِ وهُم یَسجُدون × یُؤمِنونَ باللّهِ والیَومِ الأخِرِ و یَأمُرونَ بالمَعروفِ و یَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ و یُسرِعونَ فِی الخَیرتِ واُولئِکَ مِنَ الصّلِحین» (سوره آل عمران/3،113 ـ 114) و هنگامی که آیات الهی بر آنان خوانده میشود از دیدگانشان اشک میبارد: «و اِذَا سَمِعوا ما اُنزلَ اِلَی الرَّسولِ تَرَی اَعیُنَهُم تَفیضُ مِنَالدَّمع». (سوره مائده/5،83) برخی از مفسران مصداق این آیه و دو آیه پس از آن را نجاشی و اطرافیان او دانستهاند که با تلاوت آیات قرآن از سوی جعفر بن ابیطالب و تمجید از عیسی و مریم علیهماالسلام به حقانیت این آیات پی برده، ایمان آوردند.[۲۷]
امانتداری
برخی از اهل کتاب چنان امانتدار توصیف شدهاند که اگر دینارهای فراوانی به امانت به آنان داده شود به صاحبانش بازمیگردانند: «و مِن اَهلِ الکِتب مَن اِن تَأمَنهُ بقِنطار یُؤَدّهِ اِلَیکَ». (سوره آل عمران/3،75) قنطار را به معنای مالی فراوان و نامشخص، پوست گاو پر از طلا، 4000 دینار و... دانستهاند.[۲۸]
برخورداری از مکارم اخلاقی
پاسخ بدی را به خوبی دادن از رهنمودهای مؤکد قرآن و تنها از عهده کسانی ساخته است که از صفات انسانی و ایمانی بهره وافر داشته و جزو صابران باشند. گروهی از اهل کتاب به سبب برخورداری از همین صفت پسندیده ستایش شدهاند: «اَلَّذینَ ءاتَینهُمُ الکِتبَ... × ویَدرَءونَ بالحَسَنَةِ السَّیِّئَة». (سوره قصص/28،52، 54)
انفاق
رسیدگی به مستمندان از جمله صفات اخلاقی است که برخی از اهل کتاب به سبب آن ستایش شدهاند: «و مِمّا رَزَقنهُم یُنفِقون». (سوره قصص/28،54) از مجموع آیاتی که برخی از اهل کتاب را ستایش کرده برمیآید که مقصود از این گروه کسانی از اهل کتاباند که از عناد و استکبار به دور بوده و پس از شناخت حقانیت اسلام، به آن ایمان آوردهاند.
قرآن کریم در برابر ستایش اقلیت، اکثریت اهل کتاب را نکوهیده است. برخی از نکوهش های قرآن عام بوده، برخی دیگر ویژه یهود است. سبب نکوهش قرآن، وجود پارهای از صفات زشت و نکوهیده در آنان است؛ از جمله:
خود برتربینی
اهل کتاب به سبب داشتن کتاب آسمانی و در برابر مشرکان بتپرست خود را برگزیده و دوستان خدا میدانستند. (سوره مائده/5،18) آنان بر اساس همین باور، بر این پندار باطل بودند که کسی جز آنان وارد بهشت نخواهد شد: «و قالوا لَن یَدخُلَ الجَنَّةَ اِلاّ مَن کانَ هودًا اَو نَصری تِلکَ اَمانِیُّهُم قُل هاتوا بُرهنَکُم اِن کُنتُم صدقین». (سوره بقره/2،111)
حسادت
حسادت اهل کتاب به ویژه یهود نسبت به مسلمانان بر اثر برگزیده شدن پیامبر آخرالزمان صلی الله علیه و آله از میان غیر آنان، سبب مخالفت شدید آنها شده است. آنان چنان به نعمت هایی که به مسلمانان میرسید حسادت میورزیدند که در آتش خشم خود میسوختند:[۲۹] «بَغیـًا اَن یُنَزّلَ اللّهُ مِن فَضلِهِ عَلی مَن یَشاءُ مِن عِبادهِ فَباء و بغَضَب عَلی غَضَب». (سوره بقره/2،90) آنان همچنین به سبب حسادت، مشرکان بتپرست را هدایت یافتهتر از پیامبر صلی الله علیه و آله و مسلمانان میخواندند. قرآن با توجه به این نکته که خداوند بر اساس مصالح و حکمت ها نعمت هایش را به برخی از بندگان داده و از برخی دیگر دریغ میکند، آنها را به سبب چنین رشکی سخت نکوهش کرده است: «اَلَم تَرَ اِلَی الَّذینَ اُوتوا نَصیبـًا مِنَ الکِتب یُؤمِنونَ بالجِبتِ والطّغوتِ و یَقولونَ لِلَّذینَ کَفَروا هؤُلاءِ اَهدی مِنَ الَّذینَ ءامَنوا سَبیلا × اَم یَحسُدونَ النّاسَ عَلی ما ءاتهُمُ اللّهُ مِن فَضلِه». (سوره نساء/4،51، 54 و نیز ر.ک: سوره بقره/2، 109)
این آیات در شأن شماری از عالمان یهود نازل شده که هنگام پرسش مشرکان از آنها درباره مقایسه اسلام و آیین بتپرستی، مشرکان را هدایت یافتهتر میخواندند.[۳۰]
بدخواهی
اهل کتاب هماره به جای خیرخواهی، بدخواه مسلمانان بودند به گونهای که اگر مسلمانان به موفقیتی چون همبستگی، پیروزی در جنگ، گسترش اسلام و... میرسیدند ناراحت و اگر شرّی به آنان میرسید خوشحال میشدند: «اِن تَمسَسکُم حَسَنَةٌ تَسُؤهُم واِن تُصِبکُم سَیِّئَةٌ یَفرَحوا بها». (سوره آل عمران/3،120)[۳۱]
آنان هماره در دلشان طالب آن بودند که مسلمانان با ترک اسلام این نعمت را از کف داده، گمراه شوند: «ودَّت طَائِفَةٌ مِن اَهلِ الکِتب لَو یُضِلّونَکُم» (سوره آل عمران/3،69) و این مخالفت و برخورد به آنجا رسید که با پیامبر از در جنگ وارد شدند و با پیروزی مسلمانان دستهای از آنان کشته و دستهای اسیر و دستهای از دیارشان اخراج شدند. (سوره احزاب/33، 26؛ سوره حشر/ 59،2)
خیانت در امانت و پیمان شکنی
گروهی از اهل کتاب چنان در امانت خیانتکارند که اگر دیناری به امانت به آنان سپرده شود به آن خیانت کرده، حاضر به بازگرداندن آن به صاحبش نیستند، مگر آن که در برابر آنان اقامه دعوا شود: «...و مِنهُم مَن اِن تَأمَنهُ بدینار لایُؤَدّهِ اِلَیکَ اِلاّ مادُمتَ عَلَیهِ قائِمـًا». (سوره آل عمران/3،75)
گروهی از آنان (یهود) به شکستن پیمان معروف بودند؛ از جمله به عهدهایی که با مسلمانان میبستند نیز وفادار نبودند: «اَو کُلَّما عهَدوا عَهدًا نَبَذَهُ فَریقٌ مِنهُم» (سوره بقره/2، 100)؛ مانند پیمان ترک تخاصم با مسلمانان که با یاری مشرکان از سوی یهود بنی قریظه و بنی نضیر در جنگ خندق شکسته شد.[۳۲]
فسق
قرآن اکثر اهل کتاب را به سبب ایمان نیاوردن به پیامبر اسلام و اقرار نکردن به وجود بشارتِ آمدن وی در کتاب هایشان، فاسق دانسته است:[۳۳] «...مِنهُمُ المُؤمِنونَ واَکثَرُهُمُ الفسقون». (سوره آل عمران/3،110 و نیز ر.ک: سوره مائده/5، 59)
قرآن همچنین از ارتکاب گناه همانند تمسخر آیات خدا زیر پا گذاشتن حدود الهی، حرامخواری از جمله رشوه و رباگرفتن به وسیله اکثر یهود از اهل کتاب خبر میدهد:[۳۴] «و تَری کَثیرًا مِنهُم یُسرِعونَ فِی الاِثمِ والعُدونِ واَکلِهِمُ السُّحتَ لَبئسَ ما کانوا یَعمَلون». (سوره مائده/5،62)
پیروی بیچون و چرا از راهبان و احبار
پیروی اهل کتاب از راهبان و احبارشان به حدی رسید که در مسائل دینی همانند خداوند از آنان فرمانبردار بودند: «اِتَّخَذوا اَحبارَهُم ورُهبنَهُم اَربابـًا مِن دونِ اللّهِ». (سوره توبه/9،31)
در روایتی از امام صادق علیه السلام این آیه به اطاعت بیقید و شرط اهلکتاب از احبار و رهبان تفسیر شده است. آنان هرچه را حلال و حرام میکردند، از سوی عامه مردم پذیرفته میشد،[۳۵] از اینرو قرآن از اهل کتاب میخواهد که جز خداوند ربوبیت تشریعی هیچ کسی را نپذیرند: «ولایَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضـًا اَربابـًا مِن دونِ اللّه». (سوره آل عمران/3،64) آنان با آن که میدیدند دانشمندانشان با جعل و تحریف از مردم رشوه میگیرند از آنان فاصله نگرفتند.
ناهمدل بودن
اهل کتاب به ویژه یهودیان بیشتر از در مکر و نیرنگ با مسلمانان درمیآمدند و از روبرو شدن با آنان در صفوف کارزار اجتناب کرده، اگر هم تن به جنگ میدادند از درون قلعهها و بالای برج و باروهای مستحکم با پرتاب سنگ و تیراندازی به نبرد میپرداختند. آنان برخلاف ظاهر که متحد و یکپارچه به نظر میآمدند به سبب اختلاف در انگیزه و هدف، با یکدیگر همدل و همراه نبودند: «لایُقتِلونَکُم جَمیعـًا اِلاّ فی قُرًی مُحَصَّنَة اَو مِن وراءِ جُدُر بَأسُهُم بَینَهُم شَدیدٌ تَحسَبُهُم جَمیعـًا و قُلوبُهُم شَتّی...». (سوره حشر/59،14)
ادعاهای اهل کتاب
اهل کتاب برای خود، مدعی فضایل و درجاتی بودند که ریشه در برتریجویی آنان داشت. قرآن چنین ادعاهایی را صرفاً آرزوهایی بیپایه و اساس دانسته است: «...تِلکَ اَمانِیُّهُم». (سوره بقره/ 2، 111) برخی از آن ادعاها عبارت است از:
انحصارطلبی در هدایت یابی
آنان همه را گمراه و هدایت را تنها در گرو آیین خود میدانستند: «وَقَالُوا کُونُوا هُودًا أَوْ نَصَارَیٰ تَهْتَدُوا». (سوره بقره/2،135) البته حقانیت یکدیگر را نیز قبول نداشته، هر یک آیین دیگری را بیپایه و اساس و فقط آیین خود را بر حق میخواند:[۳۶] «و قالَتِ النَّصری لَیسَتِ الیَهودُ عَلی شَیء...». (سوره بقره/2،113)
پیروی ابراهیم علیه السلام از آیین آنها
با توجه به جایگاه بلند حضرت ابراهیم علیه السلام به عنوان پدر ادیان توحیدی و آن که خاستگاه اصلی دو دین یهود و نصارا از طریق موسی و پیامبران الهی بوده است، هر یک از دو گروه اهل کتاب میکوشیدند آن حضرت و نیز دیگر پیامبران برخاسته از نسل او را پیرو آیین خود معرفی کنند: «أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطَ کَانُوا هُودًا أَوْ نَصَارَ» (سوره بقره/2،140) و برای اثبات ادعای خود به محاجه با یکدیگر میپرداختند. (سوره آل عمران/3،65)
قرآن با توجه به این که دین یهود و نصارا پس از ابراهیم علیه السلام پیدا شده، ضمن عتاب آنان به سبب چنین ادعا و ستیزی، اعلام کرد که ابراهیم علیه السلام بر دین یهود یا نصارا نبوده بلکه تابع دین حنیف بوده است: «ماکانَ اِبرهیمُ یَهودیـًّا ولانَصرانِیـًّا ولکِن کانَ حَنِیفـًا مُسلِمـًا». (سوره آل عمران/3،67)
برگزیده خدا بودن
اهل کتاب خود را نسبت به دیگر ساکنان شبه جزیره عرب که اغلب بتپرست و فاقد آیین و کتاب آسمانی بودند، به ویژه مشرکان مکه برتر میدانستند (سوره بقره/2،135) و بدین جهت خود را در برابر آنان مسئول نیز نمیدانستند: «قالوا لَیسَ عَلَینا فی الاُمِّیِّینَ سَبیل». (سوره آل عمران/3،75)
آنان پا را فراتر گذاشته، مدعی بودند که فرزندان و دوستان خدایند. گرچه ادعای برگزیدگی بیشتر در میان یهود رواج داشت؛ اما نصارا نیز به تدریج این ادعا را مطرح کردند: «وقالَتِ الیَهودُ والنَّصری نَحنُ اَبنؤُا اللّهِ واَحِبّؤُهُ». (سوره مائده/5،18)
قرآن در پاسخ آنان آمرزش گناه را تابع اراده حکیمانه خداوند و نه در گرو یهودی یا نصرانی بودن خوانده و مجازات شدن آنها به سبب گناهانشان را دلیل بطلان ادعای آنان میآورد: اگر راست میگویید چرا خداوند شما را به سبب گناهانتان کیفر میکند: «قل فلم یعذّبکم بذنوبکم بَل اَنتُم بَشَرٌ مِمَّن خَلَقَ یَغفِرُ لِمَن یَشاءُ و یُعَذّبُ مَن یَشاءُ»؛ (سوره مائده/5،18) همچنین میگوید: اگر به راستی اولیای خدا هستید چرا مشتاق مرگ و دیدار خداوند نیستید؛ (سوره جمعه/62،6) گویا اهل کتاب بر اثر برخی جرم ها و گناهانی که به ارتکاب آنها اذعان داشتند، خود را مستحق کیفر دوزخ میدانستند؛ اما چون خود را دوست و برگزیده خداوند میشمردند، معتقد بودند تنها چند روزی محدود در آتش دوزخ خواهند ماند.[۳۷]
«قالوا لَن تَمَسَّنَا النّارُ اِلاّ اَیّامـًا مَعدودت». (سوره آل عمران/3،24) این ادعا از سوی یهود مطرح میشد و آنان مدعی بودند که فقط به مدت 40 روز که بنیاسرائیل در غیاب حضرت موسی علیه السلام به گوسالهپرستی پرداختند، عذاب خواهند شد؛[۳۸] اما قرآن ادعای آنان را مردود دانسته، ضمن بیان این نکته که مورد لعن خداوند هستند (سوره مائده/5،60) از جاودانه بودن آنان در آتش دوزخ خبر داده است: «اِنَّ الَّذینَ کَفَروا مِن اَهلِ الکِتب والمُشرِکینَ فی نارِ جَهَنَّمَ خلِدینَ فیها».(سوره بینة/98،6)
انحصاری دانستن بهشت برای خود
اهل کتاب بر اساس امتیازات و فضایل پنداری، تنها خود را شایسته ورود به بهشت و پیروان سایر ادیان آسمانی را از آن محروم میدانستند: «و قالوا لَن یَدخُلَ الجَنَّةَ اِلاّ مَن کانَ هودًا اَو نَصری تِلکَ اَمانِیُّهُم قُل هاتوا بُرهنَکُم اِن کُنتُم صدقین». (سوره بقره/2،111) «لن» به انحصار ابدی بهشت برای آنان اشاره دارد و حرف «أو» بیانگر این است که یهود و نصارا هر دو این ادعا را داشتند.[۳۹]
قرآن از یک سو چنین ادعایی را صرفاً آمال و آرزوی آنان و بیدلیل میخواند و از سوی دیگر ورود به بهشت را فقط بر اساس ایمان و عمل صالح امکانپذیر میشمارد و این که به دلخواه اهل کتاب و حتی مسلمانان نیز نیست: «والَّذینَ ءامَنوا و عَمِلواالصّلِحتِ سَنُدخِلُهُم جَنّت تَجری مِن تَحتِهَا الاَنهـرُ... × لَیسَ باَمانِیِّکُم ولا اَمانِیِّ اَهلِ الکِتب مَن یَعمَل سوءًا یُجزَ بهِ...». (سوره نساء/4،122 ـ 123)
احکام فقهی و حقوقی اهل کتاب
وجوب پذیرش اسلام
چون اسلام آخرین شریعت الهی است خداوند متعالی در آیات فراوانی همه انسانها و پیروان شرایع آسمانی را به پذیرش آن و ترک عقاید و احکام شرکآلود و منسوخ خود فراخوانده است: «قُل یاَیُّهَا النّاسُ اِنّی رَسولُ اللّهِ اِلَیکُم جَمیعـًا... فَامِنُوا باللّهِ ورَسُولِهِ النَّبیِّ الاُمّیِّ». (سوره اعراف/7،158؛ سوره فرقان/25،1 و...)
در برخی آیات، اهل کتاب به طور خاص مخاطب قرار گرفته و به پذیرش اسلام فرمان داده شدهاند: «یاَیُّهَا الَّذینَ اُوتواالکِتبَ ءامِنوا بما نَزَّلنا مُصَدّقـًا لِما مَعَکُم». (سوره نساء/4،47 و نیز سوره بقره/2،41؛ سوره نساء/4، 170 ـ 171) از این آیات برمیآید که پذیرش اسلام از سوی اهل کتاب نه فقط فرمان قرآن بلکه فرمان کتب آسمانیِ اهل کتاب نیز بوده است، از این رو قرآن در آیاتی دیگر آن دسته از اهل کتاب را که از پذیرش اسلام سرباز زدهاند، به عذاب دردناک تهدید کرده است: «اِنَّ الَّذینَ کَفَروا مِن اَهلِ الکِتـب... فی نارِ جَهَنَّمَ خلِدینَ فیها». (سوره بینة/98،6)
اما در این که اهل کتاب و دیگر کافران همانگونه که به پذیرش اسلام و اصول آن موظفاند، در صورت نپذیرفتن اسلام آیا موظف به عمل به فروعات اسلام هستند یا نه میان فقیهان دو دیدگاه است: برخی با استناد به آیاتی (سوره بقره/2، 21؛ سوره آل عمران/3،97) که در آن همه انسان ها مخاطب برخی تکالیفاند معتقدند که کافران همانند اصول، به فروع نیز مکلفاند؛[۴۰] اما برخی برآناند که کافران تنها در صورت پذیرش اصول، مکلف به فروع احکام اسلاماند.[۴۱]
نجاست یا طهارت اهل کتاب
قرآن در آیاتی گروهی از اهل کتاب را (یهود بنی قریظه و...) که به تکذیب پیامبر اسلام و نبرد با وی پرداختند کافر میخواند: (سوره حشر/59،2)؛ همچنین در آیاتی دیگر از عقاید شرکآمیز آنان سخن به میان آورده است. (سوره نساء/4،171؛ سوره مائده/5،17، 72 ـ 73، 75، 77، 116 ـ 117؛ سوره توبه/9، 30 ـ 31) از سوی دیگر قرآن، مشرکان را نجس شمرده و از مسلمانان خواسته است تا از ورود آنان به مسجدالحرام جلوگیری کنند.
«یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِنَّمَا المُشرِکونَ نَجَسٌ فَلا یَقرَبُوا المَسجدَالحَرامَ بَعدَ عامِهِم هذا». (سوره توبه/9،28) برخی فقیهان امامیه با استناد به این آیه و برخی روایات، همه اهل کتاب[۴۲] یا گروهی از آنان را که عقاید شرکآمیز دارند[۴۳] نجس و آن را دیدگاه مشهور امامیه دانستهاند؛[۴۴] اما دستهای با این استدلال که واژه شرک در قرآن بیشتر به بتپرستان انصراف دارد و نیز تفکیک مشرکان از اهل کتاب در آیات متعدد دیگر (سوره بقره/2،105؛ سوره آل عمران/3،186؛ سوره مائده/5،82؛ سوره حج/22،17)، «المُشرِکوُن» در آیه فوق را به بتپرستان منحصر دانستهاند.
این گروه، روایاتی را که بر نجاست اهل کتاب دلالت دارد، بر نجاست عرضی آنان حمل کردهاند؛ نه نجاست ذاتی.[۴۵] برخی از فقیهان نیز با استناد به آیه 125 سوره انعام/6 که غیر مؤمنان را پلید (رجس) شمرده، به نجاست اهل کتاب حکم کردهاند.[۴۶]
اما عدهای دیگر با رد آن گفتهاند: «رجس» در لغت و آیات به معنای امر مکروه، ناپسند، زشت، گناه، کفر و پلیدی آمده است، از اینرو نجاست فقهی مراد نیست.[۴۷]دستهای نیز با اصل پذیرش نجاست اهل کتاب برآناند که این حکم سیاسی است؛ نه فقهی و حکمت آن این است که مسلمانان با اهلکتاب معاشرت نداشته باشند و از آنان اثر نپذیرند.[۴۸] اهل سنت نیز جز افرادی اندک به طهارت ذاتی اهل کتاب فتوا دادهاند.[۴۹]
حلیت طعام اهل کتاب و مسلمانان بر یکدیگر
در آیه 5 سوره مائده/5 طعام اهل کتاب و مسلمانان برای یکدیگر حلال شمرده شده است: «و طَعامُ الَّذینَ اوتواالکِتبَ حِلٌّ لَکُم وطَعامُکُم حِلٌّ لَهُم». در این که مقصود از طعام اهل کتاب چیست آرای گوناگونی بین مفسران و فقیهان اسلامی مطرح است؛ بیشتر مفسران و فقهای اهل سنت[۵۰] و برخی امامیه [۵۱] مقصود از آن را ذبیحه اهل کتاب و برخی مراد از آن را مطلق طعام اهل کتاب، اعم از ذبیحه یا غیرذبیحه دانستهاند[۵۲] ولی عدهای برآناند که مقصود از آن حبوبات همچون گندم، برنج، عدس و غذاهایی است که احتیاج به تزکیه ندارد.[۵۳] در بیشتر روایات اهلبیت علیهم السلام نیز که در اینباره نقل شده طعام همین گونه تفسیر شدهاست.[۵۴]
ازدواج با اهل کتاب
در آیاتی، ازدواج مسلمان با زنان و مردان کافر و مشرک به طور مطلق حرام دانسته شده: «وَلاَ تَنکِحُواْ الْمُشْرِکَاتِ حَتَّی یُؤْمِنَّ وَلأَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِّن مُّشْرِکَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَلاَ تُنکِحُواْ الْمُشرِکِینَ حَتَّی یُؤْمِنُواْ وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَیْرٌ مِّن مُّشْرِکٍ...» (سوره بقره/2،221 و نیز ممتحنه /60،10)؛ اما در آیه 5 سوره مائده/ 5 ازدواج مردان مسلمان با زنان عفیف اهل کتاب جایز شمرده شده است: «الیَومَ اُحِلَّ لَکُمُ... والمُحصَنتُ مِنَ المُؤمِنتِ والمُحصَنتُ مِنَ الَّذینَ اوتواالکِتبَ مِن قَبلِکُم اِذا ءاتَیتُموهُنَّ اُجورَهُنَّ».
برخی از مفسران با توجه به عموم نهی از ازدواج با کافران در آیات قبل، برآناند که مقصود از زنان اهل کتاب در این آیه کسانیاند که پس از کفر به اسلام گرویدهاند و علت بیان این حکم از سوی خداوند این بود که برخی از مسلمانان از ازدواج با چنین زنانی به جهت کفر پیشین اکراه داشتند؛ اما آیه فوق ازدواج با چنین زنانی را مباح شمرد.[۵۵]
برخی نیز گفتهاند: مقصود ازدواج موقت با زنان اهلکتاب است[۵۶] و این را رأی مشهور فقیهان امامیه دانستهاند[۵۷]؛ اما برخی قائل به نسخ آیه فوق به وسیله آیات 221 سوره بقره/ 2 و 10 سوره ممتحنه/60 شده و ازدواج با اهل کتاب را به هر شکلی ممنوع میدانند[۵۸]؛ ولی به نظر بیشتر علمای اهل سنت[۵۹] و برخی مفسران و فقیهان امامیه[۶۰] ازدواج دائم با زنان اهل کتاب جایز است.
داوری میان اهل کتاب
در صورتی که اهلکتاب در اختلافات خود به حاکم اسلامی مراجعه کنند حاکم اسلامی میتواند میان آنان داوری کرده، یا آن را نپذیرد:[۶۱] «فَاِن جاءوکَ فَاحکُم بَینَهُم اَو اَعرِض عَنهُم». (سوره مائده/5،42) این تخییر در صورتی است که اهل کتاب اهل ذمه نباشند؛ اما در صورتی که از اهل ذمه باشند داوری میان آنان بر حاکم اسلامی واجب است[۶۲]، در هر حال در صورت قضاوت باید بر اساس قوانین اسلام و قرآن در میان آنان حکم شود؛ نه بر اساس خواستههای باطل اهل کتاب:[۶۳] «و اَنزَلنا اِلَیکَ الکِتبَ بالحَقِّ مُصَدّقـًا لِما بَینَ یَدَیهِ مِنَ الکِتب و مُهَیمِنـًا عَلَیهِ فاحکُم بَینَهُم بما اَنزَلَ اللّهُ و لاتَتَّبع اَهواءَهُم عَمّا جاءَکَ مِنَ الحَقِّ». (سوره مائده/5،48 و نیز49)
گواهی اهل کتاب
در صورت امکان و دسترسی به مسلمان، پذیرش شهادت غیرمسلمان جایز نیست[۶۴]، بر همین اساس قرآن، ابتدا شهادت دو نفر عادل مسلمان را در وصیت توصیه کرده است: «یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا شَهدَةُ بَینِکُم اِذا حَضَرَ اَحَدَکُمُ المَوتُ حینَ الوَصِیَّةِ اثنانِ ذَوا عَدل مِنکُم». (سوره مائده/5،106) مخاطب «مِنکُم» در آیه مذکور مسلمانان هستند؛[۶۵] اما اگر ضرورت اقتضا کند و فرد مسلمانی برای گواه شدن نباشد شهادت غیرمسلمان نیز پذیرفته است: «اَو ءاخَرانِ مِن غَیرِکُم اِن اَنتُم ضَرَبتُم فِی الاَرضِ فَاَصبَتکُم مُصیبَةُ المَوت». (سوره مائده/5،106) به نظر برخی مقصود از «ءاخَرانِ مِن غَیرِکُم» شاهدان از غیر اهل و عشیره هستند و برخی مراد از آن را اهل ذمه دانستهاند؛ لیکن به نظر بیشتر مفسران مقصود مطلق اهل کتاباند که در صورت نبود شاهد مسلمان، شهادت آنان پذیرفته است.[۶۶]
در روایتی از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام این معنا تأیید شده است.[۶۷] شأن نزول آیه فوق که در مورد وصیت یکی از مسلمانان قبل از وفات و سپردن وصیت و اموال خود بدست دو نفر از اهل کتاب است نیز این معنا را تأیید میکند.[۶۸]
دریافت جزیه
در دوران اقتدار حکومت اسلامی چنانچه اهل کتاب از پذیرش اسلام خودداری کنند حاکم اسلامی آنان را میان جنگ، کوچیدن از سرزمین اسلامی یا پرداخت جزیه به عنوان مالیاتی ویژه در ازای مصونیت جان و مال آنان در سایه حکومت اسلامی مخیر میسازد.[۶۹] (سوره توبه/ 9، 29)
جنگ با اهل کتاب
در مواردی که قدرت از آنِ مسلمانان و حکومت در دست پیامبر یا امام معصوم باشد و اهل کتاب از کوچیدن از سرزمین اسلامی یا پرداخت جزیه امتناع کنند و نیز در مواردی که پیمانشان با مسلمانان را بشکنند، جنگیدن به عنوان آخرین گام برخورد با آنان پیشبینی شده است: «قتِلُوا الَّذینَ لایُؤمِنونَ باللّهِ ولابالیَومِ الأخِرِ ولایُحَرِّمونَ ما حَرَّمَ اللّهُ و رَسولُهُ ولایَدینونَ دینَ الحَقِّ مِنَ الَّذینَ اوتواالکِتبَ». (سوره توبه/9، 29)
فرجام اهل کتاب
از ظاهر برخی آیات (سوره بقره/2،62؛ سوره مائده/5،69) برمیآید که صالحان اهل کتاب سرانجام اهل نجات بوده، به عذاب الهی گرفتار نخواهند شد؛ اما از صریح آیاتی دیگر کیفر اخروی کفرپیشگان آنان بدست میآید: «اِنَّ الَّذینَ کَفَروا مِن اَهلِ الکِتب والمُشرِکینَ فی نارِجَهَنَّمَ خلِدینَ فیها». (سوره بینة/ 98، 6)
برخی آیات از ایجاد دشمنی و کینه میان نصارا تا روز قیامت خبر داده است: «فَاَغرَینا بَینَهُمُ العَداوةَ والبَغضاءَ اِلی یَومِ القِیمَةِ». (سوره مائده/5، 14)
و از پارهای دیگر بدست میآید که همه اهل کتاب پیش از مرگ عیسی علیه السلام به او ایمان میآورند: «واِن مِن اَهلِ الکِتب اِلاّ لَیُؤمِنَنَّ بهِ قَبلَ مَوتِهِ...» (سوره نساء/ 4، 159)؛ یعنی یهودیان نبوت او را میپذیرند و مسیحیان از اعتقاد به الوهیت او دست میکشند و این بر اساس روایات اسلامی، در زمانی است که مسیح علیه السلام با ظهور مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از آسمان فرود میآید[۷۰] و بساط همه ادیان با جهانی شدن اسلام برچیده میشود. (سوره توبه/9، 33) از مفهوم این گونه آیات میتوان نتیجه گرفت که اهل کتاب تا دوران آخرالزمان و ظهور مهدی آلمحمد علیه السلام همچنان حیات دینی خواهند داشت.
پانویس
منابع
مقاله اهل کتاب، علی نصیری و بخش ادیان دائرة المعارف قرآن کریم، دائرة المعارف قرآن کریم، ج5، ص142-160.
منبع مطلب : wiki.ahlolbait.com
مدیر محترم سایت wiki.ahlolbait.com لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.
جواب کاربران در نظرات پایین سایت
مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.